eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء پنج.mp3
4.04M
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی @mojaradan
1_3098708.mp3
6.98M
💠ختم روزانه کلام الله مجید #جزء_پنجم_ترجمه_فارسی 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل و ششم ماهگل صدای در خونه بلند شد. مامان گفت که در و باز میکنه. حوصله هیچ کاری رو نداشتم دلم بیقراری میکرد و به شدت پریشان بودم. زنگ دوباره به صدا در اومد و صدای مامان همزمان پیچید که کیه؟ بی تفاوت دراز کشیده بودم و به هاشم فکر میکردم که انگار صداش توی گوشم پیچید میشه بیاید دم در؟ اشتباه نشنیده بودم. خودش بود. من این صدا رو خوب می‌شناختم. نفهمیدم چه جوری با اون پای گچ گرفته از روی تخت بلند شدم. وسط راه پام گیر کرد به لبه ی فرش و نزدیک بود بیوفتم که تعادلم و حفظ کردم و با احتیاط خودمو به راه پله ها رسوندم. صداش توی راه پله ها می‌پیچید سلام، خوب هستید ؟ مطمعن بودم اومده منو ببینه. این و از ارتعاش و استرس صداش فهمیدم. مامان با لحن بدی باهاش حرف زد که برای حال و احوال اومدی؟ وقتی گفت من میخام با شما و ماهگل حرف بزنم تنم یخ کرد. این بار دومی بود که اسممو بدون هیچ پسوندی گفته بود. مامان خیلی از دستش ناراحت بود که بهش گفت حرفی باهاش نداره. آروم روی پله نشستم و اصرار هاشو برای دیدن من شنیدم. وقتی که شنیدم برای من دست گل نرگس خریده اشک هام جاری شد از کجا میدونست گل نرگس دوست دارم؟ وقتی که مامان در و بست و از پله ها اومد بالا اونقدر تحلیل شده بودم که نتونستم از معرکه فرار کنم حس کردم مامان کنارم وایستاده حدسم تبدیل به یقین شد وقتی که گفت _به این پسر فکر نکن، من دیگه نمیزارم با کاراش تو رو به خطر بندازه و رفت. حجم اون همه کابوس برام به قدر کافی زیاد بود و وقتی که مامان این جمله رو گفت بیشتر از قبل داغون شدم. هیچ فکر نمیکردم حتی با این چشم های بسته، حتی با این شرایط اینقدر دلبسته کسی بشم... ....... @mojaradan
قسمت چهل و هفتم هاشم +بابا رحمان من که بت گفته بودم نمیتونم از پسش بر بیام رحمان همونطور که فرمون و میچرخوند گفت :هاشم جان این آقا از قاضی های مهم شورا صلاحیت هست، نمیخای که بری جای اون حکم بدی که، باس هر موقع از خونه میاد بیرون مراقبش باشی +دِ همین دیگه، اگه یه لحظه غافل شم مرد بیچاره بیوفته بمیره تا آخر عمر عذاب وجدان میکشه منو، جون تو بعد این اتفاقا دل سابق و ندارم _هاشم جان دیگه خیلی قضیه رو بزرگش داری میکنی، اینقدر سخت نگیر من میدونم از پسش بر میای +نه رحمان من نیستم، بگرد یه کار دیگه واسه من پیدا کن رحمان هوف بلندی کشید و گفت :امروز میرم ستاد ببینم چیکار میکنم واست، تو که ما رو کچل کردی بس که کار کار کردی +نمیتونم تو خونه بمونم، فکر و خیال میزنه به سرم +مربوط به همون همسایه روبه روییه؟ +آره _کار دل توام درست میشه دادش نگران نباش به اون بالایی توکل کن هیچ چی نگفتم و به فکر فرو رفتم. داشت چهارراه خونه ما رو رد می‌کرد که گفتم +حواست کجاست رحمان؟ رسیدیم نگه دار _آخ آخ، حواس که نمیزاری واسم و سر کوچه نگه داشت +پس خبر از تو _برو به سلامت از ماشین پیاده شدم و براش دست تکون دادم و به سمت خونه حرکت کردم. توی کوچه که رسیدم در خونشون باز شد و خانم محمدی با یک آقای مسن بیرون اومد. صدای محمدی رو شنیدم که رو به مرد گفت :پس خبر از شما آقای جوادی، لطفا کار منو جلو تر بندازید جوادی :خیالتون راحت، بهتون زنگ میزنم و از کنار من رد شد. به خانم محمدی با سر سلامی دادم که جوابم و نداد و در و بست. خیلی کنجکاو شده بودم.از طرفی احساس می‌کردم خبر هایی هست برای همین به طرف جوادی دویدم و گفتم +آقا وایسا جوادی برگشت طرفم و گفت :با منی جوون؟ +بله، چند تا سوال دارم _بپرس دست دست کردم و دست آخر گفتم:با این در سفیده چیکار داشتی؟ _باید به شما بگم؟ +من از آشنا هاشونم _هر کی میخای باش من که نمیتونم اسرار مردم و به هرکس که گفت اشناشونه بگم +ببین آقا من چندان اعصاب راحتی ندارم، یه کلام بگو با اینا چیکار داشتی جوادی از لحنم فهمید که تقریبا عصبی هستم برای همین گفت :دنبال خونه می‌گشت، املاکی نمیتونست بیاد، زنگ زد من برم صحبت کنم +خونه؟ _آره، حالا اگه فضولیت تموم شد من برم؟ +زیاد از کپنت حرف میزنی، برو جوادی عصبی دستی به کله ی کچلش کشید و رفت. برگشتم طرف خونه شون. یعنی تا این حد از من بیزار شده بودند که می‌خواستند از اینجا برن؟ ....... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت عزیزان کانال طبق روال هر روز امروز سوره انفطار رو می‌خونیم و هدیه میکنیم به سردار دلها 😍😍🌹😍🌹😍 یازهرا التماس دعا
15-yoosof-kalo-ali(www.rasekhoon.net)082.mp3
582.4K
#سوره_انفطار #قاری_نوجوان_یوسف_کالی_علی #ازدواج_مجردان_کانال #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایه جهت برامدن حوائج و پیروزی هر کس در روز چهارشنبه(ایه22سوره حشر)را70بار بخواند،بر اهالی علم و قلم فائق اید و فتوحات از برای او دست دهد و حوائج او براورده شود و غنی و مکرم گردد./انشاءالله/ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا