💢 جناب #کمیل نیمه شبی در کوفه به همراه حضرت #علی (ع) به خانه ای رسیدند که از آن خانه صدای #تلاوت بسیار زیبایی از #قرآن به گوش می رسید.🗣 کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت و چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! ☺️
#حضرت_علی (ع) از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آگاه شد و به او فرمود: ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از #دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت!
مدتی گذشت تا این که جنگ #نهروان پیش آمد. در این جنگ برخی از کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی (ع) را #کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: 👈ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است.😞
✍️ مستدرک سفینه البحار، ج ۹، ص ۱۸۶، ماده کمل.
✔️ آری.. فقط صدای زیبا کافی نیست ... روح حاکم بر صدا مهمتر است.
#قاری #قرائت #شجریان #خواننده #آواز #آهنگ #مداح #مداحی #سعیدطوسی #ربنا #ربنای_شجریان #رمضان
💠از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا
گفتند:در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه ؟
همه به آقا سید نگاه کردند..
ولی آقا سید چیزی نگفت.
مأمور صلیب سرخ گفت:آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شکنجه نمیکنند؟
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت
خاص خودش سرش پایین بود
و چیزی نمی گفت .نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست .
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود ،
آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش
گفت : تو بیشتر از همه کتک خوردی ،چرا به اینها چیزی نگفتی ؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود :
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر
شدیم ، آنها #کافر هستند.
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت
پیش کفار نمیبرند .
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که
سرش بود را محکم به زمین کوبید
و صورت آقا سید را بوسید بعدش
هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید
و تو سر خودش می زد می گفت: شما الحق #سربازان_خمینی هستید .
💭روایت : سید آزادگان
حاج آقای ابوترابی
درسالروز ارتحال این سیدبزرگواربرای شادی روحش بخوانیدالفاتحه مع الصلوات
@moheb_aliakbar