هدایت شده از موسسه اندیشه شهید آوینی
🔅 خاطرات مقدس | اوّل مجتبی، دوم مرتضی
✍🏻 مجتبی برادرش را انداخته بودش روی کولش تا برساندش عقب؛
🔸یکی از دوستانش هم همراهِشان بوده.
🔹توی راه با دوشکا مجتبی را از پشت میزنند.
🔸دوست مجتبی، برادرش را کول میکند تا ببرد عقب.
🔹برادر مجتبی میپرسد «پس مجتبی چی؟»
🔸میگوید شهید شد ...
#خاطرات
#گردان
#شهید
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
☑️ @Sh_Aviny
هدایت شده از موسسه اندیشه شهید آوینی
🔅 خاطرات مقدس | رحیم رحیم مهدی!
✍🏻 هواپیماها مثل نقل و نبات بمب میریختند. بار اوّل چند ترکشِ ریز نصیب من شد. مهم نبود. بار دوم دستم شکست. غبار ترکش هم یک طرفِ بدنم را کاملاً گرفت؛ مهم نبود، هنوز میتوانستم بگویم «مهدی مهدی رحیم».
بار سوم نایَم زخمی شد. نای سوراخ شده بود. تهماندهی نفس به تارهای صوتی نمیرسید و از همان سوراخ خارج میشد. یک تکه سنگ برداشتم و چپاندم توی سوراخ تا هوا از گلو خارج شود و بتوانم صدا بزنم. آخرین صدایم را زدم. جوابی نیامد. چیزی هم که فکر می کردم سنگ است، کلوخ بود. خون خیساندش. خرد شد و ریخت توی نای. دیگر داشتم از حال میرفتم که از بیسیم صدا درآمد «رحیم رحیم مهدی».
#خاطرات
#بیسیم
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
☑️ @Sh_Aviny
هدایت شده از موسسه اندیشه شهید آوینی
🔅 خاطرات مقدس | تکلیف نریمان
✍🏻 دو سه کیلومتر وسعت آب بیهیچ سرپناه و پوششی؛ وسط آب هم کمین عراقیها. نریمان باید با بچههاش این کمین را خفه میکرد. آرپیجیزن را صدا کرد. گفت «موشک رو بذار رو قبضه.» گذاشت. گفت «مسلح کن، ضامن رو بکش، آمادهی شلیک.» آمادهی شلیک شد. گفت «گوشِت با من باشه. من میرم بالای کمین. اگه حل کردم که هیچ. اگه نشد و از کمین تیراندازی شد این طرف، تو با موشک، کمین و من و عراقی رو میزنی.»
آرپیجیزن گریه افتاد؛ گفت «چه طوری بزنم؟»
نریمان گفت «کمین باید خاموش بشه؛ تکلیف اینه. باقیش دیگه اضافه است.»
گفت و با یک سرنیزه راه افتاد سمت کمین.
#خاطرات
#موشک
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
☑️ @Sh_Aviny
🔅 خاطرات مقدس | سرخ مثل چراغ
✍🏻 ستون کفِ درّه در حال جابهجایی بود. حجم آتش روی ستون زیاد بود. میدویدیم.
صورتم گرم شد. خون از شقیقهام بود. دست بردم دیدم چیزی تو نرفته. ترکش موقع ردشدن یک خطی هم انداخته. سرم گیج میرفت. دویدم. گلوله نزدیکم خورد و ترکش زیر زانوم را گرفت. صداش چه طوری بود؟ صداش را از توی تنم شنیدم. افتادم زمین.
پشت سرم یک نفر میدوید با سه تا موشک آرپیجی توی کولهاش. درپوش و ضامن هرسه را برداشته بود. با قنّاصه زدندش. خون از سرش بیرون میزد و میدوید. بعد ایستاد. افتاد روی زمین و غلتید. موشکها منفجر شد. یکی از بالایِ سرِ من رد شد. یکی همانجا ماند و ترکید. میسوخت، میسوخت، می سوخت. سرخ مثل چراغ، فانوس، توی دشت باز. عراقیها با آتشش گرای منطقه را گرفته بودند. میسوخت، سرخ. نزدیک صبح یک لایهی خاکستر روش را پوشانده بود، باد که میزد باز سرخ میشد.
همه جا آرام شده بود. فقط گاهی از آن طرف یک گلوله به هواش میآمد.
#خاطرات
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
☑️ @Sh_Aviny
🔅 خاطرات مقدس | پیرو حسین
✍🏻 هرچی میخواند، آخرش این را میگفت. میگفت «امام حسین وقتی شهید شد سر نداشت. ما میخواهیم سر داشته باشیم و فردای محشر ادعای پیرو حسین بودن کنیم؟»
وقتش که رسید، سرش با آرپیجی رفت.
#خاطرات
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
🇮🇷 @Sh_Aviny
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 فرمانده کل قوا
🔘 حجت الاسلام علی شیرازی:
💠 من پای صحبت مسئولان و فرماندهان رده اول #نیروهای_مسلح نشستهام. آنها میگفتند زمانی که یک گزارش را خدمت #فرمانده_کل_قوا ارائه میدادیم و فکر میکردیم که بینقص است ، ایشان ۱۰ ایراد به گزارش ما میگرفتند و ما میفهمیدیم که ایشان مطالبی را میدانند که ما نمیدانیم.
#حضرت_امام مانند رهبری در مسائل ریز نیروهای مسلح وارد نمیشدند ، اما امروز مقام معظم رهبری روی بسیاری از موضوعات #ریز وارد میشوند و مطالعه و #دقت_نظر دارند.
🌐 خبرگزاری تسنیم
🆔 @sireh_agha