❖﷽❖
#عارفانه
💚 از آیــت الله بهجت پرسیدند :
🔶چه کار کنیم حتماً دعایمان مستجاب شود و استجابت یقینی و قطعی گردد؟
🔶فرمودند :
👈«یکی از چارهجوییهای شرعی
برای استجابت دعا و برآورده شدن حاجت خود این است که شخصی که حاجت یا گرفتاری دارد، دعا کند و از خدا بخواهد که،تمام گرفتاریهای مشابه گرفتاری او را از تمام مؤمنین و مؤمناتی که گرفتار هستند برطرف کند. و یا هر حاجتی نظیر حاجت او دارند، برآورده شود؛ 👌
💚👌زیرا در این صورت ملک برای خود انسان دعا میکند و دعای ملک مستجاب میشود.💚
🔶👈 اینگونه دعا کردن در حقیقت دعای به خود به طور معکوس است.»
🔶و موجب استجابت_دعای خود شخص میشود.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#احکام
احكام روزه مسافر🚍
⚪١٧١٤ مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو ركعت بخواند،نبايد روزه بگيرد. و مسافرى كه نمازش را تمام مىخواند، مثل كسى كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.
⚪١٧١٥ مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد،مكروه است.
⚪١٧١٦ اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، بنا براحتياط واجب نبايد در آن روز مسافرت كند، و اگر در سفر باشد، بايد قصد كند كه ده روز در جايى بماند و آن روز را روزه بگيرد، ولى اگر نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد، مىتواند در آن روز مسافرت نمايد.
⚪١٧١٧ اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمىتواند آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد، بايدآن را در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر باشد يا نباشد،روزه بگيرد، بايد آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.
⚪١٧١٨ مسافر مىتواند براى خواستن حاجت، سه روز در مدينه طيبه روزه مستحبى بگيرد.
⚪١٧١٩ كسى كه نمىداند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مساله را بفهمد، روزهاش باطل مىشود، و اگر تا مغرب نفهمد، روزهاش صحيح است.
⚪١٧٢٠ اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مىباشد و در سفر روزه بگيرد، روزه او باطل است.
⚪١٧٢١ اگر روزهدار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند، و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حد ترخص برسد، يعنى به جايى برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را نشنود، بايد روزه خود را باطل كند، و اگر پيش از آن روزه را باطل كند، بنابر احتياط كفاره نيز بر او واجب است.
⚪١٧٢٢ اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مىخواهد ده روز در آن جا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد، و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست.
⚪١٧٢٣ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مىخواهد ده روز در آن جا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.
از زبان آیت الله سید علی خامنه ای💐
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
1_7667592.mp3
1.48M
🔹 ربّنا با صدای قاری نوجوان
سید علیرضا موسوی
🔸 اللهم عجل لولیک الفرج 🔸
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
یادت باشد 6.mp3
9.74M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 6️⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 08:01 دقیقه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت پنجاه و یک 🍃 راز میان چشم ها💗 هاشم رحمان :خوب داداش به سلامتی فردا عازمیم، آقا ا
🍁🍁🍁🍁
#داستان_شب
قسمت پنجاه و دوم🌸
راز میان چشم ها🍃
ماهگل
ساعت زنگ داری که دیشب به مامان گفتم روی سه و نیم عصر کوکش کنه شروع به صدا دادن کرد و منو از هپروت انداخت بیرون. از استرس حالت تهوع گرفته بودم. مامان بهم گفته بود سر درد داره و میخاد بخابه. دودل بودم برای رفتن. هم استرس داشتم هم دلم میخاست ببینمش. شاید دیگه همچین فرصتی برام پیش نمیومد.
لباسامو پوشیده بودم و اتاق و متر میکردم. زیر لب تند تند صلوات میفرستادم. دست آخر دل و زدم به دریا و در اتاق و باز کردم.
با استرس شدید دستمو به دیوار کشیدم و به سمت ورودی در رفتم.مطمعن بودم اگه مامان بیدار میبود منو میدید اما صدایی ازش در نیومده بود. آروم دستگیره در و کشیدم و در با صدای قیژی باز شد. به محض بستن در پشت سرم نفسی از سر آسودگی کشیدم.
کفش هامو به پا کردم و آروم از پله ها پایین رفتم. فقط چند قدم دیگه مونده بود. چند قدم تا باز شدن دری که بوی پیچک های خونه شون با همون حس تکیه گاه بودن هاشم مشامم و پر میکرد.
در و پشت سرم بستم. نمیدونستم باید چیکار کنم. فکر کنم سیما هم نیومده بود. عاجز روی پله نشستم و دست هامو بهم گره زدم
شبیه کسی بودم که عزیزش و گم کرده و خودش هم گم شده. طوری گم شده که هیچ جوره پیدا نمیشه.
قطره ی اشکی چشمم و نوازش کرد. اونقدر دل نازک شده بودم که با کوچیک ترین تلنگری چشمام بارونی میشد. احساس کردم هم هاشم منو یادش رفته و هم سیما.چند دقیقه دیگه هم قد تموم عمرم گذشت وایستادم ولی خبری نشد. برگشتم سمت در خونه و دستمو توی جیبم کردم تا کلید و بردارم اما بغض سمجم ترکید و سرمو روی میله های در گذاشتم و بلند زدم زیر گریه.
شونه هام از شدت گریه میلرزیدند. نایی برای نفس کشیدن نداشتم. با چرخوندن کلید توی در و باز شدن در خونه مون صدای در خونه هاشم هم بلند شد. قلبم تپش گرفت و به سمت خونه شون برگشتم. صدای سیما توی گوشم پیچید
_الهی قربونت بشم من ماهگل جون من میدونستم میای
اونقدر از اومدنش خوشحال شدم که در و بستم و تند تند مثل دختر بچه های شش ساله اشک هامو پاک کردم و خندیدم. سیما دستامو فشار داد و گفت _باید زود بریم دایی گفت قطار ساعت شیش راه میوفته، همینجا وایستا تا یه تاکسی بگیرم
حرف گوش کن سرمو تکون دادم و منتظرش موندم
بعد چند دقیقه دستمو گرفت و کمکم کرد بشینم.
ماشین راه افتاد و من با چشم های بسته خیره شدم به خیابون های شهری که هیچ وقت ندیدمش.
سیما پنجره ی سمت منو باز کرد و دستمو گرفت و گذاشت روی دست خودش و از پنجره بیرون برد
_ببین ماهگل جونم، داره بارون میاد
با ریختن اولین قطره بارون کف دستم حس رقیقی از عشق توی دلم جاری شد.
بی هوا اشک هام جاری شد. سیما متوجه حالم شد که بهم گفت _الهی قربون دل تو و داییم برم، یکم دیگه تحمل کن میبینیش به زودی
سرمو تکیه دادم به کنار ماشین و قطره های بارون و روی دستم میشمردم و همراه با بارون برای دیدار محبوب دلم اشک میریختم
#ادامه_دارد...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣🌙❣
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جان ❤️
❣جگـرم سوخت برای عطـش روی لبـت
❣کرده ام قصد به افطار نشان سوی لبت
❣نمک سفـره افطـار مهیاست به اشـک
❣میکشیدند به گـودال چرا موی سـرت
❣🌙❣
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄
@mojaradan
┄┄┄°•°•°𖣘⭐️𖣘•°•°•┄┄┄