#دلنوشته_های_من
حاشیه های #انتخابات_انار_رفسنجان
انتخابات با تمام تکاپوها و هیجان ها تمام شد و مشارکت مردم در اوج تحریم ها ، چشمگیر بود .
هیأت کربلا به فرمان ولی امر مسلمین جهان لبیک گفت و پای کار آمد.
با کمک بسیج دانشجویی دانشگاه ولی عصر علیه السلام مناظره برگزار کردیم و عهد بستیم از جایگاه حقیقی نظراتمون رو به اطرافیانمون منتقل کنیم و تریبون هیأت رو خرج کسی نکنیم .
طبق نظرات مردمی ، مناظره ، تنور انتخابات رو داغتر کرد.
بعد از مناظره نظرات متفاوتی داشتیم .
یکی طرفدار آقای جلالی بود ، یکی آقای انارکی ، یکی آقای ملانوری و ....
همه دلایل خودمون رو میگفتیم و به نظرات هم احترام میگذاشتیم.
بنده بین آقای جلالی و آقای ملانوری مردد بودم . از طرفی آقای جلالی رو از دوران نوجوانی میشناختم ، مکبر ایشان در مسجد ماهونک بودم و در پاکدستی ایشان شک نداشتم ، از طرفی هم سابقه مدیریتی آقای ملانوری رو چشمگیر میدیدم.
با برخی از بچه های انقلابی و حتی سپاهی بیرجند مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم که به آقای ملانوری رأی بدهم.
دوستان نخبه سیاسی و انقلابی اذعان داشتند ایشان استاندار دولت حسن روحانی بوده و برخی که خبر از ولایتمداری ، اخلاص و توانایی ایشان ندارند قطعا بی تقوایی کرده و هیأت امام حسین علیه السلام رو تخریب میکنند و باعث رنجش خاطر نوجوانان میشوند ، لذا اعلام موضع نکن .
خلاصه بنده به آقای ملانوری رأی دادم و در هیچ ستاد تبلیغاتی حضورپیدا نکردم.
حالا هم که آقای انارکی رأی آورده به ایشان تبریک میگم .
ایشان نماینده تمام مردم انار و رفسنجان شده . حتی نماینده مردمی که پای صندوق ها نیامدند .
ما با خیلی ها فرق داریم.
از رأی نیاوردن آقای جلالی خوشحال نشدیم همچنان که از شهردار شدن آقای کهنوجی ناراحت نشدیم .
از استاندار شدن آقای فداکار ناراحت نشدیم همچنان که از رفتن آقای عظیم زاده خوشحال نشدیم .
از انصراف آقای پورغلامعلی خوشحال نشدیم همچنان که از رفتن آقای پورمحمدی خوشحال نشدیم.
از رأی نیاوردن آقای پورابراهیمی خوشحال نشدیم همچنان که .....
کلا ما با باخت تیم #رفسنجان ناراحت میشویم ...
معتقدیم نامی که میماند "رفسنجان " است و ما سهمی جز یک قبر نداریم .
خدایا شاهد باش ما
هیچ وقت هیچ طمعی نداشتیم .
تا به امروز هیچ مطالبه ی شخصی از هیچ مسئولی نداشتیم و نداریم .
هر چه بود برای #رفسنجان بود و به فضل تو ، این مسیر رو با قدرت ادامه میدهیم.
ببخش اگر کم کاری کردیم.
نوکر نوکران اباعبدالله
مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
#کاندیدای_سرمایه_دارها
♦️شُبهه❗️
توی کارتونهای کودکی و سریال های تلویزیونی ، آدم خوبا رو با فقر نشون دادن و آدم بدا رو با ثروت..
شاید به همین دلیله که برامون جا افتاده اگه شخصی ثروتمند در یکی از ستادهای انتخاباتی شرکت کرد ، اونا آدم بدای شهرن..
هیشکی به ما نگفت آدم فقیر هم میتونه بد باشه...
هیشکی نگفت تحصیل مال مشروع و نامشروع مهمه نه میزان دارایی !!!
هیشکی نگفت اگر ثروتمند ، کارخانه نساخته و هزاران فرصت شغلی ایجاد نکرده بود ، الان آمار بیکارها و آسیب های اجتماعی مون صدهابرابر بود.
هیشکی نگفت بعضی ثروتمندا ، بیمارستان و مسجد میسازن ، جهیزیه تهیه میکنن و به فقرا کمک میکنن...
توی فیلم و سریال ها هم به ما نگفتن بخشی از پیشرفت اسلام به خاطر ثروتی بود که حضرت خدیجه (سلام الله) برای اسلام و تبلیغ اسلام خرج کرد ...
خلاصه اول باید شبهه جوان و نوجوان مذهبی رو پاسخ بدیم و بعد هم از ثروتمندها و سرمایهگذارها حلالیت بطلبیم ..
نوکر نوکران اباعبدالله/ مجتبی رمضانی
💻@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
بچه که بودم پدرم سحرای ماه مبارک، دوبار به مسجد میرفت...
🔸یکبار برای "سحرخونی"
🔸یکبارم برا "قرائت دعای سحر"
هر دوبار باهاش میرفتم..
دفعه اول که غزل و مناجات رو شروع میکرد، دونه دونه چراغ خونه ها روشن میشد...
دفعه دوم که دعا میخوند ، یکی یکی اهل محل وارد مسجد میشدن برا نماز جماعت...
یادمه سحرا از سمت محله بغل صدای "طبل" میومد...
از پدرم پرسیدم صدای چیه ؟
میگف : رسمه توی رستم آباد برای بیدار کردن مردم "طبل" میزنن...
خلاصه همه جا بوی نشاط بود و بیداری و آبادی....
هیچ وقت یادم نمیره یکی از ماه رمضونا پای پدرم توی ورزش شکست...
همسایه ها میتونستن برا خودشون ساعت بخرن و کوک کنن و بیدارشَن اما وقتی دیدن که بابا دیگه نمیتونه براشون سحرخونی کنه دویست ، سیصد متر سیم و کابل خریدن ؛ سیستم صوت رو آوُردن توی خونه...
میگفتن : #مناجات_آبادیه
بابا سحرا با عصا پامیشد، وضو میگرفت و داخل اتاق مناجات میخوند...
اینجا میخوند ولی صداش از مسجد محل پخش میشد...
اما 👇
حالا سحرا از خواب بلند میشیم هیچ صدایی از مسجدا نمیاد...
طبل و مناجات خونی که هیچ ،حتی دیگه صدای قرائت #دعای_سحر هم نمیاد...
وقتی دلیلش رو میپرسیم ، میگن بعضی مردم بابت صدای بلندگو اعتراض میکنن ...
من #همسایه مسجدم...
منم مخالف ناهنجاری صوتی ام...
خودمون توی "حسینیه نخل" چیزی به نام بلندگو روی پشت بوم نداریم اما مگه دعای سحر چقدر طول میکشید ؟
این ماه رمضون هم میگذره...
یه روز همه ی ماها می میریم...
همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر .
کمی زودتر.
یک دفعه...
ناگهانی ...
اونقدر زیر خاک آرزوی صدای "موسوی قهار" کنیم تا برامون بخونه
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ....
و حسرت بخوریم...
محتاجم به دعاهای شما
مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
نوروز نزدیکه و بازارها داغ.
بازار جاده ها..
بازار گفتن ها و خندیدن ها
بازار خریدها و فروش ها
بازار مهمانی ها و میزبانی ها
نباید فراموش کنیم که نوروز امسال، خودمان هم مهمانیم .
مهمان خالق متعال.
فرصت خوبی داریم برای این عشق بازی.
در فروش ها و خریدها
دیدها و بازدیدها
رفت ها و آمدها
مراقب باشیم .
مراقب دلها
مراقب یخچال های خالی
مراقب سفره های تکراری.
مراقب چشم های منتظر و کم توقع.
مراقب دکان ها ، دکه ها و مغازه های خلوتی که با هزاران امید و آرزو افتتاح شدند.
مراقب دستفروش ها و ماهی های قرمز و سبزه ها .
مراقب مغازه های غبارگرفته و غم گرفته.
مراقبت کنیم تا خالق هم
مراقب دلهای غبارگرفته
ما باشد .
به فرموده سعدی :
ببخشای آنان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند
آمین/ سحر سوم رمضان المبارک
مجتبی رمضانی
کانال کربلایی مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
امروز که از محل کار( رستوران) اومدم بیرون ، مرد میانسالی کنارم اومد و چند جمله بهم گفت .
گفت : سالهاست میام هیأت شما . معتقدم اتفاقایی که میفته غیر طبیعیه ...گفتم چطور ؟ گفت : یهو مرکز شهر یک زمین بزرگ رو به شما هدیه کردند . یهو بانی پیدا شد و ساخته شد .
یهو مدرسه بغل تبدیل شد به بوستان و یهو شهید گمنام داخلش دفن شد و نمای شهر عوض شد .
گفتم : خودتون چی فکر میکنین ؟
گفت : معتقدم امداد غیبی مدیریت میکنه .
گفتم : بعضیا تصور میکنن با زد و بند مدرسه تبدیل به بوستان شده .
گفت : آموزش و پرورش یک وزارتخونه جداست و شهرداری یک مجموعه جدا ، با وجود نهادهای نظارتی و امنیتی چنین تغییری از راه غیر قانونی امکان نداره.
پرسید : خودت چی فکر میکنی؟
گفتم : منم چیزی جز قدرت خدا به ذهنم نمیرسه....
آخر صحبت هاش هم گفت :
به حواشی اهمیت ندید ، من چیزی سردرنمیارم فقط میفهمم این چند تکه استخوان ارزشش از کل اون زمین و اون مدرسه و کل خیابان امام و کل شهرستان رفسنجان و کل استان کرمان و .....بیشتره و هر کی میاد کنارش حس و حال خوبی پیدا میکنه ...
الحمدلله رب العالمین / مجتبی
کربلایی مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
چندین سال قبل که حسینیه نخل رفسنجان ساخته شد یکی از سالن ها رو اختصاص دادیم برای کودکان..
دنبال نامی میگشتیم برای سالن که با همفکری اعضای شورا نام
" سیدحسن نصرالله " انتخاب شد
چون اعتقاد داشتیم و داریم که سید حسن نصرالله یک مکتب است و
راهش ادامه دارد.
همچون سرور و سالارش که اربا اربا شد اما چراغ راهش خاموش نشد .
کمترین / مجتبی رمضانی
کانال شخصی کربلایی مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
گفتند بین لوازم سنوار آبنبات دیدند .
حقیقتا آن آبنبات جگر ما را سوزاند .
شاید تنها کالری بوده که دریافت میکرده
شاید روزها بوده که غذایی کافی نخورده بوده ...
آه یحیی سنوار
خیییییلی سوختم از فیلم شهادتت.
حقیقتا مقتدر مظلوم رو دیدیم😭
کربلایی مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani
هدایت شده از مجتبی رمضانی . خادم الحسین علیه السلام
44.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلنوشته_های_من
وقتی برای دستبوسی رسیدم خدمت رهبر انقلاب، ایشان فرمودند :
خیلی خوب بود
شاعر این شعر چه کسی بود ؟
گفتم آقای علی ذوالقدر.
فرمودند : خیلی خوب بود.
از ایشان تقاضا کردم دعاگوی ما باشند .
ایشان زحمت کشیدند و دعا کردند .
تقاضای انگشتر کردم و با لبخندی پدرانه موافقت کردند .
نوکر نوکران اباعبدالله/مجتبی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
"به وقت تولدم"
توی زندگی آدم سمجی بودم...
اگه مانعی سر رام قرار میگرفت تسلیم نمیشدم و معتقد بودم با کمک خدا هیچ کاری نشد نداره ...
خیلی ها منو آدم پشتکارگیر و موفقی میدونن اما من از این مجتبای مثلا موفق راضی نیستم .
اگه توی زندگی به عقب برمیگشتم
طور دیگه ای زندگی میکردم،
طور دیگه ای نفس میکشیدم و
طور دیگه ای دنیا رو میدیدم ،
خط قرمزی جز شرع و قانون
برای خودم قائل نمیشدم.
حتی یک ثانیه برحسب سلیقه
دیگران زندگی نمیکردم.
حالا هم دیر نشده ...
عبرت میگیرم...
تو هم عبرت بگیر .
هر طور دوست داری زندگی کن...
عده ای به دنیا آمدند که در نحوه زندگی بقیه فضولی کنند ..
جز وجدانت به کسی جواب پس نده ...
یکی از بزرگترین حسرت های مجتبی اینه که نتونست از مظلومیت دینش دفاع کنه ...
مجتبی خلوت شدن مساجد ، تکایا و یادواره ها رو دید اما نتونست یقه مقصرین مذهبی نما رو بگیره ....
مجتبی مخالفتش با ولنگاری حجاب رو فریاد زد و از حجاب فاطمی دفاع کرد اما نتونست مخالفتش با نگاه زورگویانه و متحجرانه حامی حجاب که نتیجه ای جز لجاجت نداشت رو فریاد بزنه چون ؛ تُف سربالا بود ...
خلاصه یک عده در لباس دین ، خوردند و بردند و فضولی کردند و ناکارآمد بودند اما به حساب دین نوشته شد ...
اُشهدبِالله مجتبی جزء این دار و دسته نبود ، هر چند بارها و بارها مورد قضاوت قرار گرفت ..
ما جیره خور نظام نیستیم بلکه به این نظام بدهکاریم .دین و نظامی که مجتبی دَم زد و میزنه ، دین و مکتب شهداست نه این ریشوهای فضول ...
اینها الگوی دین من و تو نیستند ، آویزونن...
صدشُکر که قضاوت اصلی با خداست...
وقتتون رو گرفتم ...
مابقیش باشه برای روز مبادا ...اگه بودم.
ممنون از تبریک های زیادتون که مجال تشکر رو ازم گرفت ....
کمترین/ مجتبی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
قصه رستوران
دنبال مغازه ای اجاره ای میگشتیم...
مغازه ای مناسب با آشپزخانه پیدا نکردیم .
چون کف آشپزخانه باید شبکه آب رو داشته باشه.
سقف باید شبکه تهویه داشته باشه .
دیوار باید تا زیر سقف کاشی باشه و ...
دوستم علی پورحسینی گفت پیشنهاد میکنم سوله ای اجاره کنید و داخلش رو برحسب استانداردهای آشپزخانه بسازید ...
هفته ها با آگهی دنبال سوله میگشتیم تا اینکه یکی از بچه های هیأت به نام سید محسن قریشی تماس گرفت و سوله ای متعلق به شرکت پسته با قدمت ۶۰ ساله رو معرفی کرد .
طبق قانون قرارداد بستیم و چک دادیم و ضمانت دادیم و شروع به بنایی کردیم و با بدهی زیاد نزد اکثر دوستانم کار رو استارت زدیم .
دو شعار رو دنبال کردیم .
۱...اینجا محل خدمت است نه محل کسب
لذا کیفیت غذا اولویت اول و آخر ما باشد .
۲...هر مشتری با هر سلیقه ای که به رستوران آمد باید احساس آرامش و امنیت کند ...
کمتر از دو سال دیگر قرارداد ما با این سوله تمام میشود و شاید به مرکز استان کوچ کنیم ..
راستش استقبال غیر منتظره مردم رو پیش بینی نمیکردیم...
بیشتر از هر چیز ، خوشحالیم که پرسنل نخل به ۶۰ نفر رسیدند و برای ۶۰ خانواده ایجاد شغل شده ....
قطعا هر چه داریم همه از کَرَم ارباب است .
کمترین/ مجتبی
@mojtabaramezani
#دلنوشته_های_من
#اعتکاف
#مسجد
مادر سه شهید و یک جانباز(کدخدایی) به دوستانم گفته بود ؛ با مجتبی رمضانی کار واجب دارم.
همان یکشنبه ۱۶ دیماه که مطلع شدم به اتفاق تعدادی از رفقا خدمت ایشان رسیدیم.
اوامری داشت که شنیدم و قول پیگیری دادم .
از این فرصت ناب استفاده کرده و به ایشان گفتم :
هر ساله در اعتکاف برای مردم شهر نوکری میکردیم اما امسال متولیان امر ،
به نیت قربه الی الله این توفیق رو از ما گرفتند و حالا مسجدی برای برگزاری اعتکاف نداریم.
ده ها مسجد هم دیدیم اما شرایط برگزاری اعتکاف نداشتند.
اگر امکان دارد به فرزندانت دستور بده به ما کمک کنند .
همان لحظه دعا کرد و گفت : مطمئن باشید خدا به نیت ها آگاه است و به شما کمک میکند..
هنوز سوار ماشین ها نشده بودیم که نام مسجد امام مهدی علیه السلام بلوار هجرت مطرح شد .
گفتند : بزرگه و حیاط بزرگ داره...
بچه های واحد فرهنگی روز دوشنبه ۱۷ دیماه مسجد رو دیدند و پسندیدند و تصمیم به دعوت از سخنرانان و کارشناسان و ....گرفتیم.
ان شاالله اعتکاف امسال در خدمت این مادر عزیز نیز خواهیم بود ...
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش...
کمترین/ مجتبی رمضانی
@mojtabaramezani