eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
235.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ﯾﻪ بار با سرعت زیاد ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ، ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ! ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪﻡ ! ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ، ﺩﯾﺪﻡ گاوه ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ و ﻋﯿﻦ ﺑﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ... ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺟﺬﺑه اﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ! ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻢ ؛ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﺎﻭﻩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻣﺤﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ! ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
زیبائی ِ یک کلاغ امکان دارد😚 تاریکی ِ با چراغ امکان دارد😅 از عشق خودت بگو برایم عاشق !😆 عاشق شدن الاغ امکان دارد ؟!🌷 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شازده کوچولو پرسید : گول خوردن یعنی چی؟ روباه گفت: همونه که اگر نخوری "تنها" میمونی!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#کاریکاتور دنیای این روزهای ما 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح گفتم که چهره‌ی تو از آن دلگشاتر است #فریدون_مشیری روستای سرآقاسید... چهارمحال بختیاری صبح زیبای بهاریتون بخیر 💚 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
رودخونه‌ها هرگز به عقب برنميگردن. مثل رودخونه زندگى كن؛ گذشته رو فراموش و روى آينده‌ت تمركز كن.. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مردی جنتلمن وارد سلمانی یک شهر شد . آرایشگر ساده با دیدن یک آدم شیک پوش و مرتب در مغازه اش ذوق زده شد و به گرمی از او استقبال کرد . سپس خمیر ریش را توی دستش خالی کرد . تف گنده ای به داخل آن انداخت و با فرچه شروع به مالیدن ان به صورت مشتری نمود ! مشتری با عصبانیت پرسید : داخل خمیر ریش تف انداختی ؟ سلمانی جواب داد : چون شما مشتری مخصوص ما هستید این کار را کرده ام. برای مشتریان معمولی مستقیماً توی صورتشان می اندازم .... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
در گذشته، سبیل بعضی ها اعتبار داشت؛ طوری که با گرو گذاشتن یک تار آن، می توانستند وام بگیرند اما اعتبار سبیل به صاحبش بود نه به خود آن، چون به هر سبیلی وام نمی دادند! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
در زمان شورش نان در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، گروهی از زنان#تبریز به رهبری زینب پاشا با چوب و چماق به انبار غله والی آذربایجان حمله کردند و گندم و آرد آن را بین گرسنگان توزیع کردند! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
قزويني تابستان از بغداد مي آمد. گفتند: آنجا چه ميكردي؟ گفت: عرق. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
گفت مردی به همسرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر…. تو بمیری برای من کافیست 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#کاریکلماتور تا مرز نابودی رفتم، پاسپورت نداشتم برگشتم. #علیرضاجمشیدی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍