فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازعمهامامباقر،حضرترقیههمیادیکنیم🥀
●•صداے•🗣•↶
●•مـْٰارومیشنٓویـــ•👂🏻•ـد↶
●•⌕ازمجردان انقلابی «🫀
#حضرت_رقیه
🎼|↫ #مداحے
🎙|↫ #حدادیان
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخاب همسر 6/دکتر حبشی
🎥#دکتر_حبشی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
شما
تا حالا شده به یه نفر نگاه کنے
و دعا کنی که کاش خدا
هیچوقت ازت نگیرتش؟
تو برا من همون یه نفری♥️:)))
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
حـــــرف هایی که باید به
شـــریک عاطفیت بگـــی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
حـــــرف هایی که باید به شـــریک عاطفیت بگـــی .•°``°•.¸.•°``°• @moj
مــرز داشتن تو رابطه عاطفی اینطوریه
که.......
موقع بحث کردن، صدات رو بالا نبر
برای من احترام مهم از خیلی
چیزهاست.
#ادامه_دارد....
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
754_44498503690693.mp3
6.7M
••『🎼🎶』••
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
دورت بگردم امام زمان
#امیدمعنوی
تو جان جهانی فدایت شوم
تو بهتر ز جانی فدایت شوم
•「اللّهمَّعَجـَّلْلِوَلِیِڪْالْـفَرَج」•
🎧•••|↫ #نوآیِدِݪ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙 ✈️ #قسمت۱۲ ✈️ #آدم_و_حوا مامان – یه وقت کمک نکنیا ! سري تکون دادم . من – چاییم رو ب
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۳
✈️ #آدم_و_حوا
من – می خوام به پویا جواب مثبت بدم .
مامان صاف نشست و خیلی جدي پرسید .
مامان – مطمئنی ؟ فکرات رو کردي ؟
با همون لبخند سرم رو به علامت مثبت بالا پایین کردم .
ابرویی بالا انداخت و بلند شد . منم ایستادم و نگاهش کردم .
سرش رو کمی کج کرد .
مامان – خوب پس باید به بابات بگم .
بعد هم متفکر زیر لب گفت .
مامان – انگار یه عروسی دیگه در پیش داریم .
می دونستم نگرانه . هنوز خستگی عروسی مهرداد از تنمون در نیومده باید براي یه عروسی دیگه خودمون رو
اماده می کردیم که از قضا من عروسش بودم .
واقعاً خرید براي من اعصاب فولادي می خواست . هم دیر پسند بودم و هم سخت پسند . و این براي خرید
عروسی فاجعه بود .
دستی زدم به پشتش .
من – حالا نمی خواد نگران بشین . قول می دم براي خرید خیلی اذیت نکنم .
نگاه پر از حرفش رو دوخت به چشمام .
مامان – من نگران انتخابتم .
لبخندم رو جمع کردم از بس جدي و با تردید این جمله رو گفت . آروم پرسیدم .
من – یعنی چی ؟
مامان – تو مطمئنی این پسره رو دوست داري ؟
با تردید گفتم .
من – چطور مگه ؟
شونه اي بالا انداخت.
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۴
✈️ #آدم_و_حوا
مامان – آخه حس می کنم این پسره از تو مشتاق تره .
دوباره با تردید گفتم .
من – مگه ایرادي داره ؟
مامان – نه . مشتاق بودن اون ایرادي نداره . این کم اشتیاقی تو ایراد داره .
متعجب گفتم .
من – چرا ؟
با شک و تردید نگام کرد .
مامان – اگه یه بار عشق واقعی رو تجربه کنی متوجه می شی . نمی دونم چرا تو این دوره جوونا اینجوري
ازدواج می کنن !
ابرو بالا انداختم .
من – چه جوري مثلاً ؟
سري به حالت تأسف تکون داد .
مامان – همینجوري دیگه . راحت و از روي دل سیري . نمی دونم والا . حالا اگه مطمئنی با بابات حرف بزنم .
با حرف مامان رفتم تو فکر . همونجور هم سرم رو تکون دادم .
من – آره با بابا حرف بزنین .
بعد یاد مسافرت افتادم .
من – راستی مامان ! می خوام یه دو سه روزي برم مسافرت ؟
با این حرفم مامان که سرش رو پایین انداخته بود و داشت قاشق ها رو شمارش می کرد ، سریع سرش رو بالا
آورد .
مامان – با کی می خواي بري ؟
سرم رو کج کردم و با مظلومیت گفتم .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۵
✈️ #آدم_و_حوا
مامان مردد نگاهم کرد .
مامان – به بابات می گم . اگر قبول کرد منم حرفی ندارم .
پشت چشمی نازك کردم .
من – من که می دونم اخر سر قبول می کنین .
مامان سري به حالت تأسف تکون داد که نفهمیدم براي من بود یا براي خودشون .
می دونستم قبول می کنن به خصوص که خودم تو دهنشون گذاشتم برم خونه ي دوست و آشنا . البته من دلم
می خواست یه سر برم اصفهان ولی با اومدن اسم خونه ي دوست و آشنا باید قیدش رو می زدم . چون تو
اصفهان هیچ دوست و آشنایی نداشتیم .
-•-•-•-•-•-•-•-
بابا با جدیت نگاهم کرد .
بابا – با اینکه می دونم تا برسی از دلشوره و نگرانی هم من و هم مامانت حالی برامون نمی مونه ، ولی نمی
خوام فردا پس فردا بگی ما نذاشتیم روي پاي خودت باشی .
خیره بودم به لب هاش تا اجازه ي مسافرتم رو صادر کنه .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
#السلام_علی_سفیر_الحسین✋
#شهادت_حضرت_مسلم(ع)◼️
#تسلیٺ_باد🖤
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
«تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ
تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِے»
بينهمهۍدلنگرانۍوآشوبهاۍزندگۍ
دلمخوشاستـــ ڪهازحالمباخبرے❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
°•~🌻
هر ڪس ڪه راهِ ڪرببَلا شد طریقہاش
بوےِ حُسیْن مےچڪد، از هر دقیقہاش
دردانہے خداست حسین بن فاطمـہ
احسنت و آفریـن بہ خـدا و سلیقہاش..🥹🫀
#سلطانڪربلا
#صباحڪم_حسینے
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_مهدی_جان
سلام مولای مهربانم ، مهدی جان
عطر دلنشین یادتان همیشه با من است درست مثل نسیم که مدام در تار و پود درخت می پیچد و تازه اش می کند ...
یا مثل بهار که در هوای باغ می پیچد و شکوفه بارانش می کند ...
یا مثل باران که بر بیابان می بارد و سیرابش می سازد ...
یا مثل آفتاب که بر شب می تابد و روشنش می کند ...
من با یاد شما سبز و خرم و سیرابم ...
... چه خوشبختم که شما را دارم ...
... چه خوشبختم که به یادتان هستم ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_محردان_باید_بدانتد
#برای_مجرد_ها
⁉️ با کی ازدواج کنم ؟
[ ۴مورد مهم برای بررسی]
👈 بررسی میزان درونگرا و برونگرایی دو نفر:
اگر میزان درونگرایی و برونگریی دو نفر باهم به میزان زیادی متفاوت باشد احتمال زیاد در زندگی
مشترک به مشکل بر خواهند خورد.
فرض کنید یک فرد برونگرا دوست دارد مدام در جمع باشد با دیگران ارتباط برقرار بکند. اما فرد درونگرا دوست دارد تنها باشد و تمایلی به ارتباط با دیگران ندارد.
👈 بررسی میزان همدلی دو نفر:
همدلی یکی از مهمترین ویژگیهای رابطه است که باعث تداوم آن میشود.
همدلی یعنی اینکه من متوجه شوم در تو چه احساساتی میگذرد و بتوانم از نگاه تو به ماجرا نگاه بکنم.
اگر همدلی یک نفر کم باشد باعث میشود زندگی دچار آسیب جدی شود.
👈 بین دو نفر حس عاشقانه و جاذبه ی
جنسی وجود داشته باشد:
این موضوع بسیار مهم است و نمیتوان گفت که شاید بعدا به وجود بیاید باید در دوران آشنایی این حس به وجود بیاید.
👈 اهداف بلند مدت دو نفر باهم تقریبا هم جهت و همسو باشد:
برای مثال فرض کنید فردی میخواهد در آینده مهاجرت بکند ولی دیگری همچین قصدی ندارد. یا یک نفر دوست دارد در آینده بچه دار شود ولی دیگری بچه دوست نداشته باشد.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
17.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو تلاشت کن تقدیرت را هم قبول کن
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگه زندگی متاهلی این شکلی باشه 🥰🥰🥰
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
مــرز داشتن تو رابطه عاطفی اینطوریه که....... موقع بحث کردن، صدات رو بالا نبر برای من احترام مهم از
ازت میخوام که اگر دلخوری و
ناراحتی ازم داری بهم بگی چون
من واقعا نمی تونم ذهنت رو بخونم.
#ادامه_دارد...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼این سبد گل زیبا را تقدیم میکنم
🤍به گل وجودتون
🍃🌼ان شـاءالله صفحه غم در زندگیتون
🤍همیشه سفید بماند
🤍
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
743_44517525792165.mp3
8.88M
#قسمت_,اول
بچه ها اموزش فن بیان و اعتماد به نفس 31 قسمته هر روز براتون چند قسمت میزارم خیلی خیلی مفیده حتما گوش بدید و اجراش کنین 🌱 با مجردان انقلابی همراه باشید 🩵
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
743_44517526933996.mp3
11.73M
آموزش فن بیان و اعتماد به نفس
قسمت ۲
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』••
💢والله والله والله غدیر از اربعین مهمتره!
#غدیرعهدیبامهدی
#الّلهُــــــمَّعَجِّــــــلْلِوَلِیِّکَــــــالْفَـــــــــرَجْ🌱
🥥•••|↫ #کلیـــــپتآیم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
پویش هر خانه یک پرچم...✨❤️
#به_مناسبت_عید_غدیر_خم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍•••
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙 ✈️ #قسمت۱۵ ✈️ #آدم_و_حوا مامان مردد نگاهم کرد . مامان – به بابات می گم . اگر قبول ک
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۶
✈️ #آدم_و_حوا
من – تنها .
اخمی کرد .
مامان – نه .
با التماس صداش کردم .
من – مامان !
سري تکون داد .
مامان – چرا با دوستات نمی ري ؟
من – حوصله شون رو ندارم . می خوام تنها باشم . به قول خودتون بیشتر به تصمیمم فکر کنم .
مردد نگاهم کرد .
مامان – کی تا حالا تنها جایی رفتی که این بار دومت باشه ؟
با جدیت اخم کردم
من – مامان . بیست و سه سالمه ها !
خیلی خونسرد جواب داد .
مامان – می دونم !
از خونسردیش کفري شدم .
من – کی می خواین قبول کنین بزرگ شدم و می تونم براي خودم تصمیم بگیرم ؟
مامان – الانم قبول دارم . ولی دلم آروم نمی گیره بذارم تنها جایی بري .
کفري گفتم .
من – چطور اگه با دوستام برم ایراد نداره ؟
مامان – براي اینکه چند نفرین و مطمئنم اگر مشکلی برات پیش بیاد کسی پیشت هست . در ضمن می دونم
خونه ي دوست و آشنا می رین .
با اطمینان از کارم گفتم .
من – خوب الانم می تونم خونه ي دوست و آشنا برم . هوم ؟
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✈️💙✈️💙✈️💙✈️💙
✈️ #قسمت۱۷
✈️ #آدم_و_حوا
حاج آقا محمدي و احمد آقا هر دو از دوستاي پدرم بودن . با هر دو هم رفت و آمد خونوادگی داشتیم .
خیلی دلم می خواست برم یزد . خونه ي زهرا دختر حاج محمدي . ولی از اونجایی که خیلی مذهبی بودن و من نمی تونستم راحت باشم زود قیدش رو زدم . عمراً اگه می تونستم بیش از دو سه ساعت روسري رو تو خونه رو سرم تحمل کنم . البته اگر می تونستم لباس بلند و پوشیده رو تحمل کنم .
احساس خفگی بهم دست می داد . همیشه هم وقتی با خونواده ي حاج محمدي رفت و آمد
داشتیم همین مشکل رو داشتم . البته اون موقع نهایت دو ساعت نیاز بود تحمل کنم . ولی وقتی قرار بود چند روزي خونه ي زهرا باشم غیر قابل تحمل می شد .
اصلاً فکر کردن هم بهش اعصابم رو به هم می ریخت . براي همین سریع در جواب بابا گفتم .
من – یزد نمی رم . من رو که می شناسین نمی تونم محیط خونه شون رو تحمل کنم .
بابا سري به علامن دونستن تکون داد . خوب دخترش بودم و بزرگم کرده بود . می دونست افکار و عقاید و عادت هام چه جوریه .
با لحنی که مامان ناراحت نشه گفتم .
من – خونه ي خواهر شوهر خاله حمیده هم نمی رم . مزاحمشون می شم .
مامان چنان چپ چپ نگام کرد . می دونست از اونا خوشم نمیاد . چپ چپ نگاه کردنشم براي این بود که داشتم دروغ می گفتم .
💙 #رمان_خوان
💙 به قلم گیسو پاییز
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´