🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
🔥 #چاه_فلق
#فلق چاهی است در #جهنم که اهل جهنم از شدت #حرارت و خوف و ترس آن چاه به خداوند پناه می برند. این چاه از خداوند اذن خواست که نفس بکشد خداوند هم به آن اذن داد، وقتی نفس کشید جهنم پر از #آتش شد.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است:
در جهنم یک #وادی از آتش است که اهل جهنم از حرارت آن روزی ۷۰ #هزار بار به خداوند پناه می برند. و در آن وادی ، #اتاقی از آتش است و در آن اتاق ، چاهی از آتش است و در داخل آن چاه ، #تابوتی از آتش است و در داخل آن
تابوت ، #ماری از آتش است که ۱۰۰۰ #نیش دارد و طول هر نیش آن ۵۰۰ متر است ، و لذا خداوند به پیامبر می فرماید:
👈بگو پناه می برم به آفریدگار فلق.
یک #طایفه از کسانی که اهل این چاه هستند ، #شرابخواران می باشند.
«فلق یعنی #صدع ، صدع به معنای سوراخ در یک چیز سفت و محکم است و مراد این است که در جهنم ، چاهی است که در آن ۷۰ هزار #خانه است و در هر خانه ۷۰ هزار #اتاق است و در هر اتاق ۷۰ هزار #سیاهی است و در هر سیاهی ۷۰ هزار ظرف #سم است که همه اهل جهنم باید از اینجا عبور کنند.»
📚 بحار ج ۸ ـ مبحث جهنم ـ کفایه الموحدین ـ مبحث نار
@mojtahedie71
#دختر_زیبا_در_خانه_طلبه_جوان👇
نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر #طلبه جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان #دختری زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در #اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟#طلبه جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که #شاهزاده آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن طلبه جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به طلبه #اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود.
مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمدباقر گفت: #شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست #جلاد خواهد داد!
شاه دستور داد که #تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از#محمدباقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش #سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه میکرد، هر بار که نفسم وسوسه میکرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم #آتش_جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
#شاه_عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهمترین شاگردان وی میتوان به ملاصدرا اشاره کرد.