✨﷽✨
💠✨ #یڪ_داستانـــ
💐نزد حضرت علی (ع) کودکی را آوردند
که در بازی با پرتاب چوبدستی دندانِ
همبازی خود را شکسته بود.
💐حضرت از خود ڪودڪ و سایر ڪودڪان
پرسیدند، آیا قبل از پرتاب چوب دستی
اعلام خبر کرده بودند؟
💐گفتند: بلی داد میزد که مواظب باشید
من پرتاب میکنم.
💐حضرت قصاص را از او برداشت و فرمودند: کسی که موقع ورودِ خطر هشدار و پیشآگاهی دهد، از قصاص معذور است.
@mojtahedie71
♥️ #یڪ_داستان
💠✨امیرالمومنین(ع) کنیزی داشتند که موذنی عاشق او شده بود. موذن هر وقت کنیز مولا را می دید می گفت دوستت دارم.
💠✨کنیز که کنیزی بسیار مطیع بود، داستان را به حضرت علی(ع) گفت.
حضرت سوال کردند آیا تو نیز او را دوست داری؟ کنیز با شرم سرش به پایین انداخته و علاقه اش نسبت به موذن را به مولایش نشان داد.
💠✨حضرت فرمود هر وقت آن موذن به تو گفت دوستت دارم ، از اظهار علاقه ات، به او دریغ نکن و به او بگو که من نیز تو را دوستت دارم.
💠✨موذن عاشق ، بار دیگر کنیز مولا را دید و گفت: ای کنیز تو را عاشقم به دو علت چون هم باوقاری و هم کنیز خانه مولای من علی(ع) و خادم او هستی. کنیز با چشمانی اشک بار، به ناگاه گفت: من نیز تو را دوستت دارم.
💠✨موذن گفت: هر دو برده ایم و هیچ یک از ما را اختیاری نیست تا به هم برسیم، اما صبر می کنیم تا خداوند پاداش صبرمان را به فضل خود عطا کند.
💠✨کنیز پیام موذن را به مولایش امیرالمومنین(ع) گفت. وحضرت علی(ع) ، کنیز را آزاد کرد و به غلام سپرد تا هر دو پاداش صبر خود را بگیرند.
💟: