eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج راه های شناخت در فرایند خواستگاری @mojaradan
💐🌿💐 🌿💐 💐 :👇 زندگی را با کسی آغاز کنید که دوستتـــان دارد.وبه شما انگیزه میدهد.تشویقتان میکند و باعث میشود از اینکه خودتان هستید حس خوبی داشته باشید. 💐 @mojaradan 💐 🌿💐 💐🌿💐
💌 قدرت و لذتی مضاعف @mojaradan ┄┅═✦‍═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-‹¦🎀¦›- 😌❤️ --••--••--••--••--••--••--••--••--•--••--••--• |↫ ❦ ↫ ❧ --••--•‌•--••--••--••--••--••--••--•--••--••--• -‹¦🎀¦›-𝐉𝐎𝐈𝐍↴ ⊰- @mojaradan
✨ سال ۵۷تصمیم به عقد رسمی گرفتیم.💐 مادرم مهر را بالا گرفته بود، تاحداقل یک چیزاز این ازدواج که ازدید انها غیرمعقول بود؛ شبیه بقیه ی مردم شود.🍂☹️ اگرچه هیچکداممان موافق نبودیم ولی اسماعیل گفت : تااینجا به حد کافی دل مادرت راشکسته ایم!🎈 برای من چه فرقی دارد. من چه زیاد چه کمش را ندارم... راستی! نکند یکبار مهریه ات را بخواهی وشرمنده ام کنی⚡️😔 من هم که نمیخاستم ،بی احترامی به مادرم شده باشد ؛ مهریه پیشنهادی را قبول کردم 🥀 ولی همانجا قبل ازاینکه وارد سند کنند به اسماعیل بخشیدم.🤩 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_سی_و_پنجم🎬 به همه چیز دقیق بود، حتی توی شوخی کر
📚 🎬 《فرشته هم نمی توانست ببخشد... هر چيزی که منوچهر را می آزرد، او را بیشتر آزار می داد. انگار همه غریبه شده بودند... چقدر بهش گفته بود گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید... هیچ نگفت اما فرشته توقع داشت روز جانباز از بنیاد کسی زنگ بزند و بگوید یادشان هست... چه قدر منتظر مانده بود.... همه جا را جارو کشیده بود، پله ها را شسته بود. دستمال کشیده بود، میوه ها را آماده چیده بود و چشم به راه تا شب مانده بود. فقط به خاطر منوچهر که فکر نکند فراموش شده..... نمی خواست بشنود "کاش ما همه رفته بودیم." نمی خواست منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش بر نمی آید، که زیادی است... نمی خواست بشنود «ما را بیندازید توی دریاچه ی نمک، نمک شویم اقلا به یک دردی بخوریم."》 همه ی ناراحتیش می شد یه حلقه اشک توی چشمش و سکوت می کرد. من اما وظیفه ی خودم می دونستم که حرف بزنم، اعتراض کنم، داد بزنم توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید «اولویت با جانبازان است»، اما نوبت ما رو می دید به کس دیگه و به ما میگید فردا بیاید.... چرا باید منوچهر آنقدر وسط راهرو بیمارستان بقیةالله بمونه برای نوبت اسکن که ریه هاش عفونت کنه و چهار ماه به خاطرش بستری شه.... منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد،💉 تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید می گفت: "بوی گوشت سوخته رو از دلم حس می کنم." این درد ها رو می کشید اما توقع نداشت از یه دوست بشنوه "اگه جای تو بودم حاضر بودم بمیرم از درد اما معتاد نشم." ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران @mojaradan
ماجرای حجره ای که هر کس واردش میشد شب جمعه اش از دنیا میرفت... 🎙 💠یا فاطمه الزهرا😭😭 مادری دست به پهلو به حرم می اید 😔 هرچند نمیدانم امشب با صورت نیلی پهلوی بشکسته چگونه به حرم می اید 😭اه شاید فضه همراه مادر می اید😔 چیزی تا فاطمیه نمونده اماده هستین💔 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا