eitaa logo
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
971 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
825 ویدیو
62 فایل
-یااللّٰھ تا وقتی نشسته باشیم همه‌ی راه‌ها بن‌بست است. - برای‌صحبت‌با‌ما : https://daigo.ir/secret/72937746
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
'بسـم‌ِالـلٖھ‌الـرِّضـــــــــا🌸'
سلام صبح عالی متعالی😅 میگم موافقید برای مهرماه برنامه بنویسیم؟! هرکی باتوجه ب شرایطش برای خودش
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
سلام صبح عالی متعالی😅 میگم موافقید برای مهرماه برنامه بنویسیم؟! هرکی باتوجه ب شرایطش برای خودش
ان شاءالله برنامه قشنگمو همین روزا میزارم کانال شمام اگر مورد جالبی اضافه کردید بهم بگید استفاده کنم😄
یکم‌حرف‌بزنم‌منم‌درباره‌'جهادعلمی'
بسم‌اللھ . راستش‌رفقا..جهادعلمےاسمش‌روشہ "جهاد"است ماکه‌ایقدعشق‌شهادت‌داریم ولی‌مگه‌شهادت‌فقط‌توجنگ‌وجبهه‌است؟! قطعانه خیلی‌کارهاهست‌که‌گفتہ‌شده انجام‌بدید‌مقام‌شهادت‌داره شهیده‌کمایےمی‌گفتن: کسی‌که‌بایادخدابمیره‌شهیده!
تووقتی‌رسالت‌زندگی‌توپیدامی‌کنی وقتی‌به‌این‌فڪر‌میکنے که‌امام‌زمان‌سربازه‌بی‌سواد‌نمیخواد وبه‌وجودت‌افتخارمیکنه.. مگه‌میشه‌درس‌خوندن‌بااین‌فکرشیرین نباشه؟! توبگو: من‌درس‌میخونم‌به‌عشق‌لبخندمهدی‌فاطمه(:
جهادعلمی‌شیرینه.. وقتی‌واسه‌هدف‌بلندی‌باشھ✌️🏻 . مولامون‌چشماش‌به‌ماست حواسمون‌باشه‌ناامیدش‌نکنیم🙂🌿
الهم‌عجل‌لولیك‌الفرج..🍃💚 . فعلایاعلۍ🖐🏻
احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقلترین خلق بداند . . .!' مولا‌جانم‌علی'ع'
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
بسم‌اللھ . راستش‌رفقا..جهادعلمےاسمش‌روشہ "جهاد"است ماکه‌ایقدعشق‌شهادت‌داریم ولی‌مگه‌شهادت‌فقط‌توجنگ‌
یه‌مورددیگہ.. متاسفانه‌یه‌کاری‌که‌خیلی‌رواج‌داره توتدریس‌مجازی'تقلبہ' . تقلب‌حرام‌هست دلیلشم‌مشخصه شخص‌تنبل‌بارمیاد پارسال‌که‌نهمی‌هاامتحاناتشون‌حضوری شد(نوبت‌دوم) من‌خودم‌به‌شخصه‌دیدم‌که‌چقدر اونایی‌که‌تقلب‌می‌کردن‌فشاربهشون‌اومد! . خلاصه..حواستون‌به‌خودتون‌باشھ.. امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنڪرهم‌فراموش‌نشھ🤞🏻
🌿 محمد رفته بود. قبل از اینکه زینبش را ببیند؛ زینبی که ۶‌ماه دیگر تازه به دنیا می‌آمد. خودم را به آشپزخانه رساندم. شیر آب را باز کردم. فقط می‎گفتم محمد! دستم را زیر آب گرفتم. آب در دستم جمع شد؛ « محمد زنگ بزن!» نیت وضو کردم و آب را به‌صورتم پاشیدم؛« محمد! یه خبری از خودت بده.» آب را روی دست راستم ریختم؛«محمد! یعنی زینبت رو نمی‌خوای ببینی؟» آب را روی دست چپم ریختم. تصویر واضح محمد تیرخورده آمد جلوی چشم‌هایم. همان‎طور که از پشت سرش خون می‎رفت، بلند شد، ایستاد و خندید. مسح کشیدم. جانماز را پهن کردم؛« دو رکعت نماز شکر می‎خوانم برای رضای خدا و شهادت محمدم! قربة الی‌الله. ‌الله‌اکبر...» برعکس تولد ۳فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک می‎گفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشم‌شان‌تر می‎شود. بغلش می‌کنم و آرام وصیت‎نامه محمد را که دیگر حفظ شده‎ام در گوش‌اش زمزمه می‌کنم:«از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی‌ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد». زینب آرام می‎خوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه می‌کنم.