فعالیت امروز کانال، متبرک به نام شهید
#شہیدوحیدزمانےنیا🕊
•ولادت: ۱۳۷۱/۴/۳۰
•شهادت: ۱۳ دی ۹۸
•محلولادت: تهران
•محل شهادت: بغداد
•مزار: درحرم حضرت عبدالعظیم (ع)
🌺🍃
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[404].mp3
9.53M
جفت (امشب دلم را بستهام بر تار زلف دلبرم)
در رثای #حضرت_علی_اصغر (علیهالسّلام)
از مجموعه صوتی #رثای_ماندگار
با مداحى حاج محمود كريمى
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من-ماسک-میزنم
#روضههای_خانوادگی
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای تاج علی آقا مولایی
🔹صفحه ۱۱۸_۱۱۷
#قسمت_چهل_و_نهم 🦋
((شیوۂ محمّدحسین))
رابطه محمّدحسین با نیروهای زیر دستش، رابطه ای صمیمی و دوستانه بود و در مورد فرماندهان مافوقش بسیار مطیع و حرف شنو و علاوه بر همۂ این ها،
فردی بود خیلی خونسرد و آرام.👌
شاید بشود گفت کسی پیدا نمی شود که عصبانیت او را دیده باشد!!!
در عملیات #والفجر چهار قرار بود ما روی ارتفاعات برویم
و آنجا #سردار_سلیمانی ، بچّه های #اطلاعات را توجیه کند.
ما نیم ساعت دیر رسیدیم. سردار که در این زمینه ها بسیار حساس بود، خیلی ناراحت شد.
وقتی رسیدیم ایشان با تندی و ناراحتی به محمّدحسین گفتند:«چرا دیر آمدید؟»
خب! من با اخلاق ایشان آشنایی نداشتم به همین خاطر از برخوردشان ناراحت شدم؛😔
اما محمّدحسین با همان حالت
همیشگی اش که یک لبخند در گوشۂ لبش بود ، خیلی خونسرد😊 گفت:
«معذرت می خواهیم!...جاده بسته بود و ماشین گیر نیامد.»
ما وقتی حالت محمّدحسین را دیدیم، ناراحتی خودمان را فراموش کردیم.
این برایمان جالب بود که محمّدحسین بدون کوچک ترین دلخوری،
برخورد مافوقش را می پذیرد و اصلاً دلگیر نمی شود!!
💠حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند
وَ اِنْ یَــکاد بــــخـــوانـــید و در فــراز کنیــــد
((سلمانی))
مدّتی بود که #محمّد_حسین تصمیم گرفته بود اصلاح کردن💇♂ را یاد بگیرد.
یک بار آمد و به بچّه ها گفت:« هرکس می خواهد سرش را اصلاح کند بیاید، من تازه کارم و میخواهم یاد بگیرم.»
آن روز تعدادی از بچّه ها، از جمله خود من آمدیم و او سرمان را اصلاح کرد.
خب!...کارش هم بد نبود.
از آن به بعد دیگر محمّدحسین همیشه یک قیچی و شانه همراهش بود. از اینکه می توانست کاری برای بچّه ها بکند، خیلی لذت می برد.🤗
هر وقت فرصتی پیش می آمد و کسی به او مراجعه می کرد با ذوق و شوق☺️ سرش را اصلاح می کرد؛
حتی زمانی که #مجروح شده بودم و به خاطر #جانبازی در آسایشگاه بستری بودم،
به ملاقاتم می آمد و موهای سرم را کوتاه می کرد.
یادم است یک بار....
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای تاج علی آقامولایی
🔹صفحه ۱۱۸_۱۱۷
#قسمت_پنجاه🦋
((سلمانی))
<ادامه>
یادم است یک بار موهای زیادی دورش ریخته بود، بعد از اینکه سر مرا اصلاح💇♂ کرد، خواستم مو ها را جمع کنم،
نگذاشت و ناراحت شد.
گفتم:«حداقل بگذار موهای سر خودم را که ریخته است، جمع کنم.»
گفت:«نه!...خودم باید این کار را انجام بدهم.»
و آخر هم نگذاشت.
دلش میخواست زحمتی که می کشد، خالصانه باشد و تمام و کمال خودش انجام بدهد.
💠هزار نکتۂ باریک تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
((روحیه جوانمردی))
یک روز #محمّد_حسین همه بچّه ها را در واحد جمع کرد و گفت:«بیایید باهم کشتی🤼♂ بگیریم.»
برادر #شهید_امیری هم بود.
ایشان سنگین وزن بود و جثّه ای قوی داشت. قرار شد هرکس توانست همه را زمین بزند، با امیری کشتی بگیرد.
بچّه ها یکی یکی مسابقه می دادند و هر که برنده میشد با نفر بعد کشتی
می گرفت.
ظاهراً وضعیت من از بقیّه بهتر بود، همه را زمین زدم✌️ و بالاخره نوبت آن شد که با آقای امیری دست و پنجه نرم کنم.
تمام نیرو و توانم را جمع کردم ، چون میدانستم که حریفم فرد قدر و توانایی است.💪
سعی کردم با تمام توان کشتی بگیرم
چند لحظه ای نگذشته بود که موفق شدم امیری را زمین بزنم و
نفر اول شدم🥇.
کشتی تمام شد و بچّه ها متفرق شدند؛
حدود یک ساعت بعد برای انجام کاری با محمّدحسین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
توی مسیر محمّدحسین پرسید:
«قبلاً کشتی می گرفتی؟!🤔»
گفتم:«بله!»
پرسید:«کلاس می رفتی؟»
گفتم:«نه!...توی مدرسه و خانه با دوستان تمرین می کردم.»
گفت:«خیلی خوب است، ولی نباید این کار را می کردی.»
گفتم:«چکار کردم؟!😳»
گفت:«امیری برادر شهید بود و تو نباید به این شکل جلوی جمع او را زمین
می زدی.»
دقت محمّدحسین خیلی برایم عجیب بود.
بله!...او درست می گفت و آنجا بود متوجه روحیۂ #جوانمردی او شدم.
💠نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
========~*~========
: (#شهید_محمد_امیری)
:
«محمد امیری» از نفرات واحد اطلاعات و عملیات لشکر 41 و دستچین شده توسط سلیمانی در بزرگترین آزمون زندگیاش در روز 25 تیر 1362کمتر از دو هفته قبل از عملیات والفجر3، نزدیک مهران نمرهی قبولی گرفت و بهشهدا پیوست.
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
شهید #تاسوعا🏴
سید میلاد مصطفوے 🕊
🌸او بسیار اهل #ورزش بود، ڪمربند مشڪے جودو داشت، و در ورزشهاے رزمے مقام دومے ڪشور را به دست آورده بود.💪
🌸اهل #مسجد بود و به #نمازش خیلے اهمیت میداد.
🌸همیشه #خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میڪرد
🌸هیچ وقت در هیچ شرایطے برنامه #هیئت را ترک نمیڪرد. ☝️
🌸سید میلاد شخصیت #دستگیرے داشت مشڪلات همه رو حل میڪرد، و اگر ڪسے از ایشان ڪمک میخواست چیزے ڪم نمیگذاشت. و تا مشڪلش را بر طرف نمیڪرد دست بردار نبود.😊
💠 #امام_صادق_علیه_السلام:
فضیلت پاداش بر طرف كردن #نیـــــاز_مؤمن, از هزار حجّے ڪه تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد ڪردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, #بـــــیشتر است. 🌺
#شهیدی_ڪه_دست_پا_و_سرش_را_جداڪردند...😭😭
#شهادت_تاسوعای_۹۴
☘☘☘☘🏴🏴🏴
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
دعای من در حق دوستان عزیزم
روزگارتان از رحمت
←الرَّحْمَنُ الرَّحِیم→
☝لبریز...☝
سفرهٔ تان از نعمت
←رَبُّ الْعَالَمِين→
☝سرشار...☝
چشمانتان به نورِ
اللَّه نور السَّموَاتِ وَالَارض
☝روشن...☝
کفه ترازویتان در ردیف
←فَأمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِینُه→
☝میزان☝
زندگانیتان *
←فِی عِیشَةِ رَّاضِیَة→
☝باشد...☝
و عاقبتتان
←عِندَ مَلِکَ الْمُقتَدِر
☝ختم به خیر باد☝
الهی آمین
روزتون سرشار از الطاف الهی و برکات خداوندی🌹🌿عصرتون پراز یاد خدا
سپاسگزاریم ازحسن توجه شما عزیزان 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌷🌷💐
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💫 🔷ختم قرآن 🔷 📆 تاریخ شروع:1399/5/31 🌺 نیت : هدیه میکنیم در ر
بزرگواران ۲۰جزء از قرآن باقی ماند ه لطفا همکاری نمائید 🌸
@sarbaaz_313