eitaa logo
🌷محبان صاحب الزمان(عج)🌷
900 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
533 ویدیو
259 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 🌼السلام علیک یا صاحب الزمان عج سلام خواهران وبرادران گرامی، نظر به اینکه واتساب تعلیق شده است، اعضای محترم گروه‌های واتساپی محبان صاحب الزمان (عج) به یاری خدا وعنایات اهل البیت علیهم السلام، بتدریج به این‌ کانال ملحق می شوند، لذا خواهشمند است مقالات و پیام های مذهبی استاد یوسف شیخ را از طریق این کانال، دنبال فرمایید. سلامت وتندرست وعاقبت بخیر باشید. مدیریت کانال محبان صاحب الزمان عج لینک دعوت: @mohbansahbzaman
(حکمتهای نهج البلاغه) (حکمت 1) وَ قَالَ (علیه السلام) كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ. ترجمه: امام علی(علیه السلام)فرمود: در(روزگار) فتنه ، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند. __________ (کلمات) کن:( باش)، فعل امر حاضر است، و مصدرش کون است( بفتح کاف وسکون واو) بمعنای وجود، ثبوت. فی: حرف جر است، و مفید ظرفیت است. الفتنه: (آشوب اجتماعی، شورش). مصدرش فتون است( هموزن جنون) بمعنای آشوب کردن، شورش کردن. ک:حرف جراست و مفید تشبیه است. ابن اللبون:شتر دوساله نر. لا: حرف نفی است. ظهر:اسم است، بمعنای پشت انسان و حیوان. ف: حرف عطف و تفریع است. یرکب:فعل مضارع مجهول است بمعنای سواری می دهد،سوارش می شوند. و:حرف عطف است. لا: حرف نفی است. ضرع:اسم است بمعنای پستان. ف:حرف عطف است. یحلب: فعل مضارع مجهول است بمعنای دوشیده شود. مصدرش حلب است(هموزن قلب)، بمعنای دوشیدن. __________ (بیان) مقصود امام علی علیه السلام از این جمله: "کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فیرکب ولا ضرع فیحلب" این است که انسان به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود.بلکه باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند. در این گونه موارد، باید افراد جامعه، مراقبت کنند که در دام فتنه گران و غوغاسالاران نیفتند، تامبادا دین و یا دنیاى آنها آسیب ببیند. در بعضى از روایات جمله «ولا وَبَر فَیُسْلَب»یعنی "ونه پشمی دارد دارد تا چیده شود". نیز به آن افزوده شده است. نمونه این فتنه ها در صدر اسلام و قرون نخستین فراوان بود که امامان اهل البیت علیهم السلام و یارانشان همواره از آن کناره گیرى مى کردند. حتى قیام ابو مسلم بر ضد بنى امیه گرچه در ظاهر براى کوبیدن باطلى بود ولى در باطن براى تبدیل باطلى به باطل دیگر و حکومت بنى عباس به جاى بنى امیه بود. به همین دلیل هنگامى که ابو مسلم به وسیله نامه اى، حکومت و خلافت را به امام صادق(علیه السلام) پیشنهاد کرد، آن حضرت، نپذیرفت. زیرا مى دانست در پس پرده این قیام، چه اشخاصى کمین کرده اند و به تعبیر دیگر امام صادق(ع) مى دانست که این یک فتنه است، دو گروه باطل به جان هم افتاده اند و نباید به هیچ کدام امتیاز داد. به نظر میرسد، روایات متعددی که از ائمه هدى(علیهم السلام) درباره فضیلت عزلت و گوشه گیرى وارد شده است، در چنین محیطی صادر شده است. از جمله امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مطابق آنچه در غررالحکم آمده،  فرمود: «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِیَمِ الاَْکْیَاسِ; گوشه گیرى برترین خصلت افراد باهوش و زیرک است».(2) و در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «سَلاَمَةُ الدِّینِ فِی إعْتِزَالِ النَاسِ; سلامت دین، درکناره گیرى از مردم است».(3) و در حدیث گویا و روشنى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم، هنگامى از آن حضرت سؤال کردند: چرا گوشه گیرى را انتخاب کرده اید؟ فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَتَغَیَّرَ الاِْخْوَانُ فَرَأَیْتُ الاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد; زمانه فاسد شده و برادران تغییر کرده اند، پس آرامش دل را در تنهایى یافتم».(4) قرآن مجید نیز اشاراتى به این معنا دارد، از جمله درباره حضرت ابراهیم علیه السلام مى خوانیم که گروه بت پرستان را مخاطب قرار داد و فرمود: «(وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی...); از شما و آنچه غیر از خدا مى خوانید،کناره گیرى مى کنم، و پروردگارم را مى خوانم...».(5) از آنچه گفته شد، روشن می شود که مقصود امام(ع) این نبوده است که اگر گروهى باطل بر اهل حق ستم کنند،نباید به حمایت مؤمنان حق جو برخاست، زیرا چنین سخنی بر خلاف صریح قرآن است که مى فرماید: «(فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الاُْخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللّه); اگر گروهى از مسلمانان بر گروه دیگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در میان آن دو از طریق مسالمت آمیز امکان پذیر نشد) با جمعیت ستمگر پیکارکنید تا به سوى حق باز گردند».(6) استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه _____________ (پانویس) 1. سند حکمت1: به گفته مرحوم خطیب در کتاب مصادرنهج تابلاعه، جمله حکمت1( کن فی الفتنه ...) از کلمات مشهور امام علی(علیه السلام) است که قبل از امرحوم سیّد رضى، جناب «ابوحیان توحیدى» (متوفاى ۳۸۰) نیز در کتاب الامتاع والمؤانسة و همچنین بعد از مرحوم سیّد رضى، جناب آمدى در کتاب غررالحکم (با تفاوتى) آن را آورده است و از روایتى که رضى الدین على بن یوسف حلّى ره (برادر علاّمه حلّى ره) در کتاب العُدد القویة آورده است، استفاده مى شود که این جمله بخشى از وصیتى است که امام علی(علیه السلام) براى فرزندش امام حسن(علیه السلام)
بیان فرموده است(البته با تفاوت هایى) و از جمله این تفاوت ها، اضافه جمله «وَلا وَبَر فَیُسْلَب; و نه پشمى دارد که آن را بچینند» است.[مصادرنهج البلاغه،ج ۴، ص۷] 2. غررالحکم، ص ۳۱۸، ح ۷۳۵۰ 3. همان، ص ۳۱۹، ح۷۳۶۵. 4. میزان الحکمه، ج ۸، ماده عزلت، ح ۱۲۹۱۱. 5.مریم، آیه۴۸ 6. حجرات، آیه ۹.  
هدایت شده از یوسف شیخ
(حکمتهای نهج البلاغه) (حکمت 2) وَ قَالَ (علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه. (ترجمه): امام علی علیه السلام فرمود: آن کس که طمع را شعار خویش قرارداد. خود را کوچک وحقیر نمود. و آن کس که فقر وپریشانی خود را آشكار ساخت، به ذلت و خواری خویش رضایت داد.و آن کس که زبان خودرا بر خویشتن امیر نمود، خودرا پست وبى ارزش كرد. _________ (کلمات) أَزْرَى: کوچک شمرد، پست شمرد. فعل ماضی است ازباب افعال. مصدرش "ازراء" است(هموزن اقرار) بمعنای پست شمردن، کوچک شمردن. نفس: اسم است بمعنای جان، روح، شخصیت انسان. ه: او این کلمه، ضمیر غائب متصل مجرور است. من: کسی که. این کلمه،اسم موصول مشترک است، بمعنای الذی. استشعر: شعار خود قرار داد. این کلمه،فعل ماضی است از باب استفعال. الطمع: آز ، حرص، طمع ورزيدن. این کلمه، مصدر است. رضی: راضی شد. - رَضِيَ رُضًا و رِضًا و رُضًى و رِضًى و رُضْوانًا و رِضْوانًا و مَرْضَاةً [رضو] عنهُ و به و عليهِ. - رِضَاء : اسم است از (رَضِيّ). الذل: خواری، زبونی. ذل( هموزن قفل)، اسم مصدر است. مصدرش "ذل" است(هموزن عبد)، بمعنای خوار شدن، زبون شدن. كَشَفَ: نمایان ساخت. این کلمه، فعل ماضی است و مصدرش "كَشْف"است بمعنای نمایان ساختن. عن: از این کلمه از حروف جر است. و برای مجاوزه بکار می رود. ضُرًّ: ضرر، فقر، پریشانی. این کلمه اسم است، و مصدرش "ضر" است( بفتح ضاد) بمعنای فقیربودن، درمانده بودن، پریشان بودن. و: برای جمع بین دو یا چند چیز می آید. این کلمه، از حروف عطف است. هانت: پست و بی ارزش شد. این کلمه فعل ماضی است. مصدرش "هون" است ( هموزن قوم)، بمعنای پست شدن، سبک وخوار شدن. "ت" علامت تانیث فاعل است. علی: بر این کلمه از حروف جر است و مفید استعلاء است. استعلاء بمعنای این است که چیزی بالای چیزی باشد.علو حسی یا معنوی. ه : او این کلمه: ضمیر غائب متصل مجرور است نفس: اسم است بمعنای جان، روح، شخصیت انسان. امر: امیر قرار داد، فرمان داد، دستور داد. این کلمه فعل ماضی است، ازباب تفعیل. و مصدرش "تأمیر" است، بمعنای امیر قرار دادن، فرمان دادن، دستور دادن. لِسَان: اسم است بمعنای زبان. __________ (بیان) امام علی علیه السلام در اين سخن حکیمانه ، به پيامدها و آثار سوء سه خصلت نکوهیده و ضد ارزش اخلاقى، در عباراتى کوتاه و فشرده و عمیق اشاره نموده است.(1) نخست مى فرمايد:«هر کس طمع را شعار خویش قرار دهد خود را حقير ساخته است»."أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ". واژه «طمع» به معناى بيش از حق خود طالب بودن، وچشم داشتن به آنچه در دست دیگران است می‌باشد. تعبير به «استشعر» که به معناى پوشيدن لباس زيرين است، اشاره به اين است که شخص طماع،طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمى شود. بديهى است که چنین فردی براى رسيدن به مقصود خود بايد تن به هر ذلتى بدهدو دست سؤال به سوى هرکس دراز کند و شخصيت خود را بشکند. در دومين جمله، مى فرمايد: «کسى که سفره دل خويش را (نزد اين و آن و هر کس وناکس، بدون هيچ فايده) باز کند، و(مشکلات، وفقر و پریشانی خود را فاش سازد) رضايت به ذلت داده و خواری خودرا اختيار نموده است»; "وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ". البته( از باب مثال) هرگاه انسان نزد طبيب درد خود را بگويد و از وى راه درمان بطلبد.يا پيش قاضى ظلمى را که بر او رفته بيان سازد، و از او احقاق حق کند. يا نزد شخص کریمی از دوستان و براران دینی، از گرفتارى خود براى گرفتن وام و مثل آن سخن بگويد، کار خلافى نکرده و به دنبال مشکل گشايى بوده; اما طرح مشکلات نزد کسانى که توانايى بر حل آن ندارند، و اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت، در اين گونه موارد بايد خويشتن دار بود و لب به شکايت و شرح حال خویش نگشود. در جمله سوم، آن حضرت مى فرمايد: «آن کس که زبانش را بر خود امير ساخت، پست وخوار خواهد شد»:"وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ". منظور از امير شدن زبان آن است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و انسان، بدون تامل واندیشه هرچه بر زبانش آمد بگويد. بديهى است سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گيرد در بسيارى از موارد خطرهايى ايجاد مى کند که انسان قادر بر جبران آن نيست و سبب رنجش افراد آبرومند و ايجاد اختلاف در ميان مردم و کينه و دشمنى نسبت به گوينده و ديگران مى شود و چه زيبا گفته شاعر عرب: اِحْفَظْ لِسانَکَ اَيُّهَا الاْنْسانُ لا يَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ کَمْ فِى الْمَقابِرِ مِنْ قَتيلِ لِسانِهِ کانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الاْقْرانُ: "اى انسان زبان خود را حفظ کن ـ مراقب باش تو را نگزد که اژدهايى است/چه بسيارند کسانى ک کشته زبان خويشند/هم
هدایت شده از یوسف شیخ
ان کسانى که همطرازان آنها از ملاقات با آنها وحشت داشتند". در حديث ديگرى در همين سلسله سخنان حکیمانه و کلمات قصار مى خوانيم: «مَنْ کَثُرَ کَلاَمُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ; کسى که زياد سخن گويد، اشتباهات او زيادى خواهد شد».(3) و اين عادت بد، آثاری سوء خواهد داشت ، ازجمله اینکه در نظرها، حقير و بى ارزش مى شود.پس عاقل بايد زبانش را در اختيار عقلش قرار دهد نه اين که عقلش در اختيار زبانش باشد، که اولى مايه سعادت و دومى موجب حقارت است. شايان توجه است،صفات سه گانه نکوهيده: ۱-طمع ۲- فاش کردن ناراحتى ها در نزد هر کسی ۳-امير ساختن زبان برنفس خود. هرسه در اين جهت مشترکند که سبب ذلت و خوارى مى شوند. و بدین جهت، امام علی(عليه السلام) در این کلام نورانی"حکمت۲" این سه خصلت نکوهیده را کنار هم قرار داد. *التماس دعا* یوسف شیخ _________ پانویس: 1. سند حکمت۲: این حکمت وحکمت بعدی "حکمت۳"، در وصیتى که امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر فرموده، دیده مى شود و صاحب کتاب تحف العقول(ره) که قبل از سیّد رضى (ره) مى زیسته در شرح کلمات قصار امام على(علیه السلام) تمام این جملات حکیمانه را با تفاوت هایى آورده است. [مصادر نهج البلاغه،ج۴،ص۹] و این نشان مى دهد که بخشى از آنچه در بحث کلمات قصار نهج البلاغه آمده، سخنان به هم پیوسته اى بوده است که مرحوم سیّد رضى به سبب معانى مستقلى که داشته اند آنها را از هم جدا کرده است. 2. غررالحکم، ص ۳۹۲، ح ۹۰۱۸. در بعضى از عبارات، این جمله به این صورت نقل شده است: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ»[شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۹، ص ۵۰]. 3. نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹.
(حکمتهای نهج البلاغه) حکمت 3 وَ قَالَ (علیه السلام): الْبُخْلُ عَارٌ، وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ. (ترجمه): امام علی علیه السلام فرمود: بخل ننگ است، و ترس نقصان است.و فقر، باهوش را در برهان گنگ مى کند، وکم درآمد"فقیر"، در شهر خود نیز غریب است. ------------------------------ (کلمات) البخل: -بُخْل : بخل ورزيدن و خسيس بودن، اين واژه ضد (الجُودُ وَ السَّخَاء) است. عار : - عار/ الجمع أَعْيَار [عير]: عيب، هرآنچه از قول و فعل، که باعث عيبجويى مردم از انسان شود.ننگ وعار الجبن: ترسیدن. - جَبُنَ *جُبْنًا* و جُبُنًا و جَبَانَةً. مَنْقَصَة: نقص و کمبود الفَقْر : - فَقْر/ الجمع فُقُور و مَفَاقِر: نيازمندى، تنگدستى. یخرس: گنگ میکند، کند سخن می‌کند. فعل مضارع است، وصفش اخرس است بمعنای گنگ، کندزبان، بی آواز. لال. الفطن: - فطن: زيرک ، دانا ، هوشيار. این کلمه وصف است. فطن یفطن من بابی تعب وقتل، فطنا و فطنه و فطانه( بکسر الفاء في الثلاثه) عَنْ: از حرف جرّ است، و برای مجاوزه به کار می رود. حُجَة: دلیل، برهان. جمعش حُجَج و حِجَاج است. المُقِل: - مُقِل [ق ل ل]: كم درآمد و بينوا و مستمند. غَرِيب: - غَرِيب/ الجمع غُرَبَاء: آنکه دور از وطنش باشد في:در از حروف جرّ است و از معانى آن: ظرفيت است مانند «الماءُ فى الكوز»: آب در كوزه است. بلدة : شهرک، قصبه، شهر . --------------------------------- (بیان) امام علی(علیه السلام) در این حکمت، به چهار مطلب و برخی ازآثار سوء انها اشاره می‌کند. اولی و دومی رذیلت اخلاقی، وسومی و چهارمی نقطه ضعف اقتصادی هستندکه موجب آثار سوء اجتماعی می شوند. این چهار مطلب که دراین حکمت کوتاه ودر عین حال پر معنا بیان شده اند عبارتند از: ۱.(بخل) نخست مى فرماید: «بخل ننگ است»; (الْبُخْلُ عَارٌ). بخل آن است که انسان حاضر نباشد چیزى از مواهب خداداد را در اختیار دیگران بگذارد، هرچند امکانات او بسیار بیش از نیازهاى او باشد و نقطه مقابل آن، سخاوت است که گاه سبب مى شود انسان حتى وسائل مورد نیاز خود را به دیگران ببخشد و خود به کمترین مواهب حیات، قناعت کند. عار بودن بخل و افتخار بودن سخاوت بر کسى پوشیده نیست، زیرا اولاً بخل سبب نفرت مردم از بخیل مى شود و سبب می شود خویش و بیگانه از او فاصله بگیرند. و ثانیا بخل سبب سنگدلى و قساوت است، زیرا بخیل ناله مستمندان را مى شنود و چهره رقت بار آنها را مى بیند و در عین حال به آنها کمکى نمى کند و این مایه قساوت قلب است. ثالثا بخیل گاه به زن و فرزند خود نیز تنگ و سخت مى گیرد، تا آنجا که مرگ او را آرزو مى کنند و این عار و ننگی دیگر است. رابعا افراد بخیل به سبب دلبستگى شدیدغیر منطقى به مال و ثروتشان از نظر تفکر اجتماعى ضعیف و ناتوانند.، لذا امام علی(ع) در عهدنامه معروف مالک اشتر به او توصیه مى کند که هرگز بخیل را در مشورت خود دخالت ندهد که او را به ترک حق دعوت مى کند و از تهى دستى و فقر مى ترساند; (لاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَیَعِدُکَ الْفَقْر). داستان هایى که از بخیلان و سخاوتمندان در تاریخ مانده دلیل روشنى بر گفتار امام(علیه السلام) است، هرچند گاهى این داستان ها مبالغه آمیز است; از جمله درباره «محمد بن یحیى» که بر خلاف باقى برامکه فوق العاده بخیل بود نوشته اند که پدرش به یکى از خواص او گفت: تو چگونه از دوستان نزدیک «محمد بن یحیى» هستى در حالى که لباست پاره شده؟ گفت: سوزنى که پارگى لباس را با آن بدوزم ندارم و اگر «محمد بن یحیى» خانه اى داشته باشد به وسعت فاصله میان بغداد و نوبه(1) مملو از سوزن سپس جبرئیل و میکائیل نزد او آیند و یعقوب نبى را به عنوان ضامن حاضر کنند و از او بخواهند سوزنى به عنوان عاریت دهد تا پیراهن پاره شده یوسف را بدوزند او هرگز اجابت نخواهد کرد.(2) امام علی(علیه السلام) در یکى دیگر از کلمات قصار خود(حکمت ۳۷۸) سخن جامعى درباره بخل فرموده: «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَهُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَى کُلِّ سُوء; بخل تمام عیوب را در بر دارد و آن ریسمانی است که با آن، انسان به هر بدی کشیده خواهد شد ». در حدیث دیگرى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: «الْبُخْلُ یُمَزِّقُ الْعِرْض; بخل آبروى انسان را بر باد مى دهد».(3) به همین دلیل در کلام بعضى از بزرگان آمده است: «أبْخَلُ النّاسِ بِمالِهِ أجْوَدُهُمْ بِعِرْضِهِ; بخیل ترین مردم در انفاق مال خود، سخاوتمندترین آنها در ریختن آبروى خویش است».(4) ۲-(جبن) امام علی علیه السلام در دنباله‌ حکمت سوم، به رذیله دوم اخلاقى اشاره کرده و مى فرماید: «ترس مایه نقصان مى شود»; (وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ). افراد ترسو هرگز نمى توانند از قابلیت ها، شایستگى
ها و استعدادهاى خود استفاده کنند و نتیجه آن عقب ماندگى در زندگى است. به علاوه هنگامى که دین و جان و ناموس و کشور آنها به خطر بیفتد از جهاد ابا دارند و به جاى این که در صف مجاهدان باشند در صف قاعدان و بیماران و از کار افتادگان و کودکان قرار مى گیرند. هرگز هیچ آدم ترسویى به مقامى نرسیده; نه کشف مهمى کرده نه پیروزى چشمگیرى به دست آورده و نه به قله ى از کمالات رسیده است. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «لاَ یُؤْمنُ رَجُلٌ فِیهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ وَلاَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَلاَ حَرِیصاً وَلاَ شَحِیحاً; هیچ مردی که داراى بخل و حسد و جبن باشد، به حقیقت ایمان نمى رسد. و مؤمن، ترسو، بخیل و حریص نیست».(5) امیر مؤمنان على(علیه السلام) به مالک اشتر توصیه مى کند «که هرگز افراد ترسو را به حوزه مشاوران خود راه مده»; (وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشوَرَتِکَ بَخِیلاً...وَ لاَ جَبَاناً) . و همچنین در نامه مالک اشتر اشاره فرمود: سرچشمه جبن و ترس سوء ظن به ذات پاک پروردگار است. زیرا خداوند به افراد با ایمان وعده داده که من شما را تنها نمى گذارم. به جنگ مشکلات بروید و از من یارى بطلبید. ۳-فقر آن گاه امام علی علیه السلام در سومین جمله اشاره به آثار فقر در زندگى انسان ها مى کند و مى فرماید: «فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ مى سازد»; (وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ). اشاره به این که از یک سو افراد فقیر در خود احساس حقارت مى کنند، و هر اندازه فَطِن و باهوش باشند بر اثر این احساس حقارت از گفتن حرف حساب خود و دفاع از حقوق خویشتن باز مى مانند و از سوى دیگر چون مى دانند بسیارى از مردم براى سخنان آنها بهایى قائل نمى شوند چون دنیاپرستند و فقط براى افراد ثروتمند، شخصیت قائلند، همین احساس سبب مى شود که فقیران نتوانند حرف حق خود را بیان کنند. درباره آثار سوء فقر و تنگدستى روایات زیادى از معصومین(علیهم السلام) وارد شده که حتى فقر را نزدیک به کفر معرفى کرده اند ( کاد الفقر ان یکون کفرا). و این به سبب آن است که آنان خواسته اند پیروان خود را براى مبارزه با فقر تشجیع و تشویق کنند. گرچه افراد فقیرى همچون ابوذر شجاعانه به مبارزه با طاغوت هاى زمان برخاستند و حجت خود را بر آنها تمام کردند، هرچند این قیام ها گاه به قیمت جان آنها تمام شد; ولى این افتخار را در تاریخ براى خود ثبت کردند که در صف اول از صفوف مبارزان راه حق بودند. درضمن اگر در بعضى از روایات مدحى از فقر شده و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را فخر خویش شمرده( الفقر فخری) یا اشاره به فقر الى الله است که قرآن مجید بیان کرده: (یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ)(6) و یا اشاره به زهد و ساده زیستى و قناعت است که در ظاهر شباهت با فقر دارد. ۴-مقل امام علی علیه السلام در چهارمین و آخرین جمله که در واقع تکمیل کننده جمله سوم است مى افزاید: «آن کس که کم در آمد و تنگدست است حتى در شهر خود غریب است»; (وَالْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ). زیرا غریب کسى است که دوست و آشنایى ندارد و احساس تنهایى مى کند و مى دانیم دنیاپرستان از افراد فقیر و تنگدست فاصله مى گیرند و آنها را در شهر خود غریب مى گذارند. به عکس ثروتمندان که حتى در بلاد دور از وطنشان غریب نیستند. استاد یوسف شیخ رحمت الله علیه _______________ پانویس: (1). منطقه اى است در جنوب مصر و نزدیک حبشه. (2). شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى، ج ۱۳، ص ۳۰۷. (3). بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۵۷. (4). شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج ۱۳، ص ۳۰۸. (5). بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۳۶۴، ح ۶۸. (6). فاطر، آیه ۱۵.