eitaa logo
حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه
2.1هزار دنبال‌کننده
194 عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) @masabiholhoda_77652134
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 📍 نمونه تاریخی از عدم استقامت و پایداری در جنگ جمل ❗️ 📌طلحه و زبیر دو نفر از اصحاب شناخته شدۀ پیغمبراکرم(ص) در تاریخ اسلام هستند. در تاریخ آمده که این ها در جنگ جمل، مقابل علی (ع) ایستادند. من از شما یک سؤال می کنم؛ آیا این ها روایت پیغمبراکرم(ص) را نشنیده بودند که حضرت فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»1️⃣؟ قطعاً شنیده بودند. حالا چه شد که در مقابل امام علی(ع) قرار گرفتند؟ این ها از حق کناره گیری کردند. البتّه ریشۀ این مسئله را در جلسات آینده بیشتر توضیح خواهم داد. وقتی که حضرت امیرالؤمنین (ع) با زبیر صحبت کردند، کناره گیری کرد و با حضرت نجنگید؛ لذا رفت و خودش را از صحنه خارج کرد، امّا به سپاه امام علی(ع) هم مُلحق نشد. وقتی زبیر از معرکه خارج شد، کسی رفت و او را کشت و شمشیر و سرش را پیش حضرت امیرالمؤمنین (ع) آورد. حضرت شمشیر زبیر را در دست گرفت و گفت: «سَیفٌ طَالَمَا جُلِّىَ بِهِ الکَربَ عَن وَجهِ رَسُولَ اللهِ(ص)»؛ می دانید این شمشیر چه شمشیری است؟ چه بسیار غصّه هایی که این شمشیر از چهرۀ پیغمبراکرم(ص) بر طرف کرد؛ امّا سرنوشت صاحبش این شد!چرا عاقبت زبیر به اینجا رسید؟ چون در مسیر حق پایداری نکرد. زبیر حق را تشخیص داد، راهش را هم شناخت، حرکت هم کرد، امّا پایداری نکرد؛ در میانۀ راه، عواملی موجب انحراف او شد. امام حسین (ع) این درس را به ابنای بشر آموخت که وقتی حق را تشخیص دادید، راهش را شناختید و در آن حرکت کردید، باید تا آخر ایستادگی کنید . 1️⃣بحارالأنوار، ج 10، ص 105 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه سوم @mojtabatehrani_ir
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 📍 نمونه تاریخی از عدم استقامت و پایداری در جنگ جمل ❗️ 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه سوم 🎞 @mojtabatehrani_ir
﷽ 📍 نگرانی حضرت موسی(ع) نسبت به بعد از مرگ خود برای بچّۀ کوچکش ❗️ 📌در کتب تاریخ می نویسند: حضرت موسی(ع) هم که از انبیای مرسل(ع) است، موقع وفاتش که شد، عزرائیل(ع) نزد او آمد. حضرت به او گفت: برای چه آمده ای؟ برای ملاقات آمدی یا برای قبض روح؟ گفت: برای قبض روح شما آمده ام. گفت: بسیار خوب؛ اجازه بده از خانواده ام خداحافظی کنم. عزرائیل(ع) گفت: من اجازه ندارم. حضرت گفت: اجازه بده سجده کنم. ملک الموت گفت: باشد، این مقدار را وقت دارید. حضرت سجده کرد و در سجده گفت: خدایا! به او امر کن که به من اجازه دهد تا با خانواده ام خداحافظی کنم. خدا هم دعای او را مستجاب کرد و به عزرائیل(ع) امر فرمود که به حضرت موسی(ع) مهلت دهد. بعد حضرت موسی(ع) رفت و اوّل با مادرش خداحافظی کرد. به مادرش گفت: می خواهم به سفر بروم. مادر پرسید: کجا؟ گفت: سفر آخرت! مادرش گریه کرد و با او خداحافظی کرد و با هم وداع کردند. آن حضرت نزد همسر و بچّه هایش آمد و با آن ها هم خداحافظی کرد. من در تاریخ این گونه دیدم که حضرت بچّۀ کوچکی داشت که شروع کرد به گریه کردن و حضرت موسی(ع) هم خودش به گریه افتاد. از ناحیۀ خداوند خطاب رسید: یا موسی! تو می خواهی اکنون به ملاقات ما بیایی، چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد: من برای این ها، وضعشان و این بچّه که مورد علاقۀ من است گریه می کنم. به او خطاب شد: یا موسی! عصایت را به دریا بزن. حضرت عصایش را به دریا زد و دریا شکافته شد. این کار سابقه هم داشت و حضرت موسی(ع) این کارها را می کرد. بعد حضرت عصایش را به سنگی زد و دید که کِرمی در دل سنگ است و دارد برگ سبزی را می خورد. خدا گفت: موسی!ربوبیّت مرا می خواهی ببینی؟ نگاه کن؛ ته دریا، در دل سنگ، کرم کوچکی هست، من دارم روزی اش را می دهم و حواسم به او هست؛ آن وقت بچّه تو را یادم برود؟ اینجا حضرت موسی(ع) به عزرائیل(ع) گفت: جانم را بگیر و مسئله تمام شد. 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه ششم @mojtabatehrani_ir
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 📍 نگرانی حضرت موسی(ع) نسبت به بعد از مرگ خود برای بچّۀ کوچکش ❗️ 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه ششم 🎞 @mojtabatehrani_ir
﷽ 📍 دوستداران واقعی، امام حسین(ع)را برای دنیا و حتّی بهشت نمی خواهند ❗️ 📌سعيد بن عبدالله حنفي است. شب عاشورا امام حسين(ع)خطبه خواند. شنيده ايد. خطبه که تمام شد، برگشت گفت اينان با من کار دارند و با شما کاري ندارند. بيعت را از آنان برداشت. هر که مي خواهد برود بلند شود و برود. حتّي دارد سياهي شب را چون مرکبي راهوار بگيريد. در بعضي از نقل ها دارد حتّي هر کدام دست يکي از اهل بيت مرا بگيرد و برويد شما. شب و تاريک. راحت برويد. اينان با من کار دارند. خود را به خاطر من به خطر نياندازيد. آنهايي که رفتني بودند که رفتند. يک مشتي که منزل زباله رفتند. من نقل کردم برايتان. يک عده هم آن شب رفتند. در اينان سعيد بن عبدالله حنفي، بلند مي شود. رو به امام حسين (ع)مي کند و مي گويد من که از تو دست بر نمي دارم. به خدا قسم اگر مرا بکشند و دو مرتبه زنده کنند، بعد بسوزانند باز زنده کنند، بسوزانند بعد خاکستر را هم بر باد دهند، آنجا استخوان ها مي ماند. مي گويد استخوان هم ته آن نماند. بسوزانند، خاکستر را هم بر باد دهند، اين کار را هفتاد بار انجام دهند، من دست از تو بر نمي دارم. اين بهشت مي خواست؟ سؤال مي کنم از شما. دنبال بهشت نبود. ببين سطح معرفتي او به کجا رسيده است. نعوذ بالله فکر نکنيد که مي خواهم تصرف در آيه نکنم. (أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ) نهايي که واقعاً امام حسين(ع) را دوست دارند، براي دنيايشان نمي خواهند. امام حسين (ع) نشست. زهير بلند شد. رو کرد گفت به اينکه به خدا قسم اگر من را هزار بار بکشند و زنده شوم، باز بکشند و زنده شوم، مي دانم که مي توانم با اين کار تو را حفظ کنم، او دنبال بهشت نيست. اين را دوست دارم. اين را مي خواهم. اين مي گويد: گر مخيّر بکنندم به قيامت که چه خواهي؟ حسين(ع) ما را و همه نعمت فردوس شما را، دوست ما را، همه نعمت فردوس شما را، همه براي شما، دنبال کار خود برويد. اينان چه ديدند؟! اين ها، نه اينکه ترجيح علاقه بر علاقه بود، اصلاً علاقه اي به دنيا نداشتند، فقط علاقه آنان به دنيا يک چيز بود. به مولايشان بود، همين. التماس دعا. 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه هفتم @mojtabatehrani_ir
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 📍 دوستداران واقعی، امام حسین(ع)را برای دنیا و حتّی بهشت نمی خواهند ❗️ 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه هفتم 🎞 @mojtabatehrani_ir
﷽ 📍 مکالمه امام‌حسین(ع) با علی اکبر(ع)❗️ 📌امام حسین (ع) در بین راه به سمت کوفه می آمد و هنگام سحر بود. من در جایی دیدم که حضرت داشتند از قصر بنی مقاتل می آمدند که سوار بر مرکب بودند. عَقَبه بن سمعان، یکی از اصحاب همراه امام حسین(ع) نقل می کند که یک وقت دیدم امام حسین(ع) پیشانی خود را جلوی زین مرکب گذاشت، مثل اینکه بخواهند بخوابند؛ ایشان مختصری صبر کردند و سرشان را بلند کردند و این جمله را فرمودند: (انّا لِله و انا الیه راجعون) 1️⃣ و این را تکرار کردند. بعد هم بلافاصله گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِین، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِین» چه تناسبی بین این دو جمله است؟ این خودش مسئله ای است. معمولاً کلمۀ استرجاع، یعنی (انّا لِله و انا الیه راجعون)در مصیبت گفته می شود. مثلاً وقتی که خبر ناگواری به انسان می د هند، آدم می گوید: (انّا لِله و انا الیه راجعون)؛ وقتی هم که خبر خوش به آدم می دهند، می گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِین». عقبه می گوید: یک وقت دیدم حضرت علی اکبر(ع) جلو رفت. عرض کرد: «یا ابَا! مِمَّ استَرجَعتَ وَ حَمِدتَ؟» هر دو مورد را از امام سؤال کرد. پدر جان! بگو چه شد که هم کلمه استرجاع گفتی و هم حمد کردی؟ امام حسین(ع) رو کرد به پسرش و فرمود: من سرم را اینجا گذاشتم و «خَفَقْتُ خَفْقَةً» چرتی زدم. یک وقت دیدم یک منادی دارد ندا می کند: «الْقَومُ یَسِیرُونَ وَ المَنایَا تَسِیرُ إلَیهِمْ»؛ این کاروان می رود و مرگ این ها را بدرقه می کند. فهمیدم که کار تمام شده است. لذا گفتم: (انّا لِله و انا الیه راجعون). چرا حضرت کلمۀ استرجاع را گفت؟ چون فهمید که دارند از این عالم کوچ می کنند. لذا فرمود: همه از خدائیم و بازگشتمان به سوی خدا است. حال چرا امام حسین (ع) خدا را حمد کرد؟ «الحمدلله» برای اینکه به لقای دوست می رسم و او را می بینم. او مطلوب و محبوب من است و من می خواهم به او برسم. لذا الحمدلله. امام حسین(ع) هم کلمۀ استرجاع را فرموده و هم خدا را حمد کرد. هر دوی آن ها کنار هم بود. حالا حضرت علی اکبر(ع) به پدر می گوید: «أوَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ؟» مگر این راهی که ما می رویم، راه حق نیست؟ او از مسیر پرسید که مگر به سوی حق و برای اقامۀ حق نیست؟ «قٰال: نَعَم» حضرت فرمود: بله. حضرت علی اکبر(ع) گفت: «إذاً لانُبَالِی بِالْمَوْتِ»؛ پس باکی از مرگ نداریم. هم به دیدار حق می رویم که محبوب ما است و هم برای اقامۀ حق می رویم که مطلوب الهی است. می خواهیم دین الهی را به پا داریم و اسلام را زنده کنیم. چقدر این مکالمه زیبا است. 1️⃣سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ 156 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه هشتم @mojtabatehrani_ir