آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی :
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ، بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .
همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای #پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب #عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم .
وَ بِالوَالدَینِ اِحسانا
تا دیر نشده است قدر بدانیم. حقیر همیشه حسرت می خورم که چرا بار آخر نشد که پای پدر را ببوسم. بارها بوسیدم اما بار آخر به خاطر #کرونا در غسالخانه اجازه بوسیدن پای پدر را ندادند.
@mokhtassarvamofid
هدایت شده از مختصر و مفید
آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی :
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ، بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .
همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای #پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب #عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم .
وَ بِالوَالدَینِ اِحسانا
تا دیر نشده است قدر بدانیم. حقیر همیشه حسرت می خورم که چرا بار آخر نشد که پای پدر را ببوسم. بارها بوسیدم اما بار آخر به خاطر #کرونا در غسالخانه اجازه بوسیدن پای پدر را ندادند.
@mokhtassarvamofid