#قرار_عاشقی❤️
حسین ❤️جان
#السلامعلیڪیااباعبدالله
شکر خدا که وقف شما می شود دلم
از هر که غیر دوست جدا می شود دلم
وقت نیازها به کسی رو نمی زنم
تنها به درگه تو گدا می شود دلم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ❤️
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام_ایها_غریب
🌟سلام برحضرت مهدی(عج)🌟
🌼یک روز نسیم خوش خبر می آید
بس مژده به هر کوی و گذر می آید🌼
🌺عطرگل عشق درفضامی پیچد
می آیی وانتظارسرمی آید🌺
✨اللهم عجل الولیک الفرج✨
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌹🌹🌹
❤️
#پسا_مجردی
🔰با خانواده همسر چطور رفتار کنیم؟
#قسمت_اول
🔵وقتی ما #ازدواج می کنیم، اکثرا توجه نمی کنیم که با یک خانواده دیگر وصلت کرده ایم. ممکن است این خانواده #رسم و رسوم، رفتارها، و عادتهایی برخلاف ما داشته باشند.
زمانی که این #اختلاف نظرها یا اختلاف در زمینه رسم و رسوم و غیره وارد خانواده شما شد، #کشمکش و درگیری شروع می شود. بنابراین یک قاعده کلی درمورد خانواده شوهر این است که از #احساساتتان به عنوان یک راهنما کمک بگیرید.
✅***رودربایستی همیشه ضروری است!***
برای بیشتر افراد، ارتباط برقرار کردن با خواهرشوهر و'# مادرشوهر بسیار سخت است. حتی اگر مادرشوهرشان را به عنوان بهترین دوستشان بدانند. بسیاری از مادرشوهرها نگران نحوه رفتار کردن عروسشان با پسرشان هستند. ابتدا ممکن است ارتباط برقرار کردن با #مادرشوهر کمی سخت باشد اما با مشخص کردن حد و حدودی بین شما و او مشکل حل می شود.
هرگز نباید# مسائل مالی تان را با خانواده همسر در میان بگذارید، نباید بدگویی همسرتان را نزد خانواده اش بکنید و مهم تر از همه آنها نباید از اختلافاتی که داشته اید پیش خانواده شوهرتان حرفی بزنید. نیازی به گفتن ندارد که اختلافات شما با پدر، مادر و خواهر و برادر خودتان هم جزو #اسرار مگو است که هرگز نباید پیش خانواده شوهرتان آنها را فاش کنید. خانواده شوهر هر قدر هم #مهربان باشند، هر قدر به آنها اعتماد داشته باشید و حتی هر قدر آشنای شما و خانواده تان باشند، باز هم شما را به چشم فرزندانشان نمی بینند. آنها دوستتان دارند اما در جایگاه دوم؛ بعد از فرزندانشان. درست در جایگاه عروسی که به تازگی وارد خانواده شان شده است. پس #حرمت ها را رعایت کنید.
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
#تاثیر_احساسات_بر_جسم 🌱
❇️ 👌عواطف انسان كه ارگانهاي بدن را ضعيف ميكند :
۱ _ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ : ﮐﺒﺪ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۲ _ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ : ﺷﺸﻬﺎ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۳ _ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ : ﻣﻌﺪﻩ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۴ _ ﺍﺳﺘﺮﺱ : ﻗﻠﺐ ﻭﻣﻐﺰ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۵ _ ﺗﺮﺱ : ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﮐﻠﯿﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
☘ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻣﻨﻔﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪﺑﺎﻋﺚ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﺩﺩ،
🌿ﭘﺲ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺧﻮﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯿﺪ ... ﺧﻮﺏ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﺪ .
🍃ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯿﺪ
🌱 #ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ کنید.
#روانشناسی
#سلامت
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
📚@mojaradan♥️
عشق
صیدی ست
که تیرت به خطا هم برود
لذتش
کنج دلت
تا به ابد خواهد ماند...!
#سعدی
#عاشقی😍
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
|♥️ @mojaradan🍃|
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 قسمت دوم🍃 (راز میان چشم ها) 💕 دستمال گردنم رو روی پیشونیم کشیدم و عرق هامو پاک کردم. صدای عر
🍁🍁🍁🍁
#داستان_شب
قسمت سوم 🍃
(راز میان چشم ها) 💕
در حیاط و باز کردم و بادیدن کفشای اشرف و سیما فهمیدم برا شام هم موندند. یاللهی گفتم که دیدم سیما اومد لب ایوون و گفت :سلام دایی، خوش اومدی
+بَه فندق دایی، راه گم کردی نه؟
سیما :اتفاقا راه خونه شما رو پیدا کردم، توکه بی معرفت نبودی دایی؟ کم پیدا شدی!
+کمتر زبون بریز دختر، ببینم عزیز شکاره ازم؟
سیما :چه جورم، دارن برا تلافی با مامانم واست نقشه میریزن
+چی مثلا؟
سیما :میخان زنت بدن
و ریز خندید.
+یا خدا پ کاش زودتر میومدم خونه
و دوتایی باهم خندیدیم. اشرف اومد لب پنجره و گفت :سلام آق داداش، ما نمردیم و شما رو بالاخره دیدیم
+وعلیکم آبجی، والا شما از وقتی شوهر فرنگ رفته کردید ما رو ریز میبینید
اشرف :وا داداش باز پای جمال و کشیدی وسط؟
+نه اتفاقا تقصیر اون نیس، اگه شما یکم از دورهمی هاتون با خانم باجی های فرنگی کم کنید ما رو هم میبینید
اشرف :نه حرف زدن با تو داداش فایده نداره بیا که مامان خیلی از دستت ناراحته
بسم اللهی کردم و زیر زیرکی به سیما گفتم :حلالم کن دایی
سیما :برو دایی من پشتتم
و وارد اتاق شدم. عزیز مشغول ماساژ دادن پاهاش بود. سلامی کردم که جوابمو نداد.
+جواب سلام واجبه ها عزیز، مگه نه سیما؟
سیما خنده کوتاهی کرد که عزیز گفت :سیما مادر پاشو شام دایی تو بیار
سیما چشمی گفت و رفت تو آشپزخانه
اشرف اومد کنارم نشست و گفت :چه خبرا داداش؟
+خبر سلامتی
اشرف :داداش کی میخای زن بگیری؟
+باز من از راه رسیدم و شما شروع کردید؟
اشرف :داداش یعنی چی؟ بیست و رد کردی ها؟ نمیخای یه کاری کنی؟ همه هم سن و سالات الان منتظر نوه هاشونن
+اشرف جانِ من بیخیال ما شو
عزیز بالاخره لب باز کرد و گفت :این تا منو دق نده ول کنم نیس
اشرف :وا خدا نکنه مادر، اگه تا دیروز نه آورده از امروز دیگه نمیتونه نه بگه
+باز چی تو سرته اشرف؟
با خنده از جاش بلند شد و به سمت کیفش رفت و با یه کاغذ به سمتم اومد.
اشرف :بیا اینو نگا کن داداش، مامان هم دیده و پسندیده، دختر یکی از رفیقامه، با هزار زحمت عکسش رو جور کردم، نگا کن چه خوشگله
کاغذ و پس زدم و گفتم :خجالت بکش اشرف عکس دختر مردم و آوردی به من نشون بدی؟ دیگه از این کارا برا من نکن
همون لحظه سیما رسید و سینی آبگوشت رو گذاشت جلوم و گفت :عه دایی ابروت چی شده؟
همون لحظه هم عزیز و هم اشرف بهم نگاه کردند
روبه سیما گفتم :حالا تو حرف نزنی نمیگن لالی دختر
عزیزگفت :بیا تحویل بگیر اشرف خانم، بیست و سه سالش شده ولی هنوز باید حرص اینو بخورم که تو کوچه با کسی دعواش نشه
و محکم روی پاش زد.
اشرف :داداش؟ باز دعوا؟
+جون عزیز، بی معرفتی بود پیرمرد و با اون حال ول کنم، خدایی انصاف نبود
اشرف :داداش بس کن، تا کی میخای یقه مردم و بگیری و تنهایی بخای آدمشون کنی، بابا تا نخان خودشون خوب باشن نمیشه کاری کرد
+من میگم پیرمرد و داشتن میکشتن تو حرف از خوب بودن آدما میزنی؟
عزیز:مملکت قانون داره، نظم چی داره، تو نباشی بقیه هستن
+من هرچی میگم شما حرف خودتون رو میزنید
اشرف :حالا ولش کن شما هم عزیز اتفاقا اینطوری قشنگ تر هم شده، حتم دارم زیور خوشش بیاد، آخه از این جور تیپا مثه اینکه دوس داشت
+زیور کیه باز؟
اشرف :اینا همین که عکسش دستمه
ببین یه نظر داداش
+ولم کن توام اشرف، من اصن میرم بخابم
و بلند شدم و رفتم تو اتاق
این زن نگرفتن ما هم شده دردسر.!
ادامه دارد...
به قلم 🖌هانیه فرزا
کپی ممنوع ❌
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan