هدایت شده از روایتگری شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️درس ایثار و گذشت از#شهید_ابراهیم_هادی(مهمان۲۲)
🔹️#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتاد_و_دوم
⬅️جايزه ص ۱۰۹
✔قاسم شبان
💚سرباز شیعه عراقی❤️
⬅️يكــي از عملياتهاي نفوذي ما در منطقه غرب به اتمام رســيد. بچه ها را فرستاديم عقب.پس از پايان عمليات، يك يك ســنگرها را نگاه كرديم. كسي جا نمانده بود. ما آخرين نفراتي بوديم كه بر مي گشتيم.
⬅️ســاعت يك#نيمه_شــب بود. ما پنج نفر مدتي راه رفتيم. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام خيلي خســته ايم، اگه مشكلي نيست اينجا استراحت كنيم. ابراهيم
موافقت كرد و در يك مكان مناسب مشغول استراحت شديم.
🍁@shahidabad313
⬅️هنوز چشــمانم گرم نشده بود که احساس كردم از سمت دشمن كسي به ما نزديك مي شود! يك دفعه از جا پريدم. از گوشه ای نگاه كردم. درست فهميده بودم در زير نور ماه كاملا مشخص بود. يك عراقي در حالي كه كسي را بر دوش حمل مي كرد به ما نزديك مي شد!
⬅️خيلي آهســته ابراهيم را صدا زدم. اطراف را خوب نگاه كردم. كسي غير از آن عراقي نبود!وقتــي خوب به ما نزديك شــد از ســنگر بيرون پريديــم و در مقابل آن عراقي قرار گرفتيم#سرباز_عراقي خيلي ترسيده بود. همانجا روي زمين نشست.
🍁@pmsh313
⬅️يك دفعــه متوجه شــدم، روي دوش او يكي از بچه هاي بســيجي خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود! خيلــي#تعجب كــردم. اســلحه را روي كولم انداختم. بــا كمك بچه ها، مجروح را از روي دوش او برداشتيم.
⬅️رضا از او پرسيد: تو كي هستي، اينجا چه مي كني!؟ســرباز عراقي گفت: بعد از رفتن شــما من مشــغول گشــت زني در ميان سنگرها و مواضع شما بودم. يك دفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده
شــما از درد به خود مي پيچيد و مولا اميرالمومنين علی(ع)و امام زمان)عج( را صدا مي زد.
🍁@pmsh313
⬅️من با خودم گفتم: به خاطر مولا علي(ع) تا هوا تاريك اســت و بعثي ها نيامده اند اين جوان را به نزديك سنگر ايرانيها برسانم و برگردم!بعد ادامه داد: شــما حساب افسران بعثي را از حساب ما سربازان#شيعه كه مجبوريم به جبهه بيائيم جدا كنيد. حســابي جا خــوردم.
⬅️ابراهيم به#ســرباز_عراقي گفت: حــالا اگر بخواهي مي تواني اينجا بماني و برنگردي. تو#برادر_شيعه ما هستي.ســرباز عراقي عكســي را از جيب پيراهنش بيــرون آورد وگفت: اينها خانواده من هســتند. من اگر به نيروهاي شــما ملحق شــوم صــدام آنها را مي كشد.
⬅️بعد با تعجب به#چهره_ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربي پرسيد: اَنت#ابراهيم_هادي!! همه ما ســاكت شديم! باتعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج به ترجمه نداشــت. ابراهيم با چشمان گرد شــده و با لبخندي از سر تعجب پرسيد: اسم من رو از كجا ميدوني!؟
🍁@shahidabad313
⬅️من به شــوخي گفتم: داش ابرام، نگفته بودي تو عراقيها هم#رفيق داري ســرباز عراقــي گفت: يك مــاه قبل، تصوير شــما و چند نفــر ديگر از فرماندهان اين جبهه را براي همه يگانهاي نظامي ارســال كردند و گفتند:
⬅️هركس ســر اين فرماندهان ايراني را بيــاورد جايزه بزرگي از طرف صدام خواهد گرفت!...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
هدایت شده از روایتگری شهدا
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
✳ابوجعفر ص ۱۱۳
حسين الله كرم، فرج الله مراديان
💚رفتار ابراهیم با بیسیم چی مجروح عراقی❤️
✳...با هم به سمت ارتفاعات حركت كرديم. ابراهيم گفت: تا صبح وقت زيادي داريم. اســلحه و امكانات هم داريم، بياييد با كمين زدن، وحشت بيشتري در
دل دشمن ايجاد كنيم.
🍁@shahidabad313
✳هنوز صحبتهاي ابراهيم تمام نشده بود که ناگهان صداي انفجاري از داخل جاده خاكي شــنيده شد. يك خودرو عراقي روي مين رفت و منهدم شد. همه ما از اينكه عمليات موفق بود خوشحال شديم.
✳صداي تيراندازي عراقيها بسيار زياد شد. آنها فهميده بودند كه نيروهاي ما در مواضع آنها نفوذ كرده اند براي همين شروع به شليك خمپاره و منور كردند.ما هم با عجله به سمت كوه رفتيم.
✳روبروي ما يك تپه بود. يك دفعه يك جيپ عراقي از پشــت آن به سمت ما آمد. آنقدر نزديك بود كه فرصتي براي تصميم گيري باقي نگذاشت!
🍁@shahidabad313
✳بچهها ســريع سنگر گرفتند و به سمت جيپ شليك كردند. بعد از لحظاتي به سمت خودرو عراقي حركت كرديم. يك افسر عالي رتبه عراقي و راننده او
كشته شده بودند. فقط بيسيم چي آنها مجروح روي زمين افتاده بود.
✳گلوله به پاي بيسيم چي عراقي خورده بود و مرتب آه و ناله مي كرد.يكي از بچه ها اســلحه اش را مسلح كرد و به سمت بيسيم چي رفت.
✳جوان عراقي مرتب مي گفت: الامان الامان. ابراهيم ناخودآگاه داد زد: مي خواي چي كار كني؟!
گفت: هيچي، مي خوام راحتش كنم.
🍁@pmsh313
✳ابراهيم جواب داد: رفيق، تا وقتي تيراندازي مي كرديم او دشمن ما بود، اما حالا كه اومديم بالاي سرش، اون اسير ماست! بعد هم به سمت بيسيم چي عراقي آمد و او را از روي زمين برداشت. روي كولش گذاشت و حركت كرد. همه با تعجب به رفتار ابراهيم نگاه مي كرديم.
🍁@shahidabad313
✳يكــي گفت: آقا ابرام، معلومه چي كار مي كنــي!؟ از اينجا تا مواضع خودي ســيزده كيلومتر بايد توي كوه راه بريم. ابراهيم هم برگشت و گفت: اين بدن
قوي رو خدا براي همين روزها گذاشته!
✳بعد به سمت كوه راه افتاد. ما هم سريع وسايل داخل جيپ و دستگاه بيسيم عراقيها را برداشتيم و حركت كرديم. در پايين كوه كمي استراحت كرديم
و زخم پاي مجروح عراقي را بستيم بعد دوباره به راهمان ادامه داديم.
✳پس از هفت ســاعت كوهپيمايي به خط مقدم نبرد رسيديم. در راه ابراهيم با اســير عراقي حرف مي زد. او هم مرتب از ابراهيم تشكر مي كرد. موقع اذان صبح در يك محل امن نماز جماعت صبح را خوانديم. اســير عراقي هم با ما نمازش را به جماعت خواند!
🍁@shahidabad313
✳آن جا بود كه فهميدم او هم شيعه است. بعد از نماز،كمي غذا خورديم. هر چه كه داشتيم بين همه حتي اسير عراقي به طور مساوي تقسيم كرديم. اسير عراقي كه توقع اين برخورد خوب را نداشت. خودش را معرفي كرد وگفت:
🍁@pmsh313
✳من ابوجعفر، شــيعه و ساكن كربلا هســتم. اصلا فكر نمي كردم كه شما اين گونه باشــيد و...خلاصه كلي حرف زد كه ما فقط بعضي از كلماتش را مي فهميديم...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
هدایت شده از روایتگری شهدا
💢دستخط به جا مانده از #شهید_ابراهیم_هادی🌷
🔶شهید مفقودالاثری که پیکر مجروحین و شهدای جنگ را بر دوش گرفته و از میدان خارج میکرد تا به دست خانوادههایشان برساند، اما خودش با گذشت ۳۷ سال هنوز گمنام است.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون
🗓 روز سی و پنجم
امروز بی توقع بودن رو تمرین کنیم!
بی توقع خوب باشیم
بی توقع محبت کنیم
بی توقع بد نگیم
بی توقع بد نباشیم
یه جمله رو بسپریم به ذهنمون:
فقط برای خدا ☝️
+ "مشکل کارهای ما اینه که
برای رضای همه کار میکنیم به جز خدا !"
#شهید_ابراهیم_هادی +
موفق باشی رفیق🌱
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیراستانکرمان 👇
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سی_شب_با_شهدا
🌷 شب ششم:
درس ایثار و گذشت از #شهید_ابراهیم_هادی
#عند_ربهم_یرزقون
🌿⃟🌸؎•°
@Tanhamasir_Yazd
🖋 #سیره_تربیتی_شهدا
نصیحت های ابراهیم به مردی که حجاب همسرش برایش مهم نبود:
دوست عزیز!
همسر شما برای خود شماست،
نه برای نمایش دادن جلوی دیگران!
می دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتد؟
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
🏵🌹🌺🌸🌷🌼
🔻هروقت پیامی از امام راحل پخش میشد، با دقت گوش میکرد و میگفت: اگر دنیا و آخرت میخواهیم باید به حرفهای امام را عمل کنیم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#اردیبهشتی_جان❤️
🌺نفس هایم در سینه حبس میشود...
فقط چند ساعت دیگر تا تولد ناجی زندگی ام باقی مانده.
💐 ناجی جان؟! دیوانه وار منتظر گذشت ساعت هستم تا خودم تنها برای تنها خودت جشن بگیرم...
❤️ ابراهیم جان میدانی چقدر از روزهای بدون تو بودن متنفرم؟؟
راستش را بخواهی سنی ندارم..
شاید هفت یا هشت ماه؛ شاید هم شش ماه و شایدم چندسال باشد که دنیا آمده ام. زندگی ام را درست از آنجایی شروع میکنم که آمدی در زندگی ام تا برای همیشه بمانی ...
🍃پیشاپیش تولد شصت و شش سالگی ات مبارک ابراهیم جانم❤
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🍀🌺 صدای به هم خوردنِ بالِ معصومِ فرشته ها می آید ، #تـــو به دنیا آمدهای...
🍃🌼 #آرام_جانم ، در این مدت دوستیمان، انگار سالهاست که تو را میشناسم،
نمیدانم چه رازیست ، رازِ بودن تو ...
چه مهریست ، مهرِ به تو ...
که زندگی ام را از پاییز به #بهار رساندی ... 🌱🌹
🌼🌸 سپاس خدایی که #تـــو را به من داد 🙏🏻🌸🌼
🌷#ابراهیم_جان ، در سالروز میلادت برایمان #دعا کن،
دعا کن رهرو راهت باشیم ، باشد که ما هم #رستگار شویم ...
خورشید کمیل هزاران #صلوات نذر بودنت💐
🌸 #شصت_و_ششمین بهار زندگیت مبارک 🌸
#یکم_اردیبهشت
#تولدت_مبارک_قهرمان_من
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#تولدت_مبارک_رفیق ❤️
اُردیبهشتی✨
گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول بهشتی هستی...🌸🍃
پروردگارم از همان اول تورا فرشته ی بهشتی آفرید ، فرشته ای که زمین برای وسعتِ قلبِ بزرگ و پاکش کوچک بود...❤️
فرشته ای که در اوج جوانی سبک بالانه پر کشید...🕊
از ماه تولدت پیداست که تو از همان اول هم زمینی نبودی و از اهل بهشت بودی...🌾
از نامَت که ابراهیم است پیداست که آتَشِ افتاده بر زندگیِ گمراهان را گلستان خواهی کرد...🌳
از نامِ خانوادگی ات پیداست که هادیِ هدایت کننده بودی و همواره هستی...🎊
از چشمانت پیداست که آنها کارِ یک خلقتِ معمولی نیستند، چشمانِ گیرا و هدایت گر نصیبِ هرکَس نمیشود، همان چشم ها که معادله ی هر گناهی را بر هم میزنند...
الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة
وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى
عشق آن است كه
هزار بار دوستت داشته باشم
و هربار حس كنم اولين بارى است
كه دوستت دارم!
هرروز بیش تر از دیروز و کمتر از فردا دوستت دارم...🧡
تولد ۶۶ سالگی ات مبارک
اُردیبـهــشــــتــــی جان :)) ❤️🍃
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi