فردى #گوسفند دیگری میدزدید
و گوشتش را #صدقه میکرد!
از او پرسیدند که این چه معنی دارد؟
گفت : ثواب صدقه با گناه #دزدی
برابر گردد و درمیانه پیه و
دنبهاش اضافی باشد برای من
👤#عبیدزاکانی
👳 @mollanasreddin 👳
خری را گفتند :
احوالت چون است؟
گفت : خوراکم کم و کارم زیاد است
ولیکن مطیع و شاکرم
گفتند حقا که خری...
#عبیدزاکانی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
مردی در حال دعوا داشت می مرد. وصیت کرد با پارچه های کهن برایم کفن بدوزید.
از او پرسیدند منظورت از این کار چیست؟
گفت: تا نکیر و منکر فکر کنند که من مرده قدیمی هستم مرا رها کنند.
#عبیدزاکانی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
قزويني تابستان از بغداد مي آمد.
گفتند: آنجا چه ميكردي؟
گفت: عرق.
#عبیدزاکانی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
شاعری در ستایش خواجه ای بخیل قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد.
یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد.
پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم اعتنایی نکرد.
شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست.
خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است،
گفت: ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟
شاعر گفت: به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم!
خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید.
#عبیدزاکانی
👳 @mollanasreddin 👳