🌸🍃﷽🌸🍃
#قصه_غدیر
پارت 3⃣:
مکه، آغوشی برای آخرین دیدار
شهر مکه، آفتابزده و شلوغ بود.🌕
کاروانها یکییکی میرسیدند و صدای لبیکها، مثل موجی آرام و سنگین در دل کوچههای خاکی میپیچید.🌀💤
کوثر، با چشمهایی پر از اشتیاق، برای اولین بار مکه را دید.☺️
🕋 کعبه…
سیاهپوش و استوار…
انگار قلب زمین بود، که همه دورش میچرخیدند.
دخترک، دست مادر را محکم گرفته بود.
– مامان... نگاه کن! اون پیامبره؟
– بله عزیزم… خودشون هستن… با علیبنابیطالب کنارش…
کوثر ایستاد.
بغضی گرم در گلویش نشست.😞
دلش میخواست بدود…
دستهای پیامبر را بگیرد و بگوید:
"نرید… همیشه بمونین…"
اما میدانست این سفر، سفر #وداع است…
#آخرین_حج…
آخرین لبیک پیامبر در کنار خانه خدا…
در میان آن همه جمعیت، صدای پیامبر آرام اما قاطع به گوش رسید:
ـ ای مردم! من از میان شما میروم…
اما دو چیز گرانبها برایتان باقی میگذارم:
#کتاب_خدا و #خاندانم…
اگر از این دو جدا نشوید، هرگز گمراه نخواهید شد…
👀 کوثر به مادر نگاه کرد.
چشمهای هر دو پر از اشک بود.😪
و دلشان پر از سؤال:
"چرا پیامبر این را گفتند؟
یعنی وقت رفتنشون رسیده؟
یعنی باید برای بعد از پیامبر آماده شویم؟"😭
و مکه، در آن روزها، فقط شاهد یک #حج نبود…
بلکه بذر یک عهد تازه را در دل تاریخ کاشت.
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
#رفقا
وقتی انسانهای بزرگ میخواهند بروند، همیشه چیزی برای جا گذاشتن دارند.
پیامبر، قرآن و اهلبیت را برای هدایت ما گذاشتند… چون آینده ما به انتخاب امروزمان بستگی دارد.
بچهها! پیامبر فرمودند:
من قرآن و اهلبیت رو برای شما میذارم.
بهنظرتون چرا گفتند: این دوتا با هم باشن⁉️🤔
بله قرآن بدون اهلبیت درست فهمیده نمیشه.
مثل کتابی که فقط نویسندهاش میدونه منظورش چی بوده…
حالا اگه کسی فقط قرآن رو بگیره و اهلبیت رو کنار بذاره چی میشه⁉️🤔
بله ممکنه اشتباه کنه و راه رو گم کنه…
برای همین پیامبر گفتند: اگر از این دو جدا نشید، هرگز گمراه نمیشید…
پارت بعدی، حج تموم میشه و پیامبر با کاروانها به سمت مدینه برمیگرده… ولی در راه، توقفی مهم در انتظار کاروانهاست…
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی
🌸🍃﷽🌸🍃
#قصه_غدیر
پارت 9⃣:
بازگشت به مدینه، سایهای از وداع
کاروان، آرامآرام به مدینه نزدیک میشد.
در و دیوار شهر،
چشمبهراه پیامبر بود…
اما این بار، در دل کوثر غوغایی دیگر بود.
– مامان…
– جانم؟
– چرا قلبم میگه یه چیزی داره تموم میشه؟
– چون دلِ عاشق، زودتر از همه میفهمه…
پیامبر، با لبخند وارد مدینه شد.
مردم به استقبال آمدند.
اما نگاه پیامبر، عمیقتر از همیشه بود…
انگار با هر نگاه، هزار سخن ناگفته را میفرستاد…
🌀 چند روز گذشت…
اما حال پیامبر، رو به ضعف گذاشت…😔
کوثر که همیشه چشمانتظار دیدن او بود، دیگر فقط از پشت جمعیت، قامت خمیدهاش را میدید.😢
در یکی از روزها، پیامبر با صدایی گرفته فرمود:
«ای مردم… من میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: #کتاب_خدا و #عترتم… اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد…»
کوثر زیر لب تکرار کرد:
"کتاب و عترت…
قرآن و علی…
قرآن و فاطمه…
قرآن و حسن و حسین…"🤗
اما روزی رسید که درِ خانه پیامبر بسته ماند…😥
و آفتاب، برای لحظاتی، از تابش باز ایستاد…
صدای گریهها بلند شد…😭
پیامبر رفته بود…
اما کوثر…
در سکوت اشک میریخت،
دست بر قلبش گذاشت و زمزمه کرد:
"یا رسولالله… علی را تنها نمیگذاریم…"😭
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
#رفقا
#غدیر فقط یک روز نبود؛
شروع یک راه بود.
وقتی پیامبر رفت،
ما باید وارثان مسیرش باشیم…
با علی بمانیم،
حتی اگر دنیا تنها بگذاردش.
بچهها، چرا پیامبر آخر عمرش اینقدر روی "قرآن و عترت" تاکید کرد⁉️🤔
حضرت میخواست مردم بعد از خودش راه درست رو گم نکنن.
پیامبر میدونستند بعد از خودشون فتنهها زیاد میشن…
حالا به نظرتون ما نوجوانها چطوری میتونیم به قرآن و اهلبیت تمسک کنیم⁉️🤔
با شناخت بیشتر،
با محبت واقعی،
با عمل به حرفاشون.
بله.
پس بیایید ما هم عهد ببندیم مثل کوثر، دلهامون همیشه با اهلبیت بمونه…
در پارت دهم، ما شاهد نخستین جرقههای غربت علی خواهیم بود… و کوثر درگیر یک سؤال بزرگ میشود: چرا بعضیها عهد غدیر را فراموش کردند⁉️🤔
✍#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی