🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹
#مجردانه
#ویژه_مجردها
🍃 یک زن و شوهر، در اصول کلی و اساسی باید شبیه و مانند باشند. در گذشته ازدواج را «اقتران» میگفتند. یعنی قرین و قرینه، نزدیک، شبیه و مانند...!
👈 بنابراین لطفا کار عجیب و غریب نکنید و به دنبال کسی نروید که درست، عَکس خودتان باشد و بعد فکر کنید که ترکیبتان بسیار درست است.
❎ هیچ وقت یک انسان قدرت طلب با یک انسان مهر طلب سازگاری نخواهد داشت.
✅ در نتیجه مواظب تناسبها در زمینه و جنبههای مختلف روانی و رفتاری و خانوادگی و... باشید.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@mojaradan
═══✼🍃🌹🍃✼═
#در_محضر_قرآن
💢 درجات تقوا
❇️ برخی از علمای اسلامی برای تقوا سه مرتبه را بیان کردهاند:
1⃣ تقوای عام: پرهیز از محرمات؛
2⃣ تقوای خاص: اجتناب از مشتبهات؛
3⃣ تقوای اخص: دوری از مباحات، در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات.
💠 در قرآن درجات تقوا اینگونه ذکر شده:
🔹 پرهیز از شرک که تقوای عام نام دارد؛ «یا أیّها النّاس اتقوا ربّکم إنّ زلزلة السّاعة شی ء عظیم».
🔹اجتناب از معصیت که تقوای خاص است؛ «یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه».
🔹 پرهیز از شبهه که تقوای خاص الخاص نامیده میشود؛ «یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌐 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
4_5922425971771705683.mp3
2.7M
﷽
📲 فایل صوتے
🎙واعظ: آیت الله #انصاریان #نصایح
🔖 امام حسین علیه السلام راه میانبر خدا 🔖
📲 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت هشتاد و هفتم ⚜ بهشتِ عمران 🌾 همراه با دستبند توی یک اتاق تنها روی یه صندلی نشوند
#داستان_شب
⚜قسمت هشتاد و هشتم ⚜
بهشتِ عمران🌾
دستم گز گز میکرد از بس ناخن هامو جویده بودم
سروانی که ازم بازجویی میکرد بالاخره رسید.
روی لباسش اسمش نوشته شده بود
مهران مختاری
اسمش و توی ذهنم ثبت کردم.
شروع کردن به ورق زدن پرونده م و گفت :دوستات گفتن که توی هیچ کارشون دست نداشتی، پزشکی قانونی هم فراموشی موقتت رو تایید کرده اما قانون قانونه، حتی اگر به ناچار مجبور به همکاری باهاشون بودی بنا به اصل جهل و اجبار رافع مجازات نیست مجبوریم حکم تعذبری تو اجرا کنیم
_چه حکمی؟
+نظر قاضی یکسال کار کردن توی یکی از دستگاه های بهزیستی هست
خوشحال شدم چی از این بهتر
اما یهو یاد سالار افتادم
انگار فکرم و خوند که گفت :رفیقات اما جرمشون سنگینه، مثلا اون پسره سالار چند سال حبس خورده
یهو بادم خالی شد. اشک از پشت پرده چشمم سعی در ریزش داشت اما سعی کردم خودمو کنترل کنم
+دنبال خانواده تیم، باید در جریان باشن
خانواده؟
مگر من خانواده ایی هم دارم؟
غیر عمران کسی و نمیشناسم
نمیدونستم قراره کی و ببینم
سروان خم شد پرونده ها رو برداره که گفتم :ولی من کسیو ندارم
نگاهی بهم انداخت و گفت :گذشته و آدماش همیشه دنبال ما هستن حتما کسی که تو رو بشناسه هست
و رفت...
گذشته و آدماش.!
بیشتر از گذشته از آینده میترسم
از سالاری که معلوم نیست چند سال باید منتظرش باشم
و انتظار...
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
⚜قسمت هشتاد و نهم ⚜
بهشتِ عمران 🌾
ملافه های سفید و با احتیاط روی بند پهن میکرد
از پشت سر بهش نزدیک شدم و یه ملافه دادم دستش
نگاهش بهم که افتاد سرش و انداخت پایین و ملافه رو از دستم گرفت و پهن کرد
کنارش وایستادم و گیره نارنجی رنگی رو گذاشتم روي ملافه و گفتم :چرا از جات بلند شدی؟ هنوز رنگ به صورت نداری
چیزی نگفت. دوباره خم شد که از توی سبد ملافه برداره که مانعش شدم و گفتم :چرا بهم نگاه نمیکنی؟
نگاهش و تا چونه ام بالا کشید و گفت :من کار دارم
+چت شده.؟ چرا اینطوری میکنی.؟
چیزی نگفت و خواست ملافه رو برداره که مچ دستش و گرفتم و گفتم :وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن
یه آن سرش و آورد بالا و خیره شد توی چشمم.
رنگ گونه هاش قرمز شده بود
آروم دستش و از دستم کشید و گفت :تو رو خدا تمومش کن عمران، با کارات اذیتم میکنی
_من اذیتت میکنم؟ من؟
+آره تو و رفتارات
_چیکار کردم مگه؟ میخام بدونم چرا توی خودتی
+یعنی تو نمیفهمی؟ بس کن
_بگو تا بفهمم
سرش و کج کرد طرف دیگه ایی که چونه ش و کشیدم سمت خودم و گفتم :گلی؟ از چی ناراحتی؟
یهو لب هاش شروع کردن به تکون خوردن
+از تو... از خودم... از اینکه هرچی تلاش کردم فایده نداشت، انگار قرار نیست من دیده بشم
نفس برید. گنگ بهش نگاه میکردم که سبدش و برداشت و گفت :خسته شدم بس که خواستم داشته باشمت، من احمق بودم که فکر میکردم میتونی اون دختر و فراموشی کنی، احمق بودم که فکر میکردم میتونم عاشقت کنم، میفهمی؟ احمق بودم
و راهش و کشید که بره
بهم بر خورده بود! چرا باید الان این حرفا رو میزد وقتی... وقتی دلم لرزیده بود
عذاب وجدان بهشته و حس جدیدم آزارم میداد
اما نفهمیدم چیشد که دویدم طرفش و گفتم :احمق نیستی، احمق منم که فکر کردم میتونم محبتت و نادیده بگیرم
تو بردی گلی، بردی و بهم فهموندی عشق جنگیدن میخاد... کاری که من بلد نبودم و تو بلد بودی و الان هم بردی... من تسلیم شدم گلی
رنگ چشم هاش عوض شد. خواست حرفی بزنه که صدای کوبش در بلند شد
سعی کردم به خودم مسلط شم. آروم به سمت در رفتم و باز کردمش
عماد پشت در بود
با رنگی پریده و رنجور
به محض اینکه منو دید آروم نالید :پیدا شده... بهشته پیدا شده...
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان(عج) غریبم 💔
شبتون خدایی❣️
التماس دعای فراوان دارم ✨
درقنوت نماز شبتون حتما بیاد تک تک شیعیان باشید ✨
می دانم همیشه در فکر مایید و ما در فکر دیگری 🥀
مارا ببخشید که یاران خوبی نیستیم .♥️
به دعای شما محتاجیم 🍂😞
✨✨✨✨✨✨
#تڪحࢪف 📌💌
اۅنجاڪہخدامیگہ:
﴿ قــالَلاتَخافاً،إنَّنِي
مَعَكُماأسمَـعُوأري ﴾🌙
«نٺࢪسید؛خۅدم هۅاتۅنۅۅ داࢪم..!»
–چقدࢪدݪ♡آدمقࢪص میشہ!!! :)🌱
[ #خۅכسازے♡ ]💌
°•|°•🎀•°|°•🎀•°|•°
رفقا ❣️🌟🌙
#شبتون_مهدوی😴🌙💫✨
#نماز_شب 🌿 فراموش نشه...🌸🍃
🍂🌼
#التماس_دعا🎈
فعالیت امروزمون تموم شد☹️🙁😕
بمونید باهامون🌹🗝❣
#شبتون_پر_از_ارامش_خدا
#یاعلی
°•○●♢____☆____♢____♡____♢●○•°
#نـمـازشـب🌙
بھ همین راحتے 😍
#التماسدعاےفراوان 💛
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
——🌀⃟————
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༻﷽༺
#قرار_عاشفی
#سلام_ارباب_دلم 🖤
#حسین_جان♥️
تو تجلے خدایے و خراب تو منم
✨پاے اسم تو میان آمد و لرزید تنم
السلام اے پسر فاطمہ را تا گفتم
✨عالمے مسٺ شد از عطر سلامِ دهنم
🌷اللهم ارزقنا توفیق زیارت #اربعین
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#السلام_ایها_غریب.
#سلام_امام_زمانم🖤.
#مهدی_جانم ❤️
منم که زمین رو از عدالت لبریز میکنم،
چنانکه از ستم پر شده است!!
او منتظر است تا که ما برگردیم 😔
ماییم که در غربت کبری ماندیم 🖤
اگر مشتاق و منتظر امام زمانی با خودت نجوا کن👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan