eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
مجردان انقلابی
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_چهل🎬 《خوشبخت بود و خوشحال. خوشبخت بود چون منوچ
📚 🎬 نمازش که تموم شد دستش رو حلقه کرد دور سه تایی مون.. گفت: "شما به فکر چیزی هستید که می ترسید اتفاق بیفته اما من نگران عید سال بعد شما هستم. این طوری که میبینمتون، میمونم چه جوری شما رو بذارم و برم " علی گفت: "بابا، این چه حرفیه اول سال میزنی؟" گفت: "نه باباجان، سالی که نکوست از بهارش پیداست. من از خدا خواستم توانم رو بسنجه. دیگه نمیتونم ادامه بدهم" تا من آروم می شدم، علی با صدای بلند گریه می کرد. علی ساکت می شد هدی گریه می کرد. منوچهر نوازشمون می کرد... زمزمه کرد: "سال دیگه چی بکشم که نمیتونم دلداریتون بدم؟ " بلند شد رفت رو به رومون ایستاد. گفت: "باور کنید خسته ام" سه تایی بغلش کردیم... گفت: "هیچ فرقی نیست بین رفتن و موندن. هستم پیشتون. فرقش اینه که من شما رو می بینم و شما منو نمی بینید. همین طوری نوازشتون می کنم. اگه روحمون به هم نزدیک باشه شما هم من رو حس می کنید" 《سخت تر از این را هم می بیند؟ منوچهر گفت: "هنوز روزهای سخت مانده" مگر او چه قدر توان داشت؟ یک آدم معمولی که همه چیز را به پای عشق تحمل می کرد. خواست دلش را نرم کند. گفت: "اگر قرار باشد تو نباشی، من هم صبر ندارم. عربده میزنم. کولی بازی در می آورم. به خدا شکایت می کنم ." منوچهر خندید و گفت: "صبر می کنی" چرا این قدر سنگدل شده بود؟ نمی توانست جمع کند بین اینکه آدم ها نمی توانند بدون دلبستگی زندگی کنند و این که باید بتوانند دل بکنند.》 ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران @mojaradan