🍃 #خاطره | تسلیم ناپذیری
🔹 آیتالله خلخالی روایت میکند: در قضیه سلمان رشدی مرتد این امام بود که قبل از تحرک سیاسی بازار مشترک اروپا دستور اخراج نمایندگان و سفیران آنها را از ایران صادر فرمودند؛ چون دست حامیان سلمان رشدی را به خوبی خوانده بودند ولی دانستند آنها به هر طریق ممکن ایران را تحت فشار سیاسی و بین المللی قرار خواهند داد. وقتی خبر روی تلکس رفت آنها نمایندگان سیاسی خود را فراخواندند و بعد با استیصال و شرمساری سفیران و نمایندگان خود را به تهران اعزام کردند.
📚 برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۴، صفحه۲۴۹
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | استفاده از وقت
🔹دکتر حسن عارفی روایت میکند: امام از همه وقتهای خودشان استفاده میکردند مثلاً اگر به عنوان دستور پزشک به ایشان عرض میشد که راه رفتن برای سلامتی شما مفید است ایشان ضمن انجام این دستور از این قدم زدن استفاده دیگری میکردند مثلاً در راه رفتن صبح با خودشان رادیوی کوچکی داشتند که مجلس را گوش میکردند و یا بعدازظهرها رادیوهای بیگانه را گوش میکردند و یا روزنامههای عصر را میخواندند.
🔹ایشان در یک وقت حداقل دو کار انجام میدادند هم دستور پزشک را اجرا میکردند و هم از اوضاع و اخبار باخبر میشدند.
📚برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۳۴۸
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | امام و روحیۀ اخلاص
🔹حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری روایت میکند: روش امام با دیگران تفاوت داشت. روش دیگران این بود که هر چه کسی به آنها نزدیکتر بود، به او بیشتر توجه میکردند. اما امام به هر کس که به ایشان نزدیکتر بود، کمتر توجه میکردند
🔹حتی اگر در مجلس طلبهای عادی میآمد، امام برایش احترام بیشتری قائل میشدند، اما اگر مثلاً فرزندشان میآمد یا یکی از ما میآمدیم که خیلی به ایشان نزدیک بودیم، طوری نمیکردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیکیم و در ما توقع ایجاد شود. ایشان سعی میکردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود.
📚 برداشتهایی از سیرهی امام خمینی(ره)، جلد ۳، صفحه ۲۱۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | امام و روحیۀ اخلاص
🔹حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری روایت میکند: روش امام با دیگران تفاوت داشت. روش دیگران این بود که هر چه کسی به آنها نزدیکتر بود، به او بیشتر توجه میکردند. اما امام به هر کس که به ایشان نزدیکتر بود، کمتر توجه میکردند
🔹حتی اگر در مجلس طلبهای عادی میآمد، امام برایش احترام بیشتری قائل میشدند، اما اگر مثلاً فرزندشان میآمد یا یکی از ما میآمدیم که خیلی به ایشان نزدیک بودیم، طوری نمیکردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیکیم و در ما توقع ایجاد شود. ایشان سعی میکردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود.
📚 برداشتهایی از سیرهی امام خمینی(ره)، جلد ۳، صفحه ۲۱۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | همراهی با خانواده
🔸زهرا مصطفوی روایت میکند: یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالأخره کارها درست و آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی میخواستند شیرینی و میوه ای جورکنند. آقا گفتند: «نه، شما بروید، شما بروید پیش مهمانها» و پشت سر آن هم به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت میگرفت. آقا این قدر سماور را تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمانها را تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کارکنند.
📚جلد ۱، برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، صفحه ۶۳
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | حق ندارم به خانم امر کنم
🔸زهرا مصطفوی روایت میکند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند در را ببندید. بارها و بارها میدیدم که خانم میآمدند و کنار آقا مینشستند، ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند و حتی وقتی پا میشدند به من هم نمیگفتند که در را ببندم. یک روزی من به آقا گفتم خانم که داخل اتاق میآیند همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را نمیخواستند.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۸
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | مرا دل نگران کردی
🔸مرضیه حدیدچی (دباغ) روایت میکند: در همان ایامی که در فرانسه بودیم روزی خانم به منزل یکی از فامیلهایشان به مهمانی رفتند، اما موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به حضرت امام گفته بودند که برمیگردند، دیرتر شده بود و هنوز برنگشته بودند. امام که همۀ کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میکردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعۀ سوم فرمودند: «نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا کنید که تماس بگیریم؟» تا اینکه خانم تشریف آوردند، اما وقتی خانم آمدند با یک محبت خاصی روبروی خانم نشستند و فقط گفتند: «مرا دل نگران کردی»!
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۰
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | برنامهریزی برای عبادت
🔸حجتالاسلام شاهآبادی روایت میکند: در تمام مدتی که امام در نجف تشریف داشتند من برنامه ای منظم و معین را از ایشان دیدم. مثلاً ساعت خواندن نماز و تشرف به حرم ایشان بسیار دقیق بود و دقیقهای پس و پیش نمیشد. در حرم یک زیارت امینالله از روبرو میخواندند. سلام بالا سر به حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) میدادند و برمیگشتند و مینشستند و زیارت جامعۀ کبیره و دو رکعت نماز میخواندند. این برنامه تا زمانی که ایشان در نجف تشریف داشتند ادامه داشت. هرگز ندیدم امام بگویند که مثلاً امشب مهمان میآید و من نیستم و یا مثلاً جواب استفتائات مانده است و از این دست. همه کارهای ایشان در ساعت مقرر و مخصوص به خود انجام میشد و من هیچ کس را ندیدم که مانند امام بتواند با این نظم و دقت زندگی کند. خود امام در این باره میفرمودند: هر چه هست از اهل بیت (علیهمالسلام) است.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۳، صفحه ۱۹
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | اشتباه من
🔸آیتالله مجتبی عراقی روایت میکنند: یکی از ائمه جماعات قم، در مورد مسائل سیاسی یا احیاناً فلسفی، با امام مخالف بود. ولی امام، گاه و بیگاه به نماز ایشان میرفتند و به او اقتدا میکردند. خدا شاهد است که هیچ قصدی در کار نبود. خود ایشان میفرمودند: «فلانی سلیقهاش با من جور در نمیآید. اگر او اشتباه کرده باشد، من که در کارم اشتباه نکردهام، چرا نباید در نماز او شرکت کنم.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۳، صفحه ۲۰۷
#به_سبک_امام
✅ @EMAM_COM
🍃 #خاطره | مسئله اسلام
🔹مرحوم آیتالله ریشهری روایت میکند: یکبار در ارتباط با پرونده مهدی هاشمی خدمت امام رسیدم. شاید مهمترین نکتهای که در این ملاقات مطرح شد و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم، موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده مهدی هاشمی به وارد شدن لطمهای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید.
🔸اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هرچه زودتر رها شود. امام در پاسخ فرمودند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که میخواهد برسد. مسئله، مسئله اسلام است.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۴، صفحه ۳۶
✅ @EMAM_COM
🔸آخرین معامله پدر با امام زمان (علیه السلام)🔸
🌸 همین اواخر حیاتشان بود، در بیمارستان نمازی بستری بودند. نشر معارف می خواست اولین کتابشان را با عنوان آئینه تمام نما رونمایی کند و گفته بودند از میان صحبت های ایشان از ابتدای انقلاب تاکنون، قریب چهل عنوان احصاء شده که فصل به فصل رو نمایی خواهد شد ...
طبعاً شرایط جابجایی نداشتند. صدایم زدند و گفتند: «تو به جای من برو و این مطلب را از جانب من بگو ... »
🌸 این کتاب ها، آخرین معامله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با من است، بعد با صدایی که آرام از ته گلو شنیده می شد گفتند: «وقتی امامت جمعه را رها کردم و به قم آمدم هیچ کس همراهم نیامد حتی اولادم...! »
بعضاً تنها بودم. فقط برای سخنرانی ها محافظ می آمد و می رفتم. احساس کردم بیشتر از اینها باید برای امام زمانم کار کنم که این هم نیاز به تشکیلات و دفتر و دستک داشت. یک نوبت که همراه با همشیره زاده به جمکران رفتیم، به حضرت متوسل شدم که می خواهم تا وقت هست خدمتی کنم، اما امکانات خدمت را ندارم.
در خلال توسل، این از ذهنم گذشت که برای آنکه حضرت صاحب الزمان نسبت به متوسلینش توجه خاص پیدا کند، راه نشان داده اند و آن هم خواندن #دعای_ندبه در صبح هر جمعه است. نیت کردم که برای گشایش کارم، توفیق خدمت به دعای ندبه ایشان را تا آنجا که ممکن است ترک نکنم و همزمان متوسل هم باشم. چون از شرایط این دعا این بود که بصورت جمع خوانده شود، اعلام کردم من نیت دارم در منزل دعای ندبه برپا کنم. بعد از چندین هفته اداره اوقاف قم که متوجه نیت من شده بود، از من خواستند هر جمعه این دعا را در یکی از بقاع متبرکه برگزار کنم. هم هزینه تبلیغات و صبحانه و ... را به عهده گرفتند و هم نظم و نسقی به برنامه دادند؛ بصورتی که من برنامه های دیگرم را با آن تنظیم می کردم که مبادا هفته ای تعطیل شود.
🌸 بازار دعای ندبه ما رونق گرفت. اصحاب انگشت شمار آن به قریب صد نفری می رسید، بعضی وقتها هم بیشتر. از خلال این دعاها جوانان مخلصی کمتر از انگشتان دست، جذب مطالبم شدند و اعلام آمادگی کردند برای نشر این مطالب همه توانشان را وقف کنند.
چند هزار نوار سخنرانیم که مربوط به ابتدای انقلاب تا اواخر امامت جمعه بود، داشت خاک میخورد. همه را پیاده کردند، عنوان بندی کردند، خودشان ناشر پیدا کردند و حالا اولین عنوانش در حال رونمایی است. تا آخرین عنوان هم چاپ خواهد شد.
و این در حالی بود که قریب سه دهه بالاترین مقام استان فارس بودم با آن همه دفتر و دستک؛ اما آثار و برکات این چند جوان مخلص کجا ... !
🌸 بعد همینجوری که چشمانشان را می بستند، اشکی از کنار چشمشان جاری شد و گفتند: «از این آقا حاضرتر و ناظرتر مگر داریم؟! کِی او را صدا زدیم که جوابمان را نداد ...؟!»
در روز رو نمایی، مجالی برای صحبت ما دست نداد. اخوی بزرگمان را به جهت صحبت دعوت کردند.
📝#خاطره دکتر محمد علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: 👈 @dralihaeri
@haerishirazi