برای گشت شبانه ما را برده بودند
خسته و کوفته آمدم
فکر کردم یک چرتی میزنم ، بعد بیدار میشوم و نمازم را میخوانم ، بر اثر خستگی زیاد خوابم برد ، دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و نمازم قضا شده است !
سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم قضا شد !
خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت...
#سردارشهیدحسن_باقری
📕 دفترچه خاطرات
#شهدا_شرمنده_ایم
---------------------