#دخترها_بخونن 👇👇
💟چطوری #شانس ازدواجمون رو بیشتر کنیم؟
💠اگر توی سن ازدواج هستین ولی اون #خواستگاری که مد نظرتون هست هنوز براتون پیدا نشده، یکی از راه هاش اینه که دیگران شما رو بشناسن. بدونن که همچین دختری با فلان ويژگی ها هم هست و اتفاقا شاید کسی در اطراف شما باشه که در به در دنبال دختری مثل شما بگرده ولی چون نمی دونه شما چه جوری هستین و یا شاید اصلا ندونه که شما مجردین و قصد #ازدواج دارین، بهتون فکر هم نمی کنه!
✅برای اینکه این اتفاق بیافته اولا محيط هايی که توش هستین رو از ابعاد مختلف در نظر بگیرین. محیط #دانشگاه، سرکار، خانوادگي و...
🔷سعی کنین با گروه های مختلف رفت و آمد داشته باشین. یعني چی؟... يعنی اگه مثلا توی محیط کار شما توي قسمت الف مشغول به کار هستین با اعضای قسمت "ب" هم سلام و احوال پرسی کنین. اینجوري هم خيلي خانم تر و خيلی خوش برخورد به نظر میاین و هم اینکه گستره ی آشنايی هاتون هم با افراد زیاد تر می شه وهمین احتمال ازدواج شما رو افزایش میده... البته با رعایت حریم با #نامحرم.
🔶توی گستره خانوادگی تون گوشه گیر نباشین. #مهمونی های مختلفی که برگزار میشه رو حتما برین و اونجا خیلی خوش زبون و خوش صحبت و با #ظاهر آراسته ظاهر بشین.
🔻توی این جمع ها #دخترونه رفتار کنین و لباس بپوشین. لباستون به طوری زنونه نباشه. رفتارهاتون حیا و #نجابت دخترونه توش باشه. این خيلي مهمه.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
😇 @mojaradan
#دخترها_بخونن 👇👇
💟چطوری #شانس ازدواجمون رو بیشتر کنیم؟
💠اگر توی سن ازدواج هستین ولی اون #خواستگاری که مد نظرتون هست هنوز براتون پیدا نشده، یکی از راه هاش اینه که دیگران شما رو بشناسن. بدونن که همچین دختری با فلان ويژگی ها هم هست و اتفاقا شاید کسی در اطراف شما باشه که در به در دنبال دختری مثل شما بگرده ولی چون نمی دونه شما چه جوری هستین و یا شاید اصلا ندونه که شما مجردین و قصد #ازدواج دارین، بهتون فکر هم نمی کنه!
✅برای اینکه این اتفاق بیافته اولا محيط هايی که توش هستین رو از ابعاد مختلف در نظر بگیرین. محیط #دانشگاه، سرکار، خانوادگي و...
🔷سعی کنین با گروه های مختلف رفت و آمد داشته باشین. یعني چی؟... يعنی اگه مثلا توی محیط کار شما توي قسمت الف مشغول به کار هستین با اعضای قسمت "ب" هم سلام و احوال پرسی کنین. اینجوري هم خيلي خانم تر و خيلی خوش برخورد به نظر میاین و هم اینکه گستره ی آشنايی هاتون هم با افراد زیاد تر می شه وهمین احتمال ازدواج شما رو افزایش میده... البته با رعایت حریم با #نامحرم.
🔶توی گستره خانوادگی تون گوشه گیر نباشین. #مهمونی های مختلفی که برگزار میشه رو حتما برین و اونجا خیلی خوش زبون و خوش صحبت و با #ظاهر آراسته ظاهر بشین.
🔻توی این جمع ها #دخترونه رفتار کنین و لباس بپوشین. لباستون به طوری زنونه نباشه. رفتارهاتون حیا و #نجابت دخترونه توش باشه. این خيلي مهمه.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
👌 @mojaradan
#نجابت_چیست ؟
سوالی که شاید #ذهن بسیاری از افراد را درگیر خود کرده باشد، این است که معنی نجابت چیست و به چه کسی نجیب می گویند. اینکه #نجابت چیست و چه تعریفی دارد شاید یک سوال کلی باشد که پاسخ آن نیز در حالت کلی می تواند اشاره به فردی داشته باشد که دارای #صفاتی نظیر حیا، شرافت، عفت و پاکدامنی می باشد. نجابت دو جنبه کلی دارد که این دو جنبه عبارت است از نجابت یک انسان به طور کلی و نجابت زنان به طور خاص
🌸معنی نجابت و انواع آن🌸
همان طور که گفتیم معنی نجابت به طور کلی می تواند در #واژه هایی نظیر اصالت، شرافت و عزت نفس خلاصه شود، اما نجابت را به طور کلی می توان از دو جنبه مختلف مورد بررسی قرارداد. #اولین جنبه نجابت که جنبه عمومی آن است، بیان کننده ویژگی های یک انسان نجیب یا اصیل می باشد که #ویژگی های رفتاری و اخلاقی خاصی را معرفی می کند، جنبه دوم نجابت نیز معطوف به نجابت زن در یک جامعه اسلامی می باشد و به بررسی نشانه های نجیب بودن یک زن می پردازد. در ادامه قصد داریم به معرفی ویژگی های انسانی هر کدام از انواع نجابت پرداخته تا شما به# درک روشنی از این موضوع برسید.
❣ @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۶۹ و ۷۰
رویا شوکه گفت:
_تو؟! تو؟! تو به چه حقی روی من دست بلند کردی؟!... صدرا؟!
صدرا: _به همون حقی که اگه نزده بود من زده بودم! تو اصلا فهمیدی چی گفتی؟حرمت همه رو شکستی!
رویا خواست چیزی بگوید که صدای مادر صدرا بلند شد:
_بسه رویا! به من زنگ که خبر صدرا رو بگیری، اومدی اینجا که حرف بزنی، راهت دادم؛ اما توی خونهی من داری به پسرم توهین میکنی؟ برگرد برو خونهتون، دیگه ادامه نده! الان هم تو عصبانی هستی هم صدرا! بعدا دربارهش صحبت میکنیم!
کلمهی بعداً رویا را شیر کرد:
_چرا بعداً؟ الان باید تکلیف منو روشن کنید! این دختره باید از این خونه بره! هم خودش و هم اون دوست پاپتیش!
صدرا از میان دندانهای کلید شدهاش غرید:
_خفه شو رویا... خفه شو!
کسی به در کوبید،...
رها یخ کرد. صدرا دست روی سرش گذاشت. محبوبه
خانم لب گزید.
"شد آنچه نباید میشد!"
در را خود رویا باز کرد،
آمده بود حقش را بگیرد... پا پس نمیکشید... آیه که وارد شد، حاج علی یاالله
گفت.
صدرا: _بفرمایید حاجی! شرمنده سر و صدا کردیم، شب اولی آرامش شما به هم خورد!
صدرا دست پاچه بود.
حرف های رویا واقعا شرمسارش کرده بود، اما آیه آرام بود. مثل همیشه آرام بود:
_فکر کنم شما اومدید با من صحبت کنید.
+با تو؟ تو کی باشی که من بخوام باهات حرف بزنم؟
_شنیدم به رها گفتی با دوست پاپتیت باید از این خونه بری، اومدم ببینم مشکل کجاست!
+حقته! هر چی گفتم حقته! شوهرت مُرده؟ خب به درک! به من چه!
چرا پاتو توی زندگی من گذاشتی؟ چرا تو هم عین این دختره هوار زندگی من
شدی؟
_این دختره اسم داره! بهت یاد ندادن با دیگران چطور باید صحبت کنی؟ این بار آخرت بود! شوهر من مُرد؟ آره! مُرده و به تو ربطی نداره! همینطور که به تو ربط نداره که من چرا توی این خونه زندگی میکنم! من با محبوبه خانم صحبت کردم، هم ایشون راضی بودن هم آقای صدرا! شما کی هستید؟ چرا باید از شما اجازه بگیرم؟
رویا جیغ زد:
_من قراره توی اون خونه زندگی کنم!
آیه ابرویی بالا انداخت:
_اما به من گفتن که اون خونه مال آقا صدرا و همسرشه که میشه رها! رها هم با اومدن من به اون خونه مشکلی نداره، راستی... شما برای چی باید اونجا زندگی کنید؟
رها سر به زیر انداخت و لب گزید.
صدرا نگاهش بین رها و آیه در گردش بود. هرگز به زندگی با رها در آن خانه فکر نکرده بود! ته دلش مالش رفت برای مظلومیت همسرش!
مجبوبه خانم نگاهش خریدارانه شد. دخترک سبزه روی سیاه چشم، با آن قیافهی جنوبیاش، دلنشینی خاصی داشت... دخترکی که سیاهبخت شده بود!
رویا رنگ باخت... به صدرا نگاه کرد. صدرایی که نگاهش درگیر رها شده بود:
+این زندگی مال من بود!
آیه: _خودت میگی که بود؛ یعنی الان نیست!
+شما با نقشه زندگی منو ازم گرفتید!
آیه: _کدوم نقشه؟ رها رو به زور عقد کردن که اگه نقشهای هم باشه از اینطرفه نه اونطرف!
+این دختره قرار بود...
آیه میان حرفش دوید:
_رها!
+هرچی! اون قرار بود زنعموی صدرا بشه، نه خود صدرا؛ من فقط دو روز با دوستام رفتم دماوند، وقتی برگشتم، این دوست شما، همین که همهش خودشو ساکت و مظلوم نشون میده شده بود زن نامزد من...شده بود
هووی من!
آیه: _اگه بحث هوو باشه که شما میشید هووی رها! آخه شما زن دوم میشید، با اخلاقی که از شما دیدم خدا به داد همسرتون برسه!
صدرا فکر کرد :
"رها گفته بود آیه جزو بهترین مشاوران مرکز صدر است؟ پس آیه بهتر میداند چه میگوید!"
رویا پوزخندی زد:
_شما هم میخواید به جمع این هووها بپیوندید؟
صدرا اخم کرد و محبوبه خانم سرش را از خجالت پایین انداخت. چه میگفت این دخترک سبک سر؟
شرمندهی این پدر و دختر شده بودند،
شرمندهی مرد شهیدش!
آیه سرخ شد و لب گزید،
اشک چشمانش را
پر کرد.
رها سکوت را شکست تا قلب آیهاش نشکند. این بغض فروخورده مقابل این دخترک نشکند:
_پاتو از گلیمت درازتر نکن! هرچی به من گفتی، سکوت کردم، با اینکه حق با تو نبوده و نیست، بازم گفتم من مداخله نکنم؛ اما وقتی به آیه میرسی اول دهنتو آب بکش!اگه تو به هر قیمتی دنبال شوهری و برات، مهم نیست اون مرد زن داره یا نه، تو رسم و آیین بعضی زندگیها #ادب و #نجابت هنوز هست! آیه با رضایت صاحب اونه که اینجاست، پس رفع زحمت کن!
+صدرا! این دختره داره منو بیرون میکنه!
صدرا رو از رویا برگرداند:
_اونقدر امشب منو شرمنده کردی که دلم میخواد خودم از این خونه بیرونت کنم!
+مامان جون... شما یه چیزی بگید! صدرا حق منه، من اومدم حقمو
بگیرم!
محبوبه خانم: _اومدی حقتو بگیری یا آبروی منو ببری؟ فکر میکردم خانمتر از این حرفا باشی!
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما.....
نویسنده؛ سَنیه منصوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´