🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت113
عصبی داد زد:
-مگه نگفتم از اینجا برو ، چی از جونم میخوای ،
-منم گفتم نمیرم
-خواهش میکنم برو امیر علی نزار حرمتا از این بیشتر شکسته بشه
-به حرفم گوش بده تا برم ببین دریا تو منظور من رو بد متوجه شدی ،
چرا لج میکنی ، بخدا من منظورم اون چیزی که تو فکر می کنی نبود من فقط....
داد کشید :
-تو فقط چی ها؟فقط چی فقط یه روز منو مثل یه اشغال پس زدی و رفتی بعد چند سال برگشتی ،
بازم مثل همون روز پسم زدی ، تو فکرت عوض نشده میخوای چی رو درست کنی ؟
ببین امیرعلی من بیخیال همه چی شدم دیگه هیچی برام مهم نیست الانم میخوام برم بیرون بهتره بری نمیخوام دیگه هیچ وقت ببینمت می فهمی برو من عجله دارم
بلندتر از خودش با حرص فریاد زدم :
-برم بیرون که چی ؟ عجله داری بری پیش علی آره...
اول تعجب کرد اما بعد چند ثانیه با لج گفت:
-آره مشکلی داری ؟ دارم ازدواج میکنم حرفی داری؟
با خشم غریدم :
-تو بیخود کردی با اون علی...
پوزخندی زد و گفت :
-چکارمی ها ؟ اصلا به تو چه ربطی داره؟ من با هر کس که بخوام ازدواج می کنم
رگ گردنم از خشم وغیرت نبض میزد
عصبی به عقب حولش دادم ،
کمرش به دیوار پشت سرش خورد،
نگاه خشمگینم رو تو چشمای متعجب و ترسیدش دوختم و گفتم:
من؟من چکارم؟آره؟
مثل اینکه یادت رفته تو الان زن منی
با داد پرسیدم:
-ها ؟ .....یادت رفته ؟ اگه یادت رفته تا یادت بیارم
از زبان دریا
با ترس چشمام رو بستم باورم نمی شد این مرد خشمگین رو به روم همون امیر علی آروم همیشه است
رگهای سر و گردنش ورم کرده بود رنگش به قرمزی می زد وقتی گفت تو زنمی دلم لرزید ولی نباید وا میدادم
با پوز خندی گفتم:
-زیاد جدی گرفتی انگار تو یادت رفته اون صیغه موقته و صوری ؟
-من نمیدونم هر کوفتی هست تو الان زن منی زن منم میمونی این فکر رو که با کسی دیگه ای ازدواج کنی از سرت درار
داد زدم :
-من زن تو نیستم میفهمی نیستم ،
الانم از خونه من برو بیرون
-دریا چرا اینطور می کنی ؟
مگه ما بچه ایم ؟ چرا نمیزاری آرومت کنم ؟
آروم بشم که چی چه فرقی به حال تو داره اصلان من برای تو چیم ؟
ها؟کیم ؟ها بگو بعد اینکه این صیغه تموم بشه من واست چیم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁