eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•❤️🍃• •آبرویم ࢪا بگیࢪ و •آبِ ࢪویم را نگیࢪ→ •گریہ ام وقتے نمیگیرد •خجالت میڪشم...↓♥️ ❣|↫ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖐 دست خودم نیست اگر غبطه میخورم؛ به قطره های آب وضویت، که صورت و دست و پایت را بوسه می‌زنند؛ به دانه های تسبیحت، که مدام نوازششان میکنی؛ به آسمان، به ماه، به خورشید، که تماشایت می کنند؛ دست خودم نیست اگر آرزو دارم جای این‌ها باشم؛ دلتنگت هستم پدر...! @mojaradan
✔️ فردی عقل ازدواج دارد که 1⃣ از مسائل درک و فهم بهتری دارد پس می داند که چرا ازدواج می کند 2⃣ در زندگی دارای هدف از پس بیراهه نمی رود 3⃣برای رسیدن به هدف خود در زندگی برنامه‌ریزی می‌کند پس دچار روزمرگی نمی‌شود و خود برای زندگی اش تصمیم می گیرد 4⃣ در تصمیم های خود بیشتر تابع عقل است نه احساسات پس قبل از انتخاب عاقلانه فکر می‌کند و احساس را برای بعد از آن میگذارد 5⃣ انتظاراتش از خود و دیگران واقع بینانه است پس دنبال آرزوهای دور و دراز نمی رود و در رویا زندگی نمی‌کند کتاب نویسنده:مسلم داودی نژاد @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|🗞❕|•• بعضیامــون از راه گناه و حـرام با جنس مخالف دوستی می کنیم رفته رفته احساس پیدا می کنیم بعد عاشقش می شیم و بـعدش اعتراف به دوست داشتن عاشق شدن بعدش اوج فاجعه اس طرف طردت می کنه فراموشت می کنه تازه متوجه می شیم که ای دل غافل احساساتم عشقم، غرورم، و... همش دود شد رفت هـوا ضربه اصلی رو شاید اونجایی بخوریم که متوجه کج رفتن از راه نادرست و از راه گناه بدونیم نتیجه اشو... ولی راستش میدونید...؟ اگر از اول اولش تموم عشق و علاقه امو احساساتمو به پای خـدا و اهل بیت خدا بریزیم... و از راه گناه حرام فراری باشیم خـدا و اهل بیت خدا از راه حلال و درستش طوری عشق و علاقه جنس مخالف را در دلمون می اندازه که تا آخر عمر باعث اشك خوشبختی میشه... باعث پیشرفت و قدم برداشتن بر رفع موانع ظهور بشیم با تربیت درست فرزند همسرداری زندگی و....... حالا نمیخاد بعد خوندن این متن جبهه بگیری بگی باز این رفته رو.منبر برای خودش داره میگه... باشه درست قبول دارم ولی تو هم اگر ۱درصدد قبول داری حرفمو یك دقیقه هم شده به این متن فرستاده شده بهت رو بیشتر روش فکر کن... شاید اونقدری مرتکب گناه میشیم که دیگه گناه عادی بشه و.از کنار گناه ساده رد بشیم ولی یك چیزی رو فراموش کردیم که اون بالایی می بینه و.این همه بلاها درد ها و،غم غصه ها باعثش گناه هانی است که گناه های کوچیکش را هم. گناه حسابش نکردیم... 🛑•••|↫ @mojaradan
دوستان این روزهای سرد و برفی حواسمون به هموطنانمان باشه...🌷🌷🌷 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|☀️🤓|•• ‹ الهی، اَمْ كَيْفَ اَخيبُ وَ اَنْتَ الْحَفِيُّ بي...؟ ※ چگونه نا اميد شوم درحالی كه نسبت به من بسیار مهربانی...؟😍 درسته که : شکستن دل پیگرد قانونی نــداره اما مطمئن باش پیگرد الهی دارد... نسبت به خودت عاشقانه رفتار کـن با خودت سختگیر نـباش از خودت مـراقبت کـن یاد بگیر که چگونه بارها و بارها خودت را ببخشی... با خـودت خـوب باش تا شکوفا شوی... حتی اگر دلت شکسته اس... @mojaradan
زندگی سلام_۲۰۲۳_۰۱_۱۴_۱۱_۱۵_۲۶_۶۲۳.mp3
2.06M
••『🎼🎶』•• ◉━━━━━━───────     ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ دنیا قــشنگه امــروز دریاب... 😁❄️ 🎧•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لباس گرم پوشید۾به دࢪهاپتوگرفت۾دࢪجه بخارۍوڪم ڪࢪد۾تاهموطنۍدࢪسرمانمونه... غذاࢪويڪ ساعت قبل گذاشتم تاروبخاࢪۍگࢪ۾بشه چاۍدࢪفلاڪس د۾ڪࢪد۾ تاڪمتࢪازگازاستفاده ڪن۾... 😌🥰 توحاضࢪۍچڪاࢪۍڪنۍ...؟ 🧡•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 - عادت داری کارهات رو عقب بندازی؟؟ 🔥تو میتونی مغز خودت رو تربیت کنی... بعضی هامون کاری میکنیم که مغز رو یاد بگیره 🔥اما باید این روند تغییر کنه. باید مربی بهتری باشیم برای مغزمون! تویی که عادت داری می گی ؛امروز درس می خونم 🙊نه فردا شروع می کنم امروز نماز می خونم ☺️نه فردا از نماز صبح شروع می کنم. از امروز دیگه فلان گناه ترک می کنم🙊نه بزار امروز هم انجام بدم قول از فردا🤦‍♂ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» این شهوت است نه عشق.. C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸 ➖➖➖➖➖ 💖 رمان 💖 نویسنده : ✨فاطمه سادات✨ @mojaradan ➖➖➖➖➖ 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم تعالی نام رمان: سنگینی نگاه های زیادی رو به خودم حس می‌کردم، اما مثل همیشه مشغول کارم شدم و سعی کردم امشبم یه جوری سر کنم تا فردا شب... بالاخره من دوروز در هفته بیشتر نمیام به این مهمونی ها و این دو شبی هم که میام پول خوبی میگیرم و باهاش میتونم زندگیم رو سپری کنم. از کاری که می‌کردم دیگه واقعا خسته شده بودم، کارم فقط شده بود رفتن از این مهمونی به اون مهمونی و پوشیدن لباسهای جلف و دادن ا..ب..ج..و به مهمون ها..! دوست نداشتم این کارا رو کنم اما مجبور بودم بعضی وقت‌ها وقتی می‌رفتم پارک و دختر بچه های کوچولو رو میدیدم واقعا بهشون حسودیم میش اونا حسرت گفتن پدر رو نمیخوردن حسرت نداشتن خانواده رو نداشتن و ... اگه منم خانواده ای داشتم مجبور نبودم تا آخر شب بیرون باشم و کار کنم اون با این وضع! با صدای شهاب به خودم اومدم گفت: - امروزم کارت خوب بود میتونی بری، پول رو میریزم به حسابت خیالت راحت باشه، تاکسی پایین منتظره.. خیالم از بابت شهاب راحت بود بخاطر همین گفتم: - باشه، ممنون موهام و بالا بستم و شالم رو سرم کردم یه مانتو بلندم روی لباسم انداختم تا بیشتر از این اونا با نگاهای کثیفشون نگاهم نکنن. رفتم پایین که یه تاکسی دیدم اما چون زیادی تاریک بود نتونستم راننده رو خوب ببینم سوار شدم و آدرس خونه رو گفتم چشمی گفت و حرکت کرد. نویسنده: فاطمه سادات @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نام رمان: # راهنمای_سعادت همین که حرکت کرد منم از خستگی زیاد چشمام رو روی هم گذاشتم. بعداز ده دقیقه دوباره چشام رو باز کردم آخه احساس بدی داشتم از شیشه که بیرون و نگاه کردم همه جا تاریک بود اما می‌تونستم بفهمم داره راه رو اشتباه می‌ره. رو کردم سمت راننده و گفتم: - آقا داری راه رو اشتباه میری! ماشین و نگه داشت و برگشت سمتم با دیدن قیافش جیغی کشیدم آخه خیلی زشت بود و جای بخیه بزرگی روی صورتش بود گفت: - هرچی جیغ بزنی فایده ای نداره خانوم کوچولو اینجا هیچکس نیست. با ترس در ماشین و باز کردم و خواستم فرار کنم که بازم گفت: - هرکاری کنی فایده نداره، اینجا مگسم پر نمیزنه بعدشم زد زیر خنده! داشتم وحشت میکردم آخه به کدوم گناه این بلا ها باید سر منِ بدبخت بیاد آخه! داشت میومد جلو و خودش و بهم می‌رسوند منم که از ترس نمی‌تونستم از جام تکون بخورم دیگه کم کم داشت اشکم در میومد. اومد جلو و شالم رو درآورد و پرت کرد موهای طلاییم رو توی دستش گرفت و گفت: - عجب جوجه رنگی خوشگلی شکار کردم. میخواست بیاد جلو تر که یک دفعه نوری خورد به چشمش و موهام رو ول کرد. با صدای بلندی گفت: - لعنت بهش! با وحشت پشت سرم رو نگاه کردم که دیدم یه نفر از ماشینش پیاده شد و داره میاد سمت ما..! میترسیدم که اون همدست اون یارو باشه و خبرش کرده باشه بخاطر همین از ترس به خودم پیچیدم و هق هق گریه می‌کردم چون هیچ کمکی از دستم برنمیومد. اومد جلو و با اون مرده درگیر شد. درگیریشون شدید بود اما اون مرده که جوون تر میزد انگار خیلی وارد بود و اون مردک بی همه چیز و چنان زد که بیهوش شد افتاد رو زمین... رفت سمت شالم و برداشتش و اومد سمت من، گرفتش رو به روی صورتم و خودش سرش رو پایین انداخت. فهمیدم که از اون آدمای مذهبیه بخاطر همین کمی اطمینان خاطر پیدا کردم چون مطمئن بود این مثل اون آدم کثیف نیست. شالم رو سرم کردم و اشک صورتم رو پاک کردم و گفتم: - واقعا ممنونم اگه شما نبودید معلوم نبود چه بلایی سر من میاد خیلی خیلی ممنونم! روش و از من برگردوند و گفت: - کاری نکردم خواهرم وظیفه بود لطفا جلوی مانتو تون رو بپوشونید در شأن شما نیست این موقع شب با این وضع اینجا باشید. من میتونم شما رو برسونم پس سریع تر بلند شید تا بیهوشه فرار کنید. اصلا منظورش رو متوجه نمی‌شدم آخه چه خواهری! چه وظیفه ای! بی حال از رو زمین بلند شدم و لنگ لنگان به سمت شماشینش رفتیم. نمی‌دونستم چم شده سرم گیج می‌رفت بدنم داغ بود اما از سرما یخ زده بودم. به زور سوار شدم و در رو بستم که یک دفعه دنیا دور سرم چرخید و همه جا سیاه شد. نویسنده: فاطمه سادات @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نام رمان: (از زبان محمد) سوار شدم و ماشین و روشن کردم گفتم: - خانم لطفا ادرستون رو بدید؟ وقتی دیدم جوابی نمی‌ده سرم رو برگردوندم و دیدم بیهوشه! عجب گیری کردما حالا چکار کنم با این وضعشم نمیشه بردش بیمارستان یا حتی بهش نزدیک شد. از طرفی هم دلم براش می‌سوخت بنظر نمیومد سنی هم داشته باشه! اگه بیشتر از این وقت تلف میکردم نمی‌دونستم چه بلایی سر این دختر میاد پس به سمت خونه حرکت کردم، مطمئن بودم فاطمه می‌تونه کمکش کنه چون دانشجوی پزشکی بود با سرعت به سمت خونه حرکت کردم ساعت سه شب بود که رسیدم. پیاده شدم و زنگ در رو زدم. یکدفعه در باز شد و فاطمه و مامان و بابا دم در حاضر شدن تعجب کردم! فاطمه گفت: - خوب نیست یه زنگ بزنی خبری از حالت به ما بدی تو مامانو نمیشناسی؟! گفتم: - دورت بگردم همه چی رو توضیح میدم فقط تو اول به داد این دختر برس! بعدش به ماشین اشاره کردم. همه روشون رو سمت ماشین کردن فاطمه زود رفت و دستش رو گذاشت رو پیشونیه دختره و گفت: - مامان بیا کمک این دختر حالش خیلی خرابه! مامان و فاطمه از توی ماشین بلندش کردن و بردنش تو خونه... بابا که تا اون لحظه توی شُک بود و چیزی نمی‌گفت با رفتن مامان و فاطمه به خودش اومد و گفت: - محمد، این دختر کیه؟ چرا انقدر حالش بد بود؟ چرا نبردیش بیمارستان؟ از خستگی داشتم از حال می‌رفتم اما گفتم: - بابا جان بزار ماشین و پارک کنم بیام داخل همه چی رو تعریف می‌کنم. - باشه پسرم بابا که رفت داخل منم ماشین و پارک کردم و رفتم پیششون! مامان و فاطمه داشتن به دختره میرسیدن که همه شون رو صدا زدم. وقتی اومدن نشستن گفتم: - ببینید می‌دونم الان خیلی تعجب کردید و خیلی سوال دارید پس بزارید قبل از اینکه چیزی بگید همه رو جواب بدم. من داشتم از پایگاه برمیگشتم که با نور ماشین دیدم یه زن رو زمین افتاده و یه مرد داره بهش نزدیک میشه و موهاش رو می‌کشه رفتم نزدیک و نجاتش دادم و اون مردک و بیهوش کردم تا فراریش بدم نمی‌دونم چکارش بود اما پیر میزد دختره هم همینطور داشت گریه میکرد توی تاریکی هم خوب نتونستم ببینمش اما خیلی ضایع بود وضع بدی داره بخاطر همین سرم و زمین انداختم و شالش رو بهش دادم که سرش کنه گفتم میرسونمش حتی تا وقتی سوار ماشین شد چیزیش نبود اما همین که خواستم آدرس خونشون رو بپرسم دیدم بیهوش افتاده و داره عرق می‌ریزه صورتشم قرمز شده! این تمام ماجرا بود. ادامه دارد..♥️ نویسنده: فاطمه سادات @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام. وقت بخیر پس رمان دیشبی چی شد؟ قشنگ بود که داستان دیشب شروع کرده بودیم بسیار طولانی بود و هنوز نویسنده به پایان نرسانده بودن .گفتم‌این داستان کوتاه را شروع کنیم. تا اون داستان نویسنده به پایان برسانند بعد وارد کانال کنیم ببخشید دقت به زیادی پارت و ناتمام بودن داستان نکرده بودم از دوست خوبمان هم مشترک هستم الهی همیشه سلامت و تندرست و حاجت روا باشن @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•❤🌺• چہ‌ڪنم‌تلخےِتوبازحَلاوت‌دارد دلِ‌تنگم‌بخدامیلِ‌زیارت‌دارد.. هرشب‌ازدردِفراقِ‌توبگریم‌تاروز عجب،ا؎گریہ‌؎شبھا، ڪہ‌نڪرد؎اثر؎...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درکوچه‌به‌کوچه‌‌های‌جهان دنبالت‌میگشتم که‌کسی‌نجواگونه‌درگوشم‌گفت آیا‌قلب‌راهم‌گشتی؟ قطعا‌در‌قلبت‌پیدایش‌میکنی((:♥️🌱 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 @mojaradan
اهمیت_دادن_به_ظاهد_تا_کجا_خوب_است شخصیت نمایشی‌ افرادی که به اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی دچار هستند، خود را مدام با دیگران مقایسه می‌کنند و ظاهرشان را از راه‌های مختلف به نمایش می‌گذارند تا دیگران را جذب خود کنند، بنابراین به شکل افراطی به ظاهر خود رسیدگی می‌کنند و زندگی خیلی آشفته‌ای دارند. البته یک تیپ شخصیتی نیز وجود دارد که شبیه اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی است اما اختلال محسوب نمی‌شود. افراد با این تیپ شخصیتی، خیلی به ظاهر خود، خانه و زندگی‌شان اهمیت می‌دهند و اگر فردی از ظاهرشان ایراد بگیرد خیلی حساس می‌شوند. این گروه از افراد بدید مراقب باشند به سمت اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی پیش نروند. کمال‌طلبی یکی دیگر از اختلالاتی که می‌تواند فرد را به سمت جراحی‌های زیبایی افراطی سوق دهد وسواس‌ فکری است. افراد مبتلا به این اختلال مدام وضعیت ظاهری و جزییات چهره خود را بررسی و آن را با دیگران مقایسه می‌کنند @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا