📚 #داستان_کوتاه
استاد ریاضیای داشتیم، یک روز خارج از درس، گفت: اعداد کوچکتر از یک، خواص عجیبی دارند! شاید بتوان آنها را با انسانهای تنگ نظر مقایسه کرد. مثلاً (0.2) وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
🔺 3x0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مسائلت بزرگتر میشوند.
🔺 3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمیآموزند.
🔺 3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست ندادهای!
🔺 3-0.2=2.8
💎 زندگی ارزشمند خودتان را بخاطر آدمهای کوچک، بیارزش نکنید و به بزرگی خودتان ایمان داشته باشید.
📘 @hooraei
#داستان_کوتاه
💭 تا سال 1954 باور تمام دنيا بر این بود که یک انسان نمی تواند یک مایل را زیر ۴ دقیقه بدود، آنها باور داشتند که انسان محدودیتهای فیزیکی دارد که هیچگاه نخواهد توانست یک مایل را زیر چهار دقیقه بدود !
💎 تا اینکه سر و کله راجر بنستر پیدا شد و در یک مسابقه یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه دوید . از آن به بعد در یکسال حدود بیست هزار نفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد!
چه چیزی فرق کرد ؟ در عرض یکسال ؟
هیچ چیز فقط یک کلمه : " #باور " باورهاتون رو تغيير دهيد تا زندگيتون تغيير کند.
💛 @hooraei
#داستان_کوتاه
کلید موفقیت با رها کردن نگرانی پیدا میشود!
🧮 من حسابدار یک شرکتم؛ از اونجایی که همیشه نگرانم که نکنه وقتی من میرم خونه یکی کلید گاو صندوق رو برداره و بره سراغ تراولها و پولها، کلید گاو صندوق رو هر روز میارم خونه و صبح با خودم میبرم محل کار!
🗝 یه روز صبح که بلند شدم و صبحونه رو خوردم، میبینم که کلید نیست! با نگرانی تمام ده بار همهی خونه رو میگردم، نیست!!!!
🔑 حالا به مدیر شرکت چی بگم! میام برم به مدیر بگم "کلید گم شده" که میبینم کلید روی میزه! من ده بار این میز رو گشتم!!
😒 #نگرانی مانع دیدن شد و ربطی به چیز دیگری ندارد! نگرانی رو رها کن تا کلید موفقیت خودشون رو به تو نشون بدن.
📚 @hooraei
#داستان_کوتاه
💎 بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد.
به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود.
💭 پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مىكنم، اما مىخواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟
پدر گفت: تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود:
۱ - خسارت مال
۲ - شماتت همسايه و ديگران
🔸 مگوى اندوه خويش با دشمنان
🔹 كه لا حول گويند شادى كنان
📙 @hooraei
#داستان_کوتاه
✍ یک شاگرد از استادش پرسید:" تمام اساتید میگویند که گنج روح، چیزی است که باید در تنهایی کشف شود؛ پس برای چه ما با همیم؟
" استاد پاسخ داد: " با همید، چون جنگل همیشه نیرومندتر از درختی تنهاست.
💭 جنگل رطوبت هوا را تأمین میکند، در مقابل طوفان مقاومتر است و به باروری خاک کمک میکند." اما چیزی که یک درخت را مقاوم میکند، ریشه است و ریشه یک درخت نمیتواند به ریشه درخت دیگری کمک کند."
🌲 " جنگل همین است؛ هر درخت با درخت دیگر متفاوت است؛ هر درخت ریشه مستقل دارد.
💎 اتحاد برای یک #هدف و هم زمان آزاد گذاشتن هر یک از اعضای گروه تا به شیوه خودش تکامل یابد.
🌺 @hooraei
#داستان_کوتاه
✨ میلتون اریکسون وقتی دوازده ساله بود دچار بیماری فلج اطفال شد. ده ماه بعد شنید که پزشکی به مادرش گفت :
پسرتان شب را تاصبح دوام نمیاورد .
🔷 اریکسون صدای گریه مادرش را شنید. فکر کرد که شاید اگر شب را دوام بیاورد ، مادرش اینطور زجر نکشد...
تصمیم گرفت تا سپیده دم صبح بعد نخوابد ، وقتی خورشید بالا آمد به طرف مادرش فریاد زد : من هنوز زنده ام!
چنان شادی عظیمی در خانه برپا شد که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده اش را عقب بیندازد !
🔺 اریکسون در سال ۱۹۹۰ در هفتاد و پنج سالگی در گذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت هایش بجا گذاشت ...
💠 در مواجه ی جریان آب و سنگ
همواره آب است که پیروز میشود،
نه از این رو که قوی تر است،
📌 بلکه بخاطر اینکه پشتکار دارد و پیگیری می کند ...
🌐 @hooraei
#داستان_کوتاه #موفقیت
🌉 چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند .
🏝 همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند کمک کنند... ولی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است ، که نمی شود کاری کرد ...
به آن دو نفر گفتند که امکان نجات وجود نداره ! و شما به زودی خواهید مرد !!!
🏊 در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند
🔷 اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش شما بی فایده هست و شما خواهید مرد !!!
🔶 پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد ...
‼️بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست ... اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد .
وقتی که از آب بیرون آمد ، معلوم شد که مرد ، ناشنواست !
🧗♂ در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !
✨« ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند »✨
💠 @hooraei
#چهارشنبه_های_کسب_و_کار
#داستان_کوتاه
🌺🍃 مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید.
👀 او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد و هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد. تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت.
🔷 روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت. او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد.
🍃 رهگذری او را دید و پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ مرد حکایت طلاها را بازگو کرد. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟!
✨ دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته هایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیآورید.
💠 @hooraei
#دوشنبه_های_رشد_فردی
#داستان_کوتاه
👈 کودکی از مسئول سیرکی پرسید : چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
🔷 صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟
🧶 صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است.
💎 باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند!
💠 @hooraei
💎 #شنبه_های_انگیزشی
✔️ #داستان_کوتاه
💢 سربازان از پیروزی در جنگ ناامید بودند.
🎗️ فرمانده به آنها گفت:
🌟 سکه را بالا می اندازم، اگر شیر آمد پیروز می شویم و اگر خط آمد ، شکست می خوریم.
👈 سکه شیر آمد و شادی سربازان به هوا برخاست!
👌 آنها به جنگ رفتند و بر دشمن پیروز شدند.
🎭 فردای آن روز فرمانده سکه را به آنها نشان داد، هر دو طرف سکه شیر بود!
✨ امید، در زندگی معجزه می کند
💠 @hooraei
💎 #چهارشنبه_های_کسب_و_کار
#داستان_کوتاه
💢 داستان اخراج استیو جابز از اپل،
شرکتی که خود از صفر ساخته بود!
🎗️وقتی كه فقط 30 سال داشتم هيات مديرهی اپل من را از شركت اخراج كرد. چطور يک نفر میتواند از شركتی كه خودش تاسيس کرده اخراج شود؟
خيلی ساده. در مورد استراتژی آينده شركت اختلاف پيدا كردیم و هيات مديره از شخص دیگری حمايت كرد. احساس میكردم كل دستاورد زندگیام را از دست دادهام، ولی يک احساس در وجودم شروع به رشد كرد.
احساس شروع كردن از نو.
آن دوره از زندگی من پر از خلاقيت بود. در طول پنج سال بعد يک شركت به اسم نكست تاسيس كردم و يک شركت ديگر به اسم پيكسار
پيكسار اولين انيميشن كامپيوتری دنيا را با اسم "توی استوری" به وجود آورد و الان موفقترين استوديوی توليد انيميشن در دنياست. در يک سير خارقالعادهی اتفاقات، شركت اپل نكست را خريد و اين باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تكنولوژی ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ايجاد كرد.
✨ اگر من از اپل اخراج نمیشدم شايد هيچكدام از اين اتفاقات نمیافتاد.
👈بعضی وقتها زندگی مثل سنگ بر سر شما میكوبد ولی شما ايمانتان را از دست ندهيد.
💠 @hooraei
✨ #سه_شنبه_های_تربیت_فرزند
#داستان_کوتاه
🔸روزی سوراخ کوچیکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشسته بود و ساعتهای تقلای پروانه برای بیرون اومدن از سوراخ کوچیک پیله رو تماشا میکرد. وقتی تقلای پروانه متوقف شد و به نظر میرسید که خسته شده و دیگه نمیتونه به تلاشش ادامه بده. اون شخص مصمم شد به پروانه کمک کنه و با برش قیچی سوراخ پیله رو گشاد کرد!
🔸پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثهاش ضعیف و بالهاش چروکیده بودند. اون شخص به تماشای پروانه ادامه داد. انتظار داشت پر پروانه گسترده و محکم بشه و از جثه او محافظت کنه، اما اینجوری نشد!
🔸در واقع ناچار شد همه عمر رو روی زمین بخزه و هرگز نتونه با بالهاش پرواز کنه، اون شخص مهربون نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز اون رو، خدا برای پروانه قرار داده بود، تا به اون وسیله مایعی از بدنش ترشح بشه و پس از خروج از پیله.....
🦋 فرزندان ما باید در سختیها قرار بگیرند باید در تلاش و تقلا برای انجام کارهاشون قرار بگیرند کمکها و حمایتهای زیادی و بیموقع اونا رو یک عمر از کار میندازه.
💠 @hooraei