eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ دردهایی هستند که هیچ آنها را نمی دهد ، دردهایی که هر از چند گاهی خلاصشان را به نشانه می روند اما ... دردهایی مثل ، مثل مثل که هیچگاه به مقصد نمی رسند ، مثل کوچه های . وقتی از لای کتابهای قدیمی پیدا می کنم که به سختی خوانده می شود ، از بس عمر بلند است، وقتی که تاریخ مرا به سالهای پرت می کند، وقتی در ولی قبل از نوشته شده ، میشوم و وجودم پر از صدای می شود از مبداء ناکجا . حالا مهمان ناخوانده ام می شود و پهنای صورتم را پائیزی می کند و این همیشگی ، نبودنت است . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 ، و فاصله ام تا تو به اندازه است . مرا در کوران دریاب وقتی پر از ترس شدنم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ دردهایی هستند که هیچ آنها را نمی دهد ، دردهایی که هر از چند گاهی خلاصشان را به نشانه می روند اما ... دردهایی مثل ، مثل مثل که هیچگاه به مقصد نمی رسند ، مثل کوچه های . وقتی از لای کتابهای قدیمی پیدا می کنم که به سختی خوانده می شود ، از بس عمر بلند است، وقتی که تاریخ مرا به سالهای پرت می کند، وقتی در ولی قبل از نوشته شده ، میشوم و وجودم پر از صدای می شود از مبداء ناکجا . حالا مهمان ناخوانده ام می شود و پهنای صورتم را پائیزی می کند و این همیشگی ، نبودنت است . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 ، و فاصله ام تا تو به اندازه است . مرا در کوران دریاب وقتی پر از ترس شدنم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ دردهایی هستند که هیچ آنها را نمی دهد ، دردهایی که هر از چند گاهی خلاصشان را به نشانه می روند اما ... دردهایی مثل ، مثل مثل که هیچگاه به مقصد نمی رسند ، مثل کوچه های . وقتی از لای کتابهای قدیمی پیدا می کنم که به سختی خوانده می شود ، از بس عمر بلند است، وقتی که تاریخ مرا به سالهای پرت می کند، وقتی در ولی قبل از نوشته شده ، میشوم و وجودم پر از صدای می شود از مبداء ناکجا . حالا مهمان ناخوانده ام می شود و پهنای صورتم را پائیزی می کند و این همیشگی ، نبودنت است . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 ، و فاصله ام تا تو به اندازه است . مرا در کوران دریاب وقتی پر از ترس شدنم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
✨اگر میخواهید در این دوران پر اشوب گمراه نشوید گوشتان به سخنان ولایت مطلقه فقیه و چشمتان به اعمال ای
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. . 🍃خواب ِغفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخم به اینکه آیا حسین وار می کنیم یا نه چیست ؟🥺 . 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 . 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. از جمله است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت.وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 . 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 . 🍃حال، بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣ . 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خواب ِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 راستی پرستوی به خانه برگشته❤️ ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌓 ❤️ به تو ، که پر از رایحه ی است، به تو از مشرق ترین اقلیم ، به تمنای جواب . هر زمان که به کوچه های مزین به می افتد بی اختیار به دور رهسپار می شوم همان که بوی و می دهد ، همان که ، شدند و در زرق و برق با متانت ، گوشه ای گزیدند، همان که حتی حافظه ها هم به یادشان می آورند . و حالا باز هم به تو ای عاشق پیچیده شده با سه ،سلام بر تو ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 در این بازار دنیا مانند تو ، وجودم در دفینه ی غرق است و شاید این آخرین برای توست، ولی می دانم‌ وقتی که مرگ مرا در بر می گیرد ، تو تنهایی هایم ، مرا تنها نخواهی گذاشت . من چشم به راه توام و تو می دانی که چه اندازه سخت است . پس به حرمت پاکت ، به حرمت لحظه ی مقدس شدنت ... من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌓 ❤️ به تو ، که پر از رایحه ی است، به تو از مشرق ترین اقلیم ، به تمنای جواب . هر زمان که به کوچه های مزین به می افتد بی اختیار به دور رهسپار می شوم همان که بوی و می دهد ، همان که ، شدند و در زرق و برق با متانت ، گوشه ای گزیدند، همان که حتی حافظه ها هم به یادشان می آورند . و حالا باز هم به تو ای عاشق پیچیده شده با سه ،سلام بر تو ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 در این بازار دنیا مانند تو ، وجودم در دفینه ی غرق است و شاید این آخرین برای توست، ولی می دانم‌ وقتی که مرگ مرا در بر می گیرد ، تو تنهایی هایم ، مرا تنها نخواهی گذاشت . من چشم به راه توام و تو می دانی که چه اندازه سخت است . پس به حرمت پاکت ، به حرمت لحظه ی مقدس شدنت ... من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌓 ❤️ به تو ، که پر از رایحه ی است، به تو از مشرق ترین اقلیم ، به تمنای جواب . هر زمان که به کوچه های مزین به می افتد بی اختیار به دور رهسپار می شوم همان که بوی و می دهد ، همان که ، شدند و در زرق و برق با متانت ، گوشه ای گزیدند، همان که حتی حافظه ها هم به یادشان می آورند . و حالا باز هم به تو ای عاشق پیچیده شده با سه ،سلام بر تو ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 در این بازار دنیا مانند تو ، وجودم در دفینه ی غرق است و شاید این آخرین برای توست، ولی می دانم‌ وقتی که مرگ مرا در بر می گیرد ، تو تنهایی هایم ، مرا تنها نخواهی گذاشت . من چشم به راه توام و تو می دانی که چه اندازه سخت است . پس به حرمت پاکت ، به حرمت لحظه ی مقدس شدنت ... من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌓 ❤️ به تو ، که پر از رایحه ی است، به تو از مشرق ترین اقلیم ، به تمنای جواب . هر زمان که به کوچه های مزین به می افتد بی اختیار به دور رهسپار می شوم همان که بوی و می دهد ، همان که ، شدند و در زرق و برق با متانت ، گوشه ای گزیدند، همان که حتی حافظه ها هم به یادشان می آورند . و حالا باز هم به تو ای عاشق پیچیده شده با سه ،سلام بر تو ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 در این بازار دنیا مانند تو ، وجودم در دفینه ی غرق است و شاید این آخرین برای توست، ولی می دانم‌ وقتی که مرگ مرا در بر می گیرد ، تو تنهایی هایم ، مرا تنها نخواهی گذاشت . من چشم به راه توام و تو می دانی که چه اندازه سخت است . پس به حرمت پاکت ، به حرمت لحظه ی مقدس شدنت ... من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌄🕌 💥اونایی که بهشون داد و اهل شدند و با و شب انس و دوستی برقرار کردند، ⚡️ خداوند در دنیا رو نصیبشون میکنه که دنیا در برابر اون لذت ، تلخ و بی مزه هستش …🦋🌱 تا نشی♥️ ، بهت رخ نشون نمیده …☺️ 😍خوشا بحال اونایی که رنگها، براشون رنگ سیاه شبه و خدا میدونه که تو اون لحظاتی که اکثر مردم چشمانشون تو خواب نازه😴، چشمان اونها بیدار و بعشق و از خوف و از سر به حضرت ، اشک آلود و نمناکه .😉🙂 به به ! چه داره تو ، تو اوج تاریکی و تنهایی و خلوت در محضر سر به آستان خاک نمودن و بعشق آرام و اشک ریختن و کردن … این گونه افراد خوشا شون .😇✌️🏻🥀 ‌‎‎‌‎‌‎‎‌‎‌‎‌ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهلم 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز #داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌
💠 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 💠 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 💠 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 💠 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 💠 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 💠 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»... نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌓 ❤️ به تو ، که پر از رایحه ی است، به تو از مشرق ترین اقلیم ، به تمنای جواب . هر زمان که به کوچه های مزین به می افتد بی اختیار به دور رهسپار می شوم همان که بوی و می دهد ، همان که ، شدند و در زرق و برق با متانت ، گوشه ای گزیدند، همان که حتی حافظه ها هم به یادشان می آورند . و حالا باز هم به تو ای عاشق پیچیده شده با سه ،سلام بر تو ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 در این بازار دنیا مانند تو ، وجودم در دفینه ی غرق است و شاید این آخرین برای توست، ولی می دانم‌ وقتی که مرگ مرا در بر می گیرد ، تو تنهایی هایم ، مرا تنها نخواهی گذاشت . من چشم به راه توام و تو می دانی که چه اندازه سخت است . پس به حرمت پاکت ، به حرمت لحظه ی مقدس شدنت ... من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
733.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌دعوت نامه شما به زیارت عمه سادات بی بی جان خانم حضرت زینب سلام الله علیها همراه با سردار سلیمانی دعوتید🌷 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯