#سیره_شهید
✍مادرش میگوید ، یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت ،
یکی از دوستانم بود ، پرسیدم ، چکار داشت؟!
گفت ، هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد!
گفتم ، چی؟؟ ، گفت ، می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ،
رتبه اول؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت ، اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت ، می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
#شهید_احمدرضا_احدی 🌷
#شهدایی
به ما بپیوندید در موج روشنگری
🌍 http://eitaa.com/moje_roshangari
ایتا
🌍 http://sapp.ir/moje_roshangari
سروش
#سیره_شهید 🌷
صبحانهای که به خلبانها میدادم ،
کره ، مربا و پنیر بود .
یك روز شهید کشوری مرا صدا زد و گفت :
فلانی ! گفتم : بله .
گفت : شما در یك منطقهی جنگی
در مهمانسرا کار میکنید .
پس باید بدانید
مملکت ما در حال جنگ است
و در تحریم اقتصادی به سر میبرد .
شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را
با هم به ما بدهید
درست است که ما باید
با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم
ولی این دلیل نمیشود
ما این گونه غذا بخوریم .
شما باید یك روز به ما ڪره ،
روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید .
در سه روز باید از اینها استفاده کنیم
وگرنه این اسراف است .
من از شما خواهش میکنم
که این ڪار را نکنید .
من گفتم : چشم .
#شهید_احمد_کشوری
#سالروز_شهادت
#شهدایی
لطفا به ما بپیوندید در موج روشنگری
🌍 http://eitaa.com/moje_roshangari
ایتا
🌍 http://sapp.ir/moje_roshangari
سروش