eitaa logo
هیات محبین الزهرا سلام الله علیها
165 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
14.3هزار ویدیو
147 فایل
یا فاطمه جان، در دوجهان، دل به تو بستیم، محبین تو هستیم، نظر کن ز عنایت به فردای قیامت
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴ماجرای درس آموز برخورد امام علی (ع) با یک سلبریتی از زبان رهبر انقلاب 🔰مقام معظم رهبری در یکی از خطبه های نماز جمعه سال های پیش خود به یک ماجرای اشاره کرده اند: " شاعری به نام نجاشی، 👈 برای و علیه دشمنان آن حضرت، گفته است. روز ماه رمضان، از کوچه‌ای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانه‌ی آن فرد رفت و در کنار بساط روزه‌خواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم فهمیدند که اینها شُرب خَمر کرده‌اند. امیرالمؤمنین گفت: حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای این‌که روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کرده‌ام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟ در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویش هایش آمدند و اصرار کردند که 👈اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابه‌لای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ پ.ن: 🔻مقام معظم رهبری در همان جا فرمودند: " امیرالمؤمنین که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند " 👈 حال در نظر بگیرید که در زمان ما برخی افراد با عبارت هایی نظیر «جذب حداکثری» توجیه می آورند که ما نباید کاری کنیم که بازیگر، کارگردان، مجری، ورزشکار و یا حتی دانشمند ما را به سمت دشمن و یا خارج کشور هل دهیم! ◀️ قطعاً کسی دوست ندارد که هیچ فردی به دامان دشمن برود، اما نمی توان با تمسک به این توجیهات، جلوی هنجارشکنی و اقدامات خلاف و آنها نایستاد؛ در اینصورت، ضمن اینکه آنها را نسبت به هنجارشکنی بیشتر، می کنیم، علاوه برآن، اجازه می دهیم که جامعه را نیز به و انحطاط بکشانند. حکم خدا و قوانین کشور برای همه است. بالاترین ، اجرای حکم خدا و حفظ دستاوردهای انقلاب است.
شعر (( همچون دریا )) 🍃♥️ بیکرانی تو و یادت زیباست راه تو راه وصال مولاست اسم تو وِرد ِ زبان ِ همگان جایگاه تو بلند و والاست طی نمودی ره زهد و عرفان به طوافی که به دور آقاست عزتی که تو به عالم داری از خلوص تو و عشق ِ زهراست(سلام الله علیها) در نمازت همه محو یزدان سنگ از پشت نمازت پیداست برگزیده شده ای چون نامت تو شدی قطره و دریا طاهاست(صلی الله علیه وآله وسلم) بر دل و جان تو حک گشته بود ذکر آن پادشهی که تنهاست با شهادت پل زدی تا افلاک همچو رودی که مکانش دریاست قدر تو پیش خدا شد معلوم تو عزیزی و مقامت بالاست روضه های تو چو نوری تابان روح و ریحان و بهشت ِ دنیاست هر کجا محفل تو برپا شد اجتماعی ز ِ ملائک آنجاست کاش می شد که شبیه تو شوم مثل تو ؟ اینکه شبیه رویاست بعد تو پر شده در هر جایی قلب هایی که ز ِ عشقت شیداست گرچه در عرش برین جای تو شد یاد تو زنده ، نگاهت با ماست ♥️🍃 🦋 به مناسبت سالگرد رفیق شهیدم ۱۵ مرداد برای شادی روحشان صلوات 🦋
🔹 نوسروده محمود تاری برای شهادت حضرت حمزه(ع) 🔹 به مناسبت پانزدهم شوال سالروز شهادت حضرت حمزه عموی پیامبر(ص) شعری سرود. 🔹 حضرت حمزه عموی پیامبر(ص) در جریان جنگ احد به‌دست وحشی بن حرب برده حبشی و به دستور هند همسر ابوسفیان، به شهادت رسید. با آن که بود غرقِ به خون جسم اطهرش دیگر نبود خواهر دل خسته در برش خواهر بدید جسم برادر به روی خاک اما ندید خنجر قاتل به حنجرش با چشم خویش خواهر دل خسته‌اش ندید گردد بریده رأسِ مطهَّر ز پیکرش با آن که گشت پیکر او لاله گون ولی نیلی نگشت چهره معصوم دخترش گرچه درید سینه او را ستمگری اما نخورد کعب نی از کینه خواهرش با آن که گشت روی منیرش به خون خضاب بر نی نرفت پیش عزیزان خود سرش گیرم که بود، گَرد و غباری به چشم او دیگر ندید چیدن گل را برابرش گیرم که خورد نیزه وحشی به سینه‌اش در بر نبود غنچه نشکفته پرپرش در خاک و خون فتاد ولیکن در آن میان پرپر نگشت جسمِ جوانِ دلاورش با آن که گشت طایر عرشی شکسته بال دیگر نبسته‌اند طنابی به شهپرش با آن که داشت نام پیمبر به روی لب چوبی نخورد بر لب و دندان مکرّرش با آن که سوخت قلب پیمبر ز داغ او کنج تنور نرفت رأس منوّرش آتش زده ست داغ غمش سینه را ولی روشن نگشت گوشه ویرانه اخترش این داغ شعله خیز از او شد به پا ولی افتاده قلب خسته «یاسر» در آذرش @madihesara