🚀همراه ایثار گران بخندیم🚀خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه و جنگ...از کتابی بنام (رفاقت به سبک تانک) که منتشر شد
مهدی تعریف کرد: عزیز توپ کنار سنگر منفجر شد، یک تیکه از گوشت پاهای تو را برده، گر چه بستیم ولی باید بری یک ماهی بیمارستان بستری بشی.
عزیز: ول کن بابا! چند روز اینجا بستری بشم خوب میشه!.
مهدی: پسرجان! ممکنه عفونتی بشه بعدا باید پاتو قطع کنن.
خلاصه عزیز مجبور شد خط را ترک کنه.
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش، با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
گفتم: خانم پرستار! دوستی داشتیم بنام عزیز کدوم اتاقه؟
پرستار: توی اتاق ۱۱۰ بستریه.
اما توی اتاق سه تا مجروح بودند، که دو تا شون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهاش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سر و صدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری می کنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم کنار تختش، عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود، دو دست، سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود!
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتون! حالا دیگه منو نمی شناسین؟!!
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ فقط یک ترکش به پا خورده، که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد نامیزان!
عزیز سرتکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش، بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه!!
بچه ها خندیدند، اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
عزیز: وقتی ترکش به پایم خورد، منو بردند عقب، توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند، تا آمبولانس خبر کنند، توی همین گیرو دار، یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر، سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته بر و بر نگاهم کرد، راستش من هم حسابی ترسیده بودم، یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پست فطرت می کشمت...
چشمتان روز بد نبینه، حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد، به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم، حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم، کسی نمی اومد، اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر، از حال رفت، من هم فقط گریه می کردم...
بس که خندیده بودیم، داشتیم از حال می رفتیم ☺️
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.
عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر می زنین!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
یک ساعت بعد، به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش، تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دو باره قاطی نکنه...☺️
خلاصه رسیدیم بیمارستان اهواز، گوش تا گوش بیمارستان آدم ایستاده بودند و شعار می دادند و صلوات می فرستادند.
دوباره حال سرباز خراب شد، یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه، دوستای منو کشته.
باز هم افتاد به جونم، این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند، یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام! رحم کنین.
یهو یه پیر مرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! زبان ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین.
دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا، حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.☺️
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه، برید بیرون،
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم، که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد:
عراقی مزدور! می کشمت!!!
عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه، جان مادرتون منو نجات بدین...☺️☺️
به یاد شهدا و بچه های جبهه و جنگ و شادی روحشان صلوات» ۱۴٠۲/۱۱/۲۴
اگر فکر می کنی دلیلی برای شرکت در انتخابات نداری، اینم دلیل!!
خودشون اقرار کردن که هر رأیِ ما، گلوله ایه برای نابودیِ رژیمِ صهیونیستیِ جنایتکارِ کودک کش!
#رأی_میدهم
#چله_تواصی
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
https://eitaa.com/Mareaj
#انتخابات
🔴 تاریخ تکرار می شود.
مراقب «عمروعاص» ها باشیم!
🆔 @aamerin_ir
📌#پویش_بزرگ_مشارکت_حداکثری
کانال تجربه آرامش شما را دعوت به این پویش مهم می کند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⏱از هم اکنون تا 9 اسفندماه 1402 فرصت دارید تا آثار خود را به ادمین کانال تجربه آرامش ارسال و در تاریخ 15 اسفندماه امسال از ما هدیه بگیرید
📣موضوع پویش:
این پویش با موضوع مشارکت حداکثری در انتخابات 11 اسفندماه 1402 آغاز و آماده دریافت آثار شاخص شما در این زمینه هستیم
🔹لازم به ذکر است آثار باید شامل موضوعات زیر باشد، در غیر این صورت مورد پذیرش نمی باشد
1- #فیلم_دعوت : از افراد شاخص و سرشناس محله خود شامل ( خانواده شهدا، نخبگان محله، کسبه محله و افراد تاثیرگذار و همچنین رای اولی ها، فیلم یک دقیقه ای با موضوع دعوت به حضور حداکثری و آگاهانه پای صندوق های رای تهیه کرده و برای ما جهت بارگذاری در کانال ارسال نمایید.
2- #کلیپ : کلیپ های تولیدی شامل برنامه های اجرایی در زمینه انتخاب حداکثری ( رای اولی ها؛ تریبون های آزاد؛ مصاحبه های مردمی با موضوع انتخابات و پاسخ به شبهات در خصوص انتخابات)
3- #عکس_نوشته : عکس نوشته ها کاملا تولیدی و از بیانات رهبر معظم انقلاب نیز می توان در این نوشته ها بهره برد.
4- #عکس_خاطره : شامل تصاویر انتخابات سال های پس از انقلاب محله و شهر خود
❌ تذکر: در آثار تولیدی ارسالی به هیچ عنوان اسم شخص و یا آرم قرار داده نشود
💢منتظر شما هستیم....
#رسانه_باشید
✍️کانال فوق به منظور بارگزاری محتوای موثر شما راه اندازی شده است
📲ارتباط با ادمین کانال:
🌐 https://eitaa.com/zan_es
🔰لینک کانال :
╭━━⊰🔹⊱━━╮
🆔 http://eitaa.com/es_tajrobeyaramesh
╰━━⊰🔹⊱━━╯
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه تا الان تردید داشتی که رأی بدی یا نه؟؟ لطفا این ویدئو را نگاه کن
#دعوت
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 بایدن رئیس جمهور آمریکا: "اخیراً با نتانیاهو گفتگوهای عمیقی داشتم. من به صراحت گفتم که آتش بسی لازم است که منجر به آزادی گروگان ها شود؛ حمله به رفح در حال حاضر نباید انجام شود. گروگان های آمریکایی در دست حماس وجود دارند که باید آزاد شوند؛ مذاکرات در حال انجام است و ادامه دارد و امیدوارم نتیجه بدهند."
🍃🌹🍃
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
🆔
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #معرفی_شهید | خاطرات همسر شهید از زندگی مشترک خود با شهید
🍃🌹🍃
🔻همسر شهید غفاری با یادآوری خاطرات زندگی مشترکش میگوید: " محمد هر بار که ماموریت میرفت احساس میکردم وداع آخرمان باشد.
🔸گاهی پیش میآمد که حرف جدایی را پیش میکشید تا عکسالعمل من را بسنجد، اما باور از دست دادنش آن هم به این زودی خیلی برایم سخت بود.
🔹ساعت پنج و نیم صبح روز سه شنبه اول شهریورماه سال ۹۰ آخرین دیدار ما بود. بعد سحری و نماز عازم رفتن شد. طبق معمول میخواستم تا دم در او را مشایعت کنم که مانع شد. شاید میخواست چشم در چشم هم نباشیم در لحظات آخر.
🔺بعد از سفارشات همیشگی تو پله ها چندین بار برگشت و من را نگاه کرد. نگاهی که خیلی چیزها را میشد فهمید. هرگز فراموش نمیکنم نگاه معنی داری که نشان میداد ماموریت مهم و خطرناکی است و برگشتی در کار نیست.
🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با #صلوات
#معرفی_شهید | #مدافعان_امنیت
🆔
شهدا عاشق اند!
معشوقشان خداست!
شاگردند،
معلمشان امام حسین علیه السلام است.
معلم اند...،
درسشان شهادت است!
مسلح اند،
سلاحشان ایمان است!
مسافرند،
مقصدشان لقاءالله است!
مستحکم اند،
تکیه گاهِشان خدا است!
رفیقشهیدم|Ali verdi