eitaa logo
محتوای تبلیغ دانش آموزی جامعه الزهرا سلام الله علیها
1.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
این ڪاناݪ شامݪ محتۅاهاے تۅلید شده تۅسط مبلّغان جامعة الزَّهࢪا(سلامُ اللهِ عَلیهٰا) جهت تبڵیغ دانش‌آمۅزے مێ‌باشد. ارتباط با ادمین @Qanbariz ارتباط با ادمین @NHTaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 6⃣: بیعتی به رنگ آسمان دست‌ها، یکی‌یکی بالا می‌رفتند… 🌝خورشید هنوز می‌تابید، اما گویا شعله‌هایش در برابر نور ، رنگ باخته بودند. پیامبر، دستان علی را بالا گرفت…🤗 همه چشم دوخته بودند… و بعد، صدای گرم و استوار او پیچید: ـ بیایید… بیعت کنید…🤝 با علی، به عنوان مولای خودتان. کوثر نگاه کرد…👀 مردم، با شوق یا از روی تردید، جلو می‌آمدند. دست‌ها در دست علی قرار می‌گرفت… اما این بیعت، فقط فشردن دستان نبود… پیوستن قلب‌ها بود به نور… مردانی از قبایل مختلف جلو آمدند… زنان، از پشت پرده‌ها، صدا زدند: ـ ما هم بیعت می‌کنیم! علی را مولای خود می‌دانیم! کوثر به مادر نگاه کرد. لبخندش مثل گلاب روی دل کوثر نشست. – دخترم… بیا، ما هم بیعت کنیم… – یعنی ما هم می‌تونیم؟ – دخترم… غدیر فقط برای مردها نیست… اینجا، دل‌ها بیعت می‌کنن، نه فقط دست‌ها… و کوثر، با دلی روشن، بیعت کرد و گفت: "علی جان… تو مولای منی… حتی اگر همه فراموش کنند، من یادم نمی‌ره…" ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ با علی، فقط یک مراسم تاریخی نیست؛ با راه روشن، با صداقت، با شجاعت، با هدایت است. برای همیشه، حتی در دل دختران نوجوان امروز. بچه‌ها، چرا پیامبر از مردم خواست که کنند⁉️🤔 شاید چون یه حرف تنها کافی نیست، باید با عمل همراه باشه. بله! یعنی "من قبول دارم، و تا آخرش پشتت هستم"… حالا به‌نظرتون چرا حتی زن‌ها هم کردند؟ آیا فقط برای مردها نیست؟ دقیقاً! در مسیر حق، دل‌ها جنسیت نمی‌شناسن… مهم اینه که نور علی رو بشناسی و دلت باهاش باشه. در پارت هفتم، پیامبر خیمه‌ای برای برپا می‌کنه، و همه یکی‌یکی به علی تبریک می‌گن… اما در دل کوثر، سؤالی جوانه می‌زنه: آیا همه تا آخر وفادار می‌مونن⁉️🤔 ✍
🌸🍃﷽🌸🍃 و این هم آخرین پرده از داستان باشکوه ما… پارتی که با اشک و لبخند، دل‌ها را به میثاقی دوباره دعوت می‌کند…☺️😢 پارت 2⃣1⃣: جشن عهد، جشن 🎉🎊 مدینه، دوباره بوی عید گرفته بود. اما این‌بار نه برای بازار و لباس نو… بلکه برای دل‌هایی که عهد بسته بودند. کوثر، در حیاط خانه‌شان با شور خاصی مشغول تزیین بود. ریسه‌هایی از سبز و طلایی، کاغذهای رنگی که رویشان نوشته شده بود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ…» دوستانش را دعوت کرده بود. همان‌ها که روزی شک داشتند، و حالا آمده بودند تا « » را جشن بگیرند! کوثر لبخند زد، ایستاد وسط جمع و گفت: – بچه‌ها! امروز فقط جشن نیست، یه قول دوباره‌ست! – قول؟ چه قولی؟ – قول می‌دیم که یادمون نره… قول می‌دیم علی رو تنها نذاریم… قول می‌دیم یار امام زمانمون باشیم… چون اون هم وارث … همه با هم گفتند: – یا علی! ما با توییم! یا صاحب‌الزمان، ما منتظرتیم! و بعد، دست‌ها بالا رفت، با قلب‌هایی روشن… و جشن، فقط یک شادی نبود… جشن، تجدید بود با آفتابی که هرگز غروب نمی‌کند. ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ پایان نیست؛ آغاز است. هر سال که جشن می‌گیریم، یعنی هنوز قلب‌هامان با زنده است… و هنوز یار مانده‌ایم، با همه‌ی عشق.🤗😍 بچه‌ها، امروز آخرین پارت داستانمون بود. حالا به من بگید: برای شما چه معنایی پیدا کرد؟ : یعنی من باید بدونم که فقط شنیدن کافی نیست… باید وفادار باشم. : یعنی من هم می‌تونم یه دختر باشم، ولی یه یار بزرگ برای امامم باشم! 🤝بیایید با هم، عهد ببندیم که رو فقط توی تقویم نگه نداریم… بلکه توی دل‌هامون همیشه زنده باشه… و حالا… وقت جشنه! جشنی به پهنای عالم جشنی پر از شور پر از عشق به