@Habibollah_Babai
حاشیه ای بر فرمایش دکتر بابایی:
یکی از دلایل زنده بودن شهرهای سنتیِ ایران، نزدیکی قبرستان ها به محل زندگی شهرها بود. این قرابت همواره یاد مرگ را در انسان زنده نگه می داشت و همین زنده نگه داشتن باعث می شد انسان به نحوۀ حشر خود در جهان معاد به عنوان یک موضوع اندیشه ای، فکر کند. اصل تفکر به اینکه اعمال و جوارح و جوانح انسان، چه سرنوشتی در آن دنیا خواهد داشت، منجر به تامل و توجه و عنایت و التفات به زندگی می شد. این در حالی است که با به حاشیه رفتن مظاهر مرگ در زندگی شهری مدرن، تفکر دربارۀ سرنوشت انسان در معاد نیز به حاشیه رفت و به تبع آن، التفات و توجه به اعمال و جوارح و جوانح، محدود و مقید به زمان و مکان مضیق این دنیایی شد. به تعبیر دیگر، عمر حیات انسان، کوتاه شد.
https://eitaa.com/mojtamaona
مجتمعنا
لینک حضور https://vc.isu.ac.ir/ch/pth
لینک مجموعه سخنرانی های «الاهیات زیارت و هنر» و «الاهیات زیارت و علوم اجتماعی» در این لینک قابل دسترسی است.
https://theopilgconf.ir/news
و اما عُرف و ما ادرک ما العُرف
1. فرصتی شد تا با چندی از دوستانِ جان، گپ و گفتی دربارۀ کتاب «اسطورۀ خشونت مذهبی: ایدئولوژی عُرفی و ریشههای تعارض مدرن» از ویلیام کاوانا و ترجمۀ رفیق شفیق، دکتر سجاد صفارهرندی داشته باشیم. فارغ از مباحث متنوعی که گفتیم و شنیدیم، در پایان جلسه، پرسشی مطرح شد مبنی بر اینکه این کتاب را به چه مخاطبینی پیشنهاد میکنیم؟ من، مخاطب این کتاب را بیش از هر طبقه و قشری، علمای دینی، مخصوصاً فقها دانستم.
https://eitaa.com/mojtamaona
2. همانطور که کتاب ارزشمند حجتالاسلام علیدوست نشان میدهد، فقه بهعنوان مهمترین وموثرترین دانشی که با زندگی روزمرۀ انسانهای مکلف سروکار دارد و بهتعبیر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، دانش ادارۀ فرد و جامعه است، همواره با سه مقولۀ «عقل»، «عرف» و «مصلحت» درگیر بوده است. بسیاری از موضوعشناسیهای فقهی با نظرِ عرف تعریف میشود.
3. با اینحال کتاب کاوانا، مخصوصاً همانطور که زیرعنوانش نشان میدهد، خنثی و بیطرفبودنِ عرف را زیر سوال میبرد و از ایدئولوژیک بودنِ عرف سخن به میان آورد. اگرچه واژۀ عرفی در این کتاب، معادل سکولار گذاشته شده، اما تدقیق در مفهوم سکولار، در دورۀ معاصر، نشان میدهد که زندگی عرفی، هیچگاه خنثی نیست و همواره و همواره در ذیل یک نظریه یا پیشفرضهای هستیشناختی رقم میخورد. اساساً از یک منظر، کلِ علوم اجتماعی کاری جز صورتبندیِ این پیشفرضهای حاکم بر عُرف اجتماعی ندارد و هر نظریهای وجهی از زندگی اجتماعی عُرفی را صورتبندی کرده است.
4. مشهور است که سید جمال الدین اسدآبادی در نامهای تاریخی به میرزای شیرازی گفته است: «و اما بانک و ما ادراک ما البانک! بانک یعنی زمام ملت را یکجا به دست دشمنان اسلامی دادن و مسلمانان را بنده کردن و پذیرش سلطه و آقایی کفار!». سیدمرتضی آوینی نیز در دهۀ هفتاد، دوباره این تذکر را در مقالهای یادآور شد. با اینحال بهنظر میرسد مسئلۀ «عرف» در علوم اجتماعی و جامعهشناسی، چیزی از جنس بانک یا بازار در اقتصاد است. شاید وقت آن است که به فقها عظیمالشان شیعی بگوییم: «و اما عُرف، و ما ادراک ما العُرف».
https://eitaa.com/mojtamaona
شهادت نامۀ حضرت سید الشهدا، ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در نهم ذی الحجه، روز عرفه، خود روضه یا مقتلی است که حضرت، از پیش برای خود خوانده اند:
وَأَنَا أَشْهَدُ یَا إِلٰهِى بِحَقِیقَةِ إِیمانِى وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقِینِى، وَخالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِى، وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمِیرِى، وَعَلائِقِ مَجارِى نُورِ بَصَرِى، وَأَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِى، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِى، وَخَذارِیفِ مارِنِ عِرْنِینِى، وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعِى، وَمَا ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ، وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانِى، وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمِى وَفَکِّى وَمَنابِتِ أَضْراسِى؛ وَمَساغِ مَطْعَمِى وَمَشْرَبِى، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِى، وَبُلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِى، وَمَا اشْتَمَلَ عَلَیْهِ تامُورُ صَدْرِى، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِینِى، وَ نِیاطِ حِجابِ قَلْبِى، وَأَفْلاذِ حَواشِى کَبِدِى، وَمَا حَوَتْهُ شَراسِیفُ أَضْلاعِى، وَحِقاقُ مَفاصِلِى، وَقَبْضُ عَوامِلِى، وَأَطْرافُ أَنامِلِى، وَلَحْمِى وَدَمِى وَشَعْرِى وَبَشَرِى وَعَصَبِى وَقَصَبِى وَعِظامِى وَمُخِّى وَعُرُوقِى وَجَمِیعُ جَوارِحِى وَمَا انْتَسَجَ عَلَىٰ ذٰلِکَ أَیَّامَ رِضاعِى، وَمَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّى وَنَوْمِى وَیَقْظَتِى وَسُکُونِى، وَحَرَکاتِ رُکُوعِى وَسُجُودِى؛
معبودا، من گواهی میدهم به حقیقت ایمانم؛ و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بیشائبه روشن و صادقانهام و اندیشهها و خیالات پنهان درونم و آویزههای راههای نور چشمم و چینهای صفحه پیشانیام و روزنههای راههای نَفَسم و پرّههای نرمه تیغه بینیام و حفرههای پرده شنواییام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکتهای سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آروارهام و محل روییدن دندانهایم؛
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و پیهای شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم؛
درنگی دربارۀ وجه تبلیغی بازبودنِ دائمی مساجد
«نباید مساجد فقط وقت نماز باز باشد بلکه مسجد باید محل رفت و آمد دائم مردم باشد»(مقام معظم رهبری،21/4/1402)
[قسمت اول]
1. این بخش از بیانات رهبری در توجه گسترده رسانه ها به مباحث ایشان دربارۀ تبلیغ (21/4/1402) به طور کلی فراموش شد. در حالی که اغلب تاملات مبلغین به موضوع «سفر» و «مسافرت» و «منبر» و «خطابه» و «ارسال مخاطب» معطوف است، ایشان در این دیدار بیشتر بر «پشت صحنه های تبلیغ» دست گذاشته و بر آن تاکید کردند. با این حال اشاره به مساجد و بازبودنِ دائمی و محل رفت و آمد بودن آنها نیز از این جهت بی ارتباط با تبلیغ نیست. مکان تبلیغ و سناریوهایی که برای طراحی آن نوشته می شود، قطعاً بخش بسیار مهمی از فرایند تبلیغ است.
2. سکولاریسم علیرغم آنکه در فضای عمومی به مثابه جدایی دین از سیاست یا دین از دیگر ساحت های زندگی فهم می شود، اما مبتنی بر تفکیک و دوگانه انگاری است که در جهان غرب، ریشه در تفکیک شهرخدا از شهر انسان سنت آگوستین دارد. از این منظر، همۀ مظاهر سکولاریسم از علم سکولار تا اقتصاد سکولار و سرمایه داری، همگی محصول تفکیک میان رهبانیت از جهان زندگی روزمره است. از قضا سکولاریسم، چندان برای رهبانیت ناخوشایند نیست، زیرا جهان سکولار، همواره روایتی رهبانی و منزوی از دیانت را پذیرا است و حتی در تقویت و حفظ آن می کوشد، زیرا مشروعیتِ جهان سکولار از روایت رهبانی از دین تامین می شود. در بی معنایی زندگی سکولار، این دین رهبانی است که می تواند معنای زندگی را آنگونه که جهان سکولار می خواهد تامین کند.از این منظر رهبانیت و سکولاریسم، دو روی یک سکه اند.
درنگی دربارۀ وجه تبلیغی بازبودنِ دائمی مساجد
[قسمت دوم]
3. شاید یکی از بهترین مظاهر دوگانگی رهبانیت-سکولاریسم در ایران بعد از انقلاب اسلامی، استقبال توامان «جریان های سکولار» (اعم از سرمایه داران، تکنوکرات ها و نظایر آنها) و «زاهدان و عابدان مسجدی» از تعطیلی فعالیت های فرهنگی، ورزشی، علمی، اقتصادی و سیاسی در مساجد (خواه در قالب بسیج مجلات و خواه در قالب فعالیت در خود مساجد) بوده است. این تفکیک ودوگانه انگاری برای هر دو سویه، منافعی داشت. تعطیلی مساجد بجز در وقت اذان و نماز و حداکثر برگزاری مجالس ختم از یک سو و انتقال فعالیت های ورزشی، فرهنگی، سیاسی، هنری، اقتصادی و شهری و نظایر آنها به مکان های دور از مسجد و ایجاد فاصله میان اهالی بازار، اهالی فرهنگ، اهالی ورزش، اهالی هنر و موسیقی و نظایر آنها با اهالی مسجد از سوی دیگر، فرایند سکولاریسمی را در دو دهۀ اخیر رقم زده است که معضلات اجتماعی آن را امروز شاهد هستیم. در این دوگانه، هم عابدان و راهبان مسجدی، به عبادت یومیۀ مختصرشان بهتر می پردازند و هم اهل بازار و ورزش و هنر و سیاست، فارغ از تقیدات شرعی و مذهبی، به امور دنیایی شان مشغول می شوند، اما آنچه از میان می رود، پیوند و گره خوردگی عقبی و اخری و دین و دنیا است. با ایجاد این «گسست» و «فاصله» و «تفکیک»، بعد از مدتی، دیگر تبلیغِ دین بی معنا و بی اثر می شود. این اهل دنیای بریده از آخرت هستند که مشروعیتِ بی توجهی به دین و احکام دینی را از این جهت می یابند که دین، پاسخگوی نیازهای انسانیِ جدید (مدرن) نیست و لذا اهل دنیا، خود مشروعیت وضع قوانین و قواعد و احکام و شرایع را می یابند؛ این مسیر به همین جا ختم نمی شود. اهل دنیای بریده از عقبی، برای دین و مبلغ دینی هم تعیین تکلیف خواهند کرد. در اینجاست که مبلغ دینی، عبد و بندۀ اهل دنیای بریده از عقبی می شود و تنظیمِ سخنرانی و وعظ و تبلیغش، وابسته به میزان بودجه و پول و پرداخت و پاکت خواهد شد.
4. از نکات عجیب و جالب توجه در بافت های قدیمی شهرهای مذهبی، از جمله شهر مشهد و به طور خاص، بافت پیرامون حرم رضوی (منطقۀ ثامن)، وجود و حضور تعداد کثیری از مساجد بوده است. پرسش اجتماعی دربارۀ این حضور متکثر این است که چرا ساکنین این محلات که در نزدیکی حرم مطهر رضوی بوده اند و می توانستند برای انجام اقامۀ نمازهای یومیه به حرم مراجعه کنند، این تعداد مسجد در این منطقه می ساختند؟ به نظر می رسد پاسخ این پرسش را باید در کارکردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و هنری و نظایر آن در مسجد دنبال کرد. بنابراین هرچند منبر و وعظ، بخشی از تبلیغ محسوب می شونند، اما خودِ این کارکردهای چندگانۀ مساجد، یک نوع تبلیغ عینی و بدون کلام، گره خورده با زندگی روزمرۀ آحاد جامعه محسوب می شده است. شاید بتوان این نوع از تبلیغ که با زندگی روزمره گره می خورد را مصداق «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» دانست.
.
سلسله نشستهای" الهیات تاریخ و مهدویت"
🔸نشست دوم:
«جریان عاشورا و الهیات تاریخ»
🔹اساتید:
۱) حجتالاسلام دکتر حبیب الله بابایی
۲) حجتالاسلام دکتر احمد رهدار
زمان: سهشنبه ۱۴۰۲/۰۵/۱۷
ساعت ۱۷:۳۰
مکان: دورشهر، کوچه ۲۸، پلاک ۶
#موسسه_پژوهش_و_نشر_مسجد_مقدس_جمکران
🆔 @etm313
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشهد[الرضا]، موج های آبی
قم، سرای ایرانی
جالب اینجاست که مشهد، به لحاظ مسائل زیست محیطی از مناطق پر آب کشور محسوب نشده و آب، همواره یکی از مسائل اصلی شهر مشهد بوده است.
نکتۀ جالب دیگر این است که استدلال اولیۀ ساخت 6 مجتمع آبی در مشهد، اسکان بیشتر زائر در مشهد و تقویت اقتصاد زیارت در این شهر بوده است.
جالب اینجاست که در تحلیل وبر از سرمایه داری، سرمایه داری هرچند در آغاز وابسته به پروتستانتیسم است، اما در ادامه از آن منفک می شود و با سازوکار خودش ادامه می یابد.
تاملی در امکان جمع ایدههای «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی
[قسمت اول]
1. نظام جمهوری اسلامی، پیرامون مفهوم و ایدۀ «ولایت فقیه» شکل گرفته و در سالهای قبل و بعد از انقلاب، مخصوصاً با بهرهگیری از ظرفیت دانشهایی همچون فقه، کلام، عرفان و حکمت اسلامی، تلاشهایی جهت «اثبات» ولایت فقیه و لوازم آن انجام شده است (1). ایدۀ «اثبات»، متضمنِ وضعیت تثبیت نظام جمهوری اسلامی بوده است، اما مخصوصاً از سالهای دهۀ هفتاد به بعد، با طرح ضرورتِ «توسعه» (که البته ضرورت آن از دورۀ جنگهای ایران و روس برای جامعۀ ایرانی مطرح شده بود)، ایدۀ «تغییر» و توسعۀ رو به آینده تبدیل به مسئلۀ این نظام شده است. اما توسعه، بهعنوان یکی از مولفههای اساسی دنیای معاصرِ غربی، تحت تاثیر فلسفههای تاریخ تجدد، نظیر صورتبندیهای آن در کنت، ولتر، هگل و مارکس یا حتی صورتبندیِ قرن بیستمی آن در افرادی نظیر پارسونز، همواره سعی در جمع میان «نظم و تغییر» یا «ایستایی و پویایی» داشته است؛ خواه در شکل لیبرال آن که ناظر به تغییر از جهان سنت به تجدد بوده و خواه در شکل مارکسیستی آن که تغییر از وضع سرمایهداری به کمونیسم را دنبال میکرده است. با اینحال ایدۀ تغییر و توسعه یا پیشرفت با ایدۀ «نقد»ِ وضع موجود و تلاش برای نیل به وضعی بهتر گره میخورد. به این معنا ایدۀ توسعه، چنانکه اشاره خواهد شد در دورۀ معاصر، با ایدۀ نقد پیوند دارد.
تاملی در امکان جمع ایدههای «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی
[قسمت دوم]
ما در اینجا با یک وضعیت دوگانه روبرو هستیم؛ از حیث نگاه دروندینی، عصر ظهور امام زمان (عج)، آن وضعیت ایدهآلی است که نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر ایدۀ ولایت فقیه، میخواهد به سویِ آن «پیشرفت» کند و بناچار بایستی وضعِ فعلی انقلاب را در پرتو آن وضع ایدهآل «نقد» کند، اما ایدۀ نقد و توسعه در دورۀ معاصرِ غربی، چنانکه اشاره خواهد شد، متضمن نقدِ نگاه دینی در پرتو علوم مدرن بوده است. حال پرسش اینجاست که چگونه میتوان در عینِ اثبات ایدۀ ولایت فقیه و وضعیت سیاسی-اجتماعی تعینیافتۀ آن در نظام جمهوری اسلامی، از طریق علوم اسلامی نظیر فقه، کلام، حکمت و عرفان اسلامی، آنرا همزمان به «نقد» گرفت تا به وضعیتِ ایدهآلتری دست یافت و در عین حال، گرفتار نقد در معنای مدرنِ آن نشد؟ در این یادداشت، نه به دنبال پاسخی قطعی یا تعینیافته، بلکه در صدد طرح پرسشهایی در این باره هستیم.
2. در فضای رایج علوم انسانی، سخن از «نقد» ، ذهن را متبادر به ایدۀ نقد در ایمانوئل کانت میکند. نقد کانتی، در حقیقت صورتی از تعریف امور است که فیالمثل در نقد عقل محض، معطوف به توضیح چگونگی تحقق علم نیوتنی است؛ «ذهن انسان چگونه ترکیبی باید داشته باشد تا بتواند تصور نیوتن از طبیعت را توجیه کند؟» (2)همانطور که میدانیم پاسخ کانت به این پرسش، بهمعنای نفی شناخت مابعدالطبیعی و تبدیل مابعدالطبیعه به یک «میل طبیعی غیرِشناختی» (3)بود. خردِ خودبنیادِ ناب انسانی، با نقدِ حیطۀ خود، یا امور متعلق به قلمرو علم طبیعی را در فاهمه حد میزند و تعریف میکند و یا در نقد خرد عملی، ارادۀ آزاد را توسط خودِ اراده مقید میسازد و آگاهی دینی و اخلاقی را تابعی از حدود ارادۀ انسانی میداند؛ برخلاف مابعدالطبیعۀ سنتی، «اعتقاد به خدا مبتنی بر آگاهی دینی یا اخلاقی است نه اینکه قانون اخلاقی یا دینی مبتنی بر اعتقاد به خدا باشد»(4). از این منظر، نقد کانتی ناگزیر بود که تعریف امور را محدود به جهان پدیداری کند و ترجیح دهد که بهجای فلسفه بهمثابه علم به هستی و در رأس آن، علم به واجبالوجود بالذات یعنی خداوند، از مفهوم پدیدارشناسی بهره گیرد؛ و البته ناگزیر، درکِ سه موضوع مشهور نفس، جهان هستی و خداوند را از قلمرو عقل نظری به قلمرو عقل عملی منتقل سازد.
جایگزینی پدیدارشناسی بهجای فلسفه بهمثابه علم به هستی، با قدری تسامح بهمعنای جایگزینیِ اصالت ماهیت بهجای اصالت وجود در فلسفه است؛(5) با اینحال این جایگزینی با «تحقیق انتقادی» در مابعدالطبیعۀ سنتی، در محکمۀ علوم طبیعی و ریاضیات مدرن است که ذاتاً علومی پدیداریاند و از دورۀ رنسانس، با سرعتی چشمگیر در حال پیشرفتاند. به همین جهت در نظر کانت، «غرض وجودی انسان روشنگری، در همین پیشرفت است» (6) و متافیزیک سنتی که توضیحدهندۀ دین در این دوره است، بایستی در محکمۀ عقلِ ناظر به این علمِ روبهپیشرفت، مورد نقد قرار گیرد تا انسان روشنگری، از صغارتِ خودکرده رها شود. «وجه بنیادین روشنگری، یعنی به درآمدنِ انسانها از کودکی خودکردهشان، بیش از همه در امور دینی» است. (7)