eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوایٺـ مۍزند بَـرسر،دلـم دیـوانھ مۍگردد! چھ عطرۍدرهوایٺـ هسٺ..؟ نمیـدانم نمیـدانم...シ♥️! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . السلام علیک یا صاحب‌الزمان جنس تنهایےِ تـو از نــــخِ بے مِهرےِ ماســـت هرچه مابر گنه آلوده تــریم از شما دورتـریم 🌱 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ‌یافتنِ یک فردمناسب برای ازدواج ،یعنی یافتن یک فردی که برای شما بهترین است و اصلا به این معنا نیست که او بهتر از دیگران است. روزی که شما هنوز دنبال بهتر و یا بهترین می گردید در اصل دنبال کسی نمی گردید. چون یافت نمی شود. عشق و تعهد به ازدواج یعنی یافتن بهترین برای شما و به همین علت وقتی که آن بهترین پیدا شد پایان کار است. هرچند که این بهترین ممکن است از نظر ٩٠ درصد مردم کمترین باشد که اصلاً اهمیتی ندارد. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️متأسّفانه روابط بین پسر و دختر در جامعه ما بسیار بد جا افتاده، و پدر و مادرها از آن به عنوان یک کار زشت از آن یاد مى کنند. من به عنوان یک پسر جوان موارد زیادى از این روابط را دیده ام. اگر پسر و دختر در روابط خود، حدود را رعایت کنند، و بدون اطّلاع پدر و مادرشان رابطه اى برقرار نمایند، و بین خودشان دوستى پایدارى را برنامه ریزى کرده باشند، که به احتمال قریب به یقین به ازدواج آنها منتهى شود، آیا شرعاً مشکلى دارد؟ ✅تجربه هاى مکرّر در مکرّر نشان داده که رابطه هاى دختران و پسران دام هاى شیطان است، و منجر به خلاف شرع مى شود، بنابر این  گفتگو و مراوده پسر و دختر جايز نيست مگر اينکه پسر رسما به خواستگاري دختر برود که به مقدار نياز و با رعايت موازين شرعي و اطلاع خانواده دختر، مي تواند با او سخن بگويد و او را ببيند. @mojaradan
21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹«یه مأموریت غیر ممکن برای یک روز خاص!» 🎞 فیلم کوتاه @mojaradan 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر به این کار خیانت نمیگن پس چی میگن!! خانوما و آقایون بدانند!! ┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @mojaradan ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
╲\╭┓ ╭ 🌺 ┗╯\╲ 💛 🌨 ⃟@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* ✨ امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: «مصیبتی از این بدتر نیست که جوان مسلمانی🧑🏻، به خواستگاری دختر برادر مسلمانش🧕🏻 برود، اما پدر دختر🧔🏻به خاطر فقر و کم پولی خواستگار را رد کند❌ و بگوید: من از تو ثروتمند ترم💵 و تو هم شان و هم مرتبه من نیستی!🤨» 📚مستدرک الوسائل باب ۱۷* @mojaradan
باسلام ماشاالله اکثر کانال ها طرفدار مردان و پسران مجرد هستن مهریه کم باشه یا رد نکنید الان دقیقا اندازه یک پسر از دختر انتظارات اقتصادی هست چرا یبار نمی نویسین ک خانواده پسر و پسرا اینقد ایراد نگیرن ک دقیقا برعکسه دختران سن بالا مجرد باید بمانند بخاطر اینکه چرا دکترا ندارند یا جهیزیه سنگین یا از خانواده خاص نیستن یه بارم از حقوق دختران بگین باتشکر رفتار خانواده هایی ک می آیند خواستگاری اصلا مناسب نیس فقط می گویند دختر زیبا درحد فلان بازیگران یا پولدار یا دکترا ولی من ک الان دختری هستم سی سالمه چه گناهی کردم هرکی آمده حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر هر کسی یه ایرادی گرفتن اتفاقا هم کم جمعیتم هم شاغلم هم مذهبیم انتظار زیادیم ندارم حالا کل جامعه میگن چرا ازدواج نمی کنی چرا سی سالته چرا نمیگن پسران اصلا تمایل به ازدواج ندارند چرا مسئولیت پذیر نیستن بعد میگن فرزند آوری! دختر که نمی تونه بره خواستگاری. همین ک سمت دوست پسرم نرفتیم تا تونستیم کار فرهنگی کردیم هنر کردیم ما تا آخر پای اسلام و انقلاب وایسادیم ولی اینقد اذیت دختر مجردا نکنن چ اساتید چ سخنرانان چ والدین و مردم... ❤️ سلام وقتتون بخیر و خدا قوت بابت کانال خوبتون منم طبق فرمایش های دوست عزیزمون واقعا گله دارم چرا باید انقدر تو جامعه مون ارزش دختر پایین بیاد پسری دوماه یه دختر رو دنبال خودش میکشه محبت میکنه بعد از دوماه به ظاهر دختر ایراد میگیره و بدون حتی یه عذر خواهی کوچیک میگذاره میره مگه دختریکه سنش بالا رفته یا چون ظاهرش مذهبیه دل نداره یا حق دل بستن نداره ؟ چه کسی جوابگوی دل دختر خانوم های مذهبیه ؟ آقا پسر ها خییییلی حق به جانب ول میکنن و میرن و میگن که آشنایی برای همینه دیگه تو کدوم کتابی نوشته یا کدوم روانشناس یا حتی کارشناس گفته چند ماه یک دختر رو ببری و بیاری و دلشو به دست بیاری و بعد یه ایراد بگیری و بری میدونین چه بلایی سر اون دختر میاد؟ چرا خانواده ی پسر به هرکی میرسن میگن دختر خوب پیدا نمیشه در صورتی که دنبال یک دختر کامل ازهمه لحاظ می گردن ، مگه پسر خودشون کامل و بی نقصه ؟ مگه آدم بی عیب پیدا میشه؟ ❤️ با عرض سلام منم با حرفهای دوستمون موافقم واقعا بعضی خانواده های پسر در ازدواج سخت میگیرن پسرشون سیکل داره بعد توقع دارند عروس پرستار نصیب پسرشون بشه دختر خانم چشم رنگی صورت سفید خوشگل باشه درسته ظاهر مهمه ولی نه اینکه خوشگلی ملاک ازدواج باشه اخلاق آدم باید قشنگ باشه بلد باشه با همسر و خانواده همسر چطور رفتار کنه ❤️❤️ پیرواین پیامتون خواستم بگم که من یک پسرمجردم واین پیام درمورد۶۰درصدازپسرابه نظرمن صدق میکنه وکاملادرسته همه پسرااین طورنیستن بنده یه فرد مذهبی ولایی علاقه مندبه ازدواج ولی متاسفانه چندمرتبه که اقدام به خواستگاری کردم ازطریق خانوادم جوابی که به خانواده دادن اینکه دخترمون میخوادادامه تحصیل بده یااینک هنوززوده یااینک ازهمه مهم تردامادشغل دولتی نداره و...این جواب خانواده های مذهبی بنده خداروشکرزیادتوگیروداره اینک خانم خیلی زیباباشه نیسم چراکه حضرت اقاگفته زیادبه این معیارتوجه نکنیدو. همین مومن باشه اخلاق خوب داشته باشه محجبه باشه هم کف هم باشن و. بقیشم خداخودش وعده داده ازطرف دیگم دنبال جهیزیه انچنانی ورسم ورسوماتی ک همش از تجملات چشم وهم چشمی اومده نیستم ولی متاسفانه چنددرصدازدخترخانم های مذهبی هم خیلی به خودشون اعتمادندارن وخیلی ایرادمیگرن و.. ان شاءالله که مقدمات ازدواج جوان هافراهم بشه همچنین مجردان کانال مجردان انقلابی واقعا درست میفرمایند پسرا و خانواده پسرهای مذهبی خیلی بی انصاف شدن فقط فکر زیبایی دختر هستن و فکر کار و در آمد دختر هستن و فکر گرفتن دختر چند سال ازپسرشان کوچکتر باشد هستن .و دختر و خانواده دختر وضع مالیش خوب باشد و تمکن مالی خوبی داشته باشند که پیش همسایه و فامیل بتونند سر بالا کنند و پز بدن واز عروس و داماد خاله و عمه کم نباشه و کم نیارن فکر عفت ونجایت و حیا و پاکدامنی دختر نیستن . کمی تفکر کنید همین سن ازدواج دخترها بالا رفته و طلاق زیاد شده و فرزند آوری کم شد @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۴۷: ...گفتم اگه ایستادگی روی عقیده ای صرفاً به دلیل قدمت ا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۸ : «حماسه ی ثـنا» بچه ها کم کم بار و بندیلشــون رو جمع می کردن که برگردن به شهرها و کشورهاشون. خوابگاه لکنال، مثل همه ی خوابگاه های فرانسه، آداب و رسومی داره. که یکیش اینه که وقتی می خواهیم اتاق رو تحویل بدیم باید کل اتاق رو به علاوه ی کابین حموم و دستشویی، که توی اتاقــه، تمیز کنیم. وقتی صحبت از تمیز کردن حموم دستشویی می شه لطفاً چاه حموم و هواکش رو فراموش نکنید. اون روزها همه درباره ی مواد شوینده و شستن در و دیوار و از همه مهم تر درباره ی خانم مستخدمی که کارش چک کردن نظافت اتاق در روز خروج دانشجو بود صحبت می‌کردن. تا امضای اون خانم، مبنی بر تحویل گرفتن اتاق با نظافت کامل نبود، چک ضمانتی رو که موقع ورود بهش داده بودیم تحویل نمی دادن. یک روز عصر، همه جلوی یک تیکه کاغذ، که روی دیوار آشپزخونه نصب شده بود، جمع بودن. التیماتوم خانم مستخدم بود: 🔸برای تحویل دادن اتاق ها نکات زیر را رعایت کنید: ⬇️ [نظافت و شستشوی کف، سقف، و دیوارهای اتاق شیشه ها باید کاملاً شسته شده و تمیز باشند. همه ی کمد ها باید تمیز و شسته شده باشند. زیر تخت باید جارو و شسته شود. حمام و دستشویی کاملاً تمیز و شسته شده باشند. چاه حمام و همه قطعاتش باید شسته شده باشند. هواکش دستشویی و همه ی قطعاتش باید شسته شده باشند. و...] و خلاصه هر چی توی اتاق بود و نبود «باید شسته شده باشد»، حتی پره های شوفاژ و خلاصه هر جایی که فکرش رو بکنید. بعضی از بچه ها از این وضعیت ابراز ناراحتی می کردن. بعضی ها هم که چندسالی بود ساکن خوابگاه بودن، به یاد رفتارهای خانم مستخدم در سال‌های پیشین، قاه قاه می‌خندیدن. کِوین که از بقیه باتجربه‌تر بود، به بقیه، که با دهن نیمه باز به همدیگه نگاه می کردن، هشدار داد: «شماها قبلاً نبودید. نمی دونید این خانم چه طوری اتاق ها رو چک می کنه.» بقیه گفتن: «چه طوری؟» کوین گفت: «اُه اُه... یه دستمال سفید می آره، می کشه روی در و دیوار. کافیه دستمال یه کم خاکی یا کثیف بشه تا راحت صد یورو از پولتون رو ندن. همه جا رو بررسی می کنه... همه جا رو... چراغ می اندازه توی شیشه. نباید هیچ جاش برق بزنه. لک چربی یا حتی ردّ پارچه روی شیشه باشه، پنجاه یورو کم می کنه. دیوارها رو که نگو! اگه چیزی چسبونده باشید که رد چسب باشه...» کوین یک طرف میز با هیجان حرف می‌زد و بقیه اون طرف با ناامیدی و بدبختی نگاهش می کردن. خانم مستخدم توی ذهن بچه ها تبدیل شده بود به گودزیلا؛ ترسناک و پر قدرت. بچه ها یکی یکی از کوین اجازه می گرفتن و سؤال و نکات تستی می پرسیدن! - اگه سطل آشغال رو برق ننداخته باشیم، گازمون هم می گیره؟ خلاصه اوضاعی بود! رعب و وحشت همه جا را گرفته بود. امبروژا پرسید: «حالا با چی باید اتاق رو نظافت کنیم؟ موادش رو از کی بگیریم؟» کوین با قطعیت گفت: «خانم مستخدم خودش این مواد رو بهتون می ده.» خب، خدا رو شکر حداقل مجبور نبودیم کلی بابت این مواد پیاده بشیم. هنوز از جواب کوین ده دقیقه نگذشته بود که یکی دیگه از بچه ها خبر آورد که خانم مستخدم گفته امسال به کسی مواد شست و شو نمی ده و همه موظف هستن خودشون مواد رو بخرن و همینه که هست و ظاهراً در پایان دندون هاش رو هم نشون داده بود! به این قسمت ماجرا که رسید همه دادشون در اومد. کسی حاضر نبود بابت مواد شوینده پول بده. غرولند بود که به هوا بلند بود. خوش خبری که این خبر رو آورده بود اضافه کرد: «خانم مستخدم خودش به من گفت که خودتون باید مواد رو بخرید؛ اون هم نه هر شوینده ای. گفته نبینم کسی مواد «نومغو» بخره! گفته فقط موسیو پخُپخ می خرید.» نومغو ارزون ترین محصولات رو ارائه می ده و موسیو پخُپخ یه مارک گرونه. ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۹ : این دستور مستخدم، دیگه کفر همه رو در آورد. داد و بیداد و فحش و فضیحت بود که توی آسمونِ آشپزخونه به پرواز درآمده بود. هر کس به زبون خودش بد و بیراه می گفت و ضرب المثل هایی رو که توی فرهنگ کشورش برای نشون دادن فضاحت اوضاع استفاده می‌شد به بقیه معرفی می کرد. گفت وگوی تمدن هایی بود که نگو! اما نمی شد اون طوری ادامه داد. باید علیه اون مستخدم زورگو کاری می کردیم. اکثر بچه های حاضر در آشپزخونه می گفتن که باید محکم جلوی اون خانم در بیان و به هیچ وجه زیر بار این مسئله نرن. نقشه ها کشیده شد. قرار شد فردای آن روز همه زودتر از روزهای قبل به خوابگاه برگردن و سر ساعت ۵ عصر، که خانم مستخدم وارد آشپزخونه می شه، همه توی آشپزخونه باشن. بعد، یه نفر در حضور همه از ایشون بپرسه که: «راستی، شنیدیم شما گفتید باید خودمون مواد رو بخریم. راسته؟» اگه گفت نه، که هیچی. اگر گفت آره، همه با هم اعتراض کنیم و بگیم که ما به هیچ وجه این کار رو نمی کنیم و این خلاف قانونه و تا سال قبل قانون اِل بوده و بِل بوده و شما از خودتون نمی تونید دستور صادر کنید و... خلاصه تا این جاش رو با هم مرور کردیم. از اون جا به بعد هم قرار شد هر کی هر چی به ذهنش اومد بگه. بعد رسیدیم به این که اونی که قراره سر حرف رو باز کنه کیه؟ هنوز در این باره حرف زده نشده بود که ثـــنا، یک دختر مراکشی با عقلی کمی بیشتر از صندلی، اصرار کرد که اون سر حرف رو باز کنه و یه کمی هم ژست اومد که اصلا نمی تونه تصور کنه کسی حرف زور بهش بزنه و ظاهراً هم خیلی عصبانی بود. برنامه را یک بار مرور کردیم همه چیز درست بود. بعد همه ی انقلابیون، خوشحال و چگواراوار، به اتاق هاشون رفتن. ساعت پنج، همه طبق قرار قبلی آشپزخونه بودیم. مغـی اول راهرو کشیک می داد که به بقیه اطلاع بده کی خانم مستخدم می آد. ثنــا توی آشپزخونه، دست به کمر وایساده بود و یه ابروش رو بالا انداخته بود تا هیبت عربیش رو از دست نده. نائل و ویدد بادش می زدن و غیرت عربی و تاریخچه ی دلاور مردی اعراب رو بهش یادآوری می‌کردن تا لحنش قوت بیشتری بگیره و مستخدم حسابی حساب ببره و مو بر تنش سیخ بشه و اسم ثــنا چونان یک مبارز در پیشانی تاریخ ثبت بشه و بدرخشه. بقیه هم توی آشپزخونه وایساده بودن که با یک اشاره ی ثــنا وارد جدال بشن و داد و بیداد و هوار و... مغـی سر رسید و گفت: «مستخدم اومد. از روی میز بیا پایین... می گم اومد!» آشپزخانه ساکت شد. خانم مستخدم، جدی و با جبروت، وارد آشپزخونه شد. انتظار دیدن اون جماعت رو اون موقع روز نداشت. یه کم جا خورد. اما خودش رو از تک و تا ننداخت. رفت تا ته آشپزخونه که وضعیت نظافت رو چک کنه. بچه ها از دور به ثــنا، که کنار دست خانم بود، اشاره می‌کردن که شروع کن دیگه! اخمای ثــنا کاملاً باز شده بود حس می کردم کم کم داره دنیایی از مهر و محبت توی صورتش نقش می‌بنده! اون قدر بچه ها بهش علامت دادن که شروع کرد و گفت: «روز به خیر خانم!» مستخدم، در نهایت ابهت و بدون هیچ لبخندی، سر تکون داد. ثــنا، بعد از کلی قورت دادن آب دهن و لبخندهای راه به راه، گفت: «البته، عذر می خوام که مزاحمتون می شم، ظاهراً بهتره که برای نظافت اتاق ها خودمون مواد شوینده رو بخریم.» (قرارمون این نبود آخه؟!) مستخدم سرش رو کج و با لحنی پرسشی گفت: «خب؟» ثــنا گفت: «می خواستم ببینم چه مارکی باید بخریم بهتر بشوره (!)» مستخدم جواب داد: «فقط موسیو پخُپخ.» وقتش بود! ثــنا گفت: «اُه... خیلی مارک خوبیه! خیلی خوب تمیز می کنه. چه خوب که شما مارک های قابل اعتماد رو انتخاب می کنید!» نتیجه ی حرف های قبل این شد که ثــنا و دوستانش خانم مستخدم رو با سلام و صلوات بدرقه کردن و قرار شد از روز بعد به فکر خرید بهترین مارک مواد شوینده باشیم. یه ضرب المثل چینی می گه: «اگه یه غیر مراکشی هستی و تصمیم گرفتی کار حماسی انجام بدی، با قدرت پیش برو و شک نکن. اگه یه مراکشی هستی و تصمیم گرفتی کار حماسی انجام بدی، جون مادرت منصرف شو!» ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۵۰ : «اعتماد به نفست من رو می کشه» این واضحه که هر رنگی به هر رنگی نمی آد و این هم بدیهیه که رنگ آمیزی تأثیری جدی روی ظاهر محصولات می ذاره. حالا این محصول می تونه یه خودرو باشه، می تونه مبلمان خونه باشه، یا لباسی که تن شماست. کسی که این ترکیب های رنگی را خوب می شناسه همونیه که بهش می گن خوش سلیقه! آدم خوبه که خوش سلیقه باشه. اما دونستن دانش ترکیب رنگ کافی نیست. قبل از اون خیلی مهم تره این رو هم بدونه که استفاده از هر جذابیت بصری جایی و هر رنگ مکانی دارد! از اون جا که من توی فرانسه معادل «مسلمان ایرانی» بودم، لازم بود به پوششم، به منزله ی توی چشم ترین ویژگیم، دقت ویژه ای بکنم. اون ها همین جوری هم احساس خوبی به مانتو و مقنعه ی من نداشتن! بنایراین، ترکیباتی رو انتخاب کرده بودم که ضمن رعایت کامل حدود سنگینی لازم، زیبا و تمیز هم باشن. اون روز یه مانتوی شیری تنم بود که سر آستین و کناره های دو طرفش نوار زیتونی با نقش اسلیمی دوخته شده بود؛ به علاوه ی شلوار و مقنعه ی زیتونی. صبح که داشتم در اتاقم رو قفل می کردم تا برم دانشگاه، ویدد، که داشت از کنارم رد می شد، گفت: « وای... این لباس چه قدر قشنگه!» گفتم: «این یه پوشش ایرانیه.» همون جمله رو دو نفر دیگر هم در طول مسیر گفتن که من همون جواب رو دادم! توی لابراتور، ملیکا هم به شدت ابراز علاقمندی کرد به مانتوهای ایرانی و ازم قول گرفت که وقتی می رم ایران براش پوشش ایرانی بیارم! (یعنی مثلاً می خواد با مقنعه چی کار کنه؟) عصر هم که رسیدم خوابگاه فریده جلوی ورودی خوابگاه نگهم داشت. آخ! من این فریده رو معرفی نکردم. پدیده ای بود. می گفت به «دین» خیلی اعتقاد داره، اما به «خدا» نه، روایاتی هم وجود داشت که می گفت برعکسش رو چند بار ادعا کرده؛ این که به خدا اعتقاد داره، اما به دین نه، حدس می زدم نتونسته تفاوت این دو جمله رو متوجه بشه؛ البته اگر به این دو جمله فکر کرده بود. چون شواهد و قرائن حاکی از اون بود که کلاً فکر نمی کرد! پیش اومده بود حرفی رو که زده بود با فاصله ی زمانی ده دقیقه پس گرفته بود؛ کمتر از این زمان هم اتفاق افتاده بود. رکورد این اتفاق هم توی دستان پر قدرت خودش بود. یه بار موفق شده بود نقیض ادعاهاش رو فقط حدود چهل ثانیه بعد بیان کنه. توی بحث های جدی شرکت می کرد، مثل انواع بحث های اعتقادی و سیاسی و تعداد تئوری هایی که مطرح می کرد تقریباً از همه بیشتر بود. تکه کلامش این بود: «تضمین می دم». اما موقعیت استفاده ش نزدیک به شرایطی بود که ما می گیم «به جون تو». این تکیه کلام رو توی هر پاراگراف با تلفظ غلیظ یکی دو بار تکرار می‌کرد و همه این ها که گفتم وقتی صادق بود که در جمع ما حضور داشت. چون ساکن طبقه سوم بود و ما طبقه همکف بودیم. اما به دلیل حضور اون چند تا دختر الجزایری، اون هم زیاد توی راهروی ما تردد می‌کرد. می گفت به حجاب و ظواهر دین اعتقاد داره، اما به رعایتش نه. نماز هم از نظر اون خیلی خوب بود و مهم بود و حکم خدا بود و لازم بود، اما وقتی آدم توی فرانسه بود که دیگه نمی شد حکم خدا رو اجرا کنه که! این مورد آخری توی نگاه اغلب افرادی که مغلوب فکری کشور میزبان می شن وجود داره. یادمه گفتم که فریده جلوی در خواب نگهم داشت. - سلام... والله من خیلی این لباس رو دوست دارم. - سلام. ممنون. حدس زدم باید تشکر کنم کار دیگه ای نمی شد کرد! - من خیلی این لباس رو دوست دارم. - بله... - این لباس هات ایرانیه؟ - بله، لباسیه که خانم ها بیرون از منزل می پوشن. -والله من خیلی خوشم می آد از این لباس ها... به جون تو! با یه لبخند و تکون دادن سر، فریده رو به خدا سپردم رفتم و داخل خوابگاه. از جلوی در اتاق امبروژا رد شدم با دست یک ریتم کوتاه روی در اجرا کردم. صدایی نیومد. فکر کردم: « لابد امبر توی اتاقش نیست یا هنوز نیومده یا توی آشپزخونه است.» قبل از ورود به اتاق خودم یه راست رفتم آشپزخونه. نائل و ویدد در حال گپ زدن بودن با یه آقایی که نمی دونم کی بود. وهیبه هم کنارشون وایساده بود و از بین اون جمع تنها کسی بود که متوجه من شد و جواب سلامم رو داد! سیلون و منصور هم داشتن غذا می خوردن. مریما و یاسمینا، دو دختر مایوتی، هم داشتن وسایل شون رو روی میز می چیدن. امبروژا ظاهراً هنوز نرسیده بود. برگشتم برم سمت اتاق که دیدم فریده پشت سر من تا آشپزخونه اومده. دم در آشپزخانه گفت: «من خیلی از این لباس ها خوشم می آد!» با خودم گفتم: «ای بابا... عجب گیری کردیما!» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷 🍃✼══┅┄
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» 🔴 آقایان محترم کی دوست داره از این بوس و بغل ها نصیبش بشه؟؟ پس ببینید و به خود ببالید و دعایش کنید آغوش رایگان فقط همینو بس!!C᭄ ❤️ •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐟⏳ روح خسته‌ے شهر🏘 حبس در بحران‌هاے پے در پےِ🚨 نبودنت🥀 انگار خاک مرگ روے ثانیه‌ها پاشیده‌⏰💔 ! دیگر همه میدانند؛ تا نیایے خبرے از بهار نیست..😔 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج❤ 🧕🏻 ⃟🍒صد ݜُڪرْ که‍ اݫ ٺبآر زهڔاٮیم ⠀ ⠀⠀⠀⠀ حُبُّ المـهـ❤️ـدی هُویَّتُنا. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما را کسی نخواست... فدای سرت نخواست🙂 تا، باتوایم! منت همدل نمیکشیم:) دلم برات... تنگ شده عزیزدلم✨ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• [کوچه های شهر ما ویران نمی ماند عزیز کار و بار عشق بی سامان نمی ماند عزیز یک نفر فردا زمین را نور باران می کند (مهدی)ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز] @mojaradan
❤❤❤ 💢 موضوع: از . 🔹سؤال: آیا دوستی‌های قبل از ازدواج برای شناخت بیشتر یکدیگر اشکال دارد؟ . 📝 پاسخ: دوستی‌های پیش از ازدواج، افزون بر مشکلاتی که برای دختر و پسر ایجاد می‌کند و سبب اختلال در نظام زندگی آنان می‌شود، اشکالات دیگری را نیز دارد: . 1⃣ را به‌ویژه برای پدید می‌آورد. با توجه به اینکه دو جوان، سرشار از عواطفند و در اوج غرایز جنسی قرار دارند (به گونه‌ای که وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، فعل و انفعالات هورمونی در وجودشان شکل می‌گیرد و کشش فراوانی در آن‌ها ایجاد می‌شود)، احتمال بسیاری وجود دارد که به هم نزدیک شوند و گوهر عفت دختر در معرض خطر قرار گیرد. . 2⃣ موضع است؛ زیرا دیگران در صورت مشاهده دختر و پسر با هم نمی‌دانند که ارتباط آن دو برای شناخت ازدواج است و گمان می‌کنند رابطه‌ای نامشروع دارند و این مطلب بر ازدواج آنان به‌ویژه دختر (در صورت منتهی نشدن رابطه به ازدواج) اثر منفی خواهد داشت. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا