#مردیکهبهامامحسندشنامداد
امام حسن مجتبی سواره از راهی میگذشت مردی از اهل شام امام را دید و بدون مقدمه شروع به لعن و نفرین و ناسزاگویی نسبت به آن بزرگوار نمود ولی امام هیچ عکس العملی نشان نداد تا اینکه آن مرد هر چه خواست گفت آنگاه امام پیش رفت فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَضَحِكَ (بر او سلام کرد و با تبسم به او فرمود) أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شَبَّهت (گمان می کنم غریب باشی و گویا امر بر تو مشتبه شده است) اگر اجازه بدهی ترا راضی میکنم وَ لَوْ سَأَلْتَنا أَعْطَيْناک اگر چیزی از ما بخواهی به تو خواهیم داد اگر راه را گم کرده ای به تو نشان می دهم اگر احتیاج به باربر داری من اسباب و بار ترا با وسیله ای به منزل می رسانم اگر گرسنه ای ترا سیر میکنم اگر احتیاج به لباس داری ترا می پوشانم اگر فقیری بی نیازت میکنم اگر رانده شده ای ترا پناه می دهم اگر حاجتی داری حاجتت را برآورده می کنم و اگر بار و اسباب خود را به خانه ما بیاوری و مهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود زیرا که خانه ما وسیع و جادار است و مال و وسایل فراوان است به طوری که در رفاه خواهی بود. فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلَامَهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رسالته ( چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید گریه کرد و گفت شهادت می دهم که تویی خلیفه خدا در روی زمین و خداوند بهتر میداند که رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد) و كنت أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَى (و قبل از آنکه ترا ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین مردم بودید در نزد من و الآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ الله إلى ( و الآن تو محبوب ترین خلق خدا در نزد من هستی ) سپس وسایل خود را به خانه آن حضرت منتقل کرد و تا در مدینه بود مهمان آن جناب بود و صار معتقداً لمَحَبَّتِهِمْ و از دوستان و معتقدان خاندان نبوت و اهل بیت رسالت گردید
بحارالانوار ج ۴۳ص۳۴۴ به نقل از کتاب احادیث الطلاب
کانال پاسخگویی به شبهات
کپی با ذکر لینک بلامانع است 👇👇
@mojtabafirozipor