eitaa logo
کانال رسمی محسن ریاضی
3.1هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
92 فایل
ارتباط با ادمین @Jooyayehaghighat
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت‌وگوی نشریه زن روز با «صفیه مدرس» همسر شهید مهدی باکری 🔰 یک عاشقانه‌ آرام 👤 🔸دلش پر بود و قبل از هر کلام و سخنی زبانش به گلایه و اعتراض باز شد. می‌گفت برای ساخت فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» که بعدها سریالش هم از صداوسیما پخش شد یک‌بار هم به سراغ او نرفته‌اند! حرفش این بود اگر فقط وجه فرمانده بودن آقا مهدی به تصویر کشیده شده بود، باز این‌قدر دلخور و ناراحت نمی‌شد و به نظرش این بخش را همرزمانش بهتر روایت می‌کردند اما وقتی پای زندگی شخصی آقا مهدی در میان بود طبیعی است که اولین نفر باید به سراغ او می‌رفتند و روایت دست اول را می‌شنیدند! 🔻می‌گفت اگر قرار است چیزی از زندگی خانوادگی شهدا به جوانان امروز بیاموزیم، او نکات بهتری از زندگی با آقا مهدی در گنجینه‌ خاطراتش داشته که می‌شد در فیلمنامه گنجانده شود. حتی به عقیده‌اش دیدار و نشست و برخاست بازیگر زن فیلم که ایفای نقش صفیه مدرس به‌عهده داشت با او به ‌عنوان شخصیت اصلی و واقعی این نقش، یک روند طبیعی و عقلانی برای بالا بردن کیفیت فیلم و اصیل‌تر بودن روایت بوده که متأسفانه عوامل و دست‌اندرکاران فیلم چشم بر آن بسته‌اند! 🔻اواخر شهریور ماه وقتی تازه جنگ شروع شده بود و آقا مهدی در کنار سپاه، به‌عنوان شهردار ارومیه هم مشغول فعالیت بودند، به فکر ازدواج می‌افتند. یکی از دوستانم که همسرش از دوستان آقا مهدی بود مرا را به ایشان پیشنهاد می‌دهند. از آنجایی که خانواده ما در بازار و مسجد و محله سرشناس بود و همه از جمله آقا مهدی می‌دانستند پدرم در خصوص نماز و حجاب بسیار حساس هستند، به ‌محض اینکه دوست‌شان مرا معرفی کرده بود، آقا مهدی پذیرفته بودند. 🔻آقا مهدی روز عقد همان‌طور با اورکت سپاه و پوتین‌ به مراسم عقد آمد و خبری از کت و شلوار دامادی نبود. من هم پشت در اتاقی که عاقد و بقیه مردها بودند ایستادم تا بله را بگویم و خطبه عقد جاری شود. 🔻بعد از برگزاری مراسم کم‌کم همه مهمان‌ها رفتند و فقط آقا مهدی ماند. وارد اتاقی که او تک و تنها نشسته بود شدم و‌سلام کردم. تا مرا دید سرش را پایین انداخت. نشستیم کنار هم، بعد از چند دقیقه حلقه‌ای که خریده بودیم از جیبش درآورد و به من داد و خودم حلقه را دستم کردم. بعدها همیشه سر این قضیه با آقا مهدی شوخی می‌کردم و می‌گفتم واقعاً چرا آن روز من خودم حلقه‌ام را دست کردم؟! 🔻آقا مهدی خیلی تمیز و مرتب بود و به سر و وضعش اهمیت می‌داد. مدام جلوی آینه می‌ایستاد و مو و ریشش را مرتب می‌کرد. به شوخی به او می‌گفتم خوشگل هستی، آن کسی که باید تو را می‌پسندید، پسندیده است. آقا مهدی هم جواب می‌داد مسلمان باید مرتب و منظم باشد. 🔻آقا مهدی اصلاً خستگی نمی‌شناخت. آن‌قدر فعالیت داشت وقتی به خانه می‌آمد تا من می‌خواستم آب یا چایی‌ای برای او بریزم می‌دیدم خوابش برده است. 🔻آقا مهدی خیلی علاقه به کتاب داشت. همیشه قبل از عملیات‌ها اول می‌رفت مشهد زیارت امام‌رضا‌ علیه‌السلام، بعد در تهران به خدمت امام(‌ره) می‌رسید و در آخر هم به قم می‌رفت. معمولاً از قم برای من کتاب‌های مختلف می‌خرید. کتابخانه نداشتیم اما آقا مهدی یک جعبه مهمات را داده بود چند طبقه در آن زده بودند و این شده بود کتابخانه ما. هربار که می‌آمد یک نگاه حسرتباری به کتاب‌ها می‌کرد و می‌گفت ‌ای کاش من وقت کتاب خواندن داشتم! https://kayhan.ir/001F7r @Kayhan_onlin کانال رسمی محسن ریاضی 👇 @mohsenriazi_ir
روایت زندگی سردار شهید «محمود باقری» فرمانده موشکی هوافضای سپاه از زبان برادرش 🔰 یک انسان کم‌نظیر و امام حسینی(ع) 👤 🔸شهید محمود باقری، فرمانده موشکی هوافضای سپاه پاسداران از جمله کسانی بود که جنگ را تجربه و پس از جنگ روزگارش را با کار علمی و نظامی‌گری طی کرد و به تجهیز جبهه مقاومت پرداخت و عملیات‌های وعده صادق یک و دو را فرماندهی کرد. او کم حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد؛ کمتر شناخته شده بود اما بیشتر خودش را می‌ساخت. محمود در مکتب امام حسین و در هیئت و مسجد بزرگ شد و هرچه که می‌خواست بشود و یا داشته باشد را از آستان امام حسین(ع) می‌خواست و شهادت را همواره آرزو می‌کرد. 🔻من! قاسم باقری، برادر کوچک‌تر سردار شهید، محمود باقری هستم که از ایشان سنم شش سال کمتر بود. برادرم در رکن‌آباد یزد متولد شد. بنا به دلایلی که موضوع خانوادگی بود؛ آقا محمود مقطعی از تحصیل را در یزد گذراند و من هم یک سال را با ایشان در همان یزد تحصیل کردم. محمود پیش یکی از خاله‌هایمان بود و از آنها مراقبت می‌کرد و کارهای آنها را انجام می‌داد. 🔻ما بیشتر از آنچه که برادر باشیم رفیق بودیم؛ اکثر هیئت‌های که می‌رفتیم با هم بودیم و یا مسافرت‌ها را با هم می‌رفتیم و هم‌مسلک و هم‌مشرب و خیلی نزدیکی با هم بودیم که به همین دلیل، شهادت ایشان و خلاء حضورشان برای من بسیار دردناک و سخت است. ما یک برادر را هم حدود سه ماه پیش از دست دادیم که این موضوع، سنگینی غم ما را بیشتر کرد. 🔻حاج محمود اهل هیئت بود و علاوه‌بر هیئت هفتگی که در محل داریم به جلسات حاج منصور هم خودش را می‌رساند و همیشه صحبت ما با هم این بود که کجا هیئت برویم. ما یک هیئت خانوادگی هم داشتیم که به شدت مقید به برگزاری و تداوم آن بود. البته انس زیادی با جلسات حاج منصور داشت و با محافظینش تقریباً در جلسه به صورت ناشناس حضور پیدا می‌کرد. 🔻پیش از تعویض محل زندگی حاج محمود که به اصرار تیم حفاظتی صورت گرفته بود؛ یک هیئت ماهانه در منزل ایشان در همان محل خودمان برگزار می‌شد که مداح این جلسه و هیئت همین آقا جواد حیدری بود؛ اما می‌توانم بگویم که حاج محمود بزرگ شده هیئت و جلسات حاج منصور است و از دهه شصت ما با این هیئت انس گرفتیم. 🔻در رفاقت هم برای همه با معرفت بود؛ ختم ابوی و اخوی بزرگ ما بود و جمعیت بسیار زیادی از راه‌های دور و نزدیک و غریبه و آشنا آمده بودند؛ گفتم: محمود! جمعیت خیلی زیاد آمدند! گفت: قاسم! من برای همه این آدم‌ها دور و نزدیک و شهرستان رفتم. و من تعجب کرده بودم که محمود چطور با این همه مشغله و دغدغه از باب معرفت و رفاقت و یا از باب مسئولیت حتی به این مسائل هم که شاید کسی از او توقع نداشت توجه داشت و سعی می‌کرد جوانب دوستی و رفاقت را در همه ابعاد چه با همکاران و چه با خانواده و چه با اهالی محل داشته باشد. 🔻من نکته‌ای اضافه کنم که اصلاً شهادت حاج محمود به وحدت مجموعه‌هایی که لااقل من می‌شناسم روح تازه‌ای دمید و حتی اختلاف‌های جزئی هم که وجودشان در هر مجموعه‌ای بدیهی است را کنار زد و احیاناً اگر کسانی هم از گود هیئت و مسجد و... دور شده بود در این محرم دیدیم که برگشتند؛ خون حاج محمود برکت داشت. https://kayhan.ir/001KJL @Kayhan_Online کانال رسمی محسن ریاضی 👇 @mohsenriazi_ir