eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
245.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
پروفسور ﺣﺴﺎﺑﯽ : من از این دنیا فقط اینو دریافتم که اونی كه بیشتر می گفت : "نمیدونم"، بیشتر میدونست! اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت! اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!... اونی که صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود! اونی كه خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت! اونی كه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میكرد! 👳 @mollanasreddin 👳
عطری که از حوالی پرچم وزیده است ما را به سمت مجلس آقا کشیده است از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا صد کوچه بازکنید محرم رسیده است 🖤✨ 👳 @mollanasreddin 👳
عروس و تلاوتی لطیف نظامی عروضی سمرقندی در داستانی که از کرامت دولت عباسیان نوشته، چنین می گوید: مأمون دختر فضل بن سهل را خطبت (خواستگاری) کرد و آن دختری بود که در جمال، بر کمال بود و در فضل، بی مثال [نام این دختر بوران بود] و قرار بر این بود که مأمون به خانه عروس رود و یک ماه آن جا مقام کند و بعد از یک ماه با عروس به خانه خویش باز آید. پس از آمادگی های لازم برنشست و روی به خانه ی عروس نهاد و چون به در سرای رسید، پرده ای دید آویخته، خرم تر از بهار چین و نفیس تر از شعار دین. چون به میان سرای رسید خانه ای منقش و مزین دید خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح و خوش تر از بوستان به گاه رسیدن گل، شش بالشی نهاده و نگاری در صدر نشسته، از عمر و زندگانی شیرین تر و از صحت و جوانی خوش تر. دختر با دیدن مأمون همچون سروی بر پای خاست و بخرامید و نزد مأمون باز آمد و خدمتی نیکو بکرد و عذری گرم بخواست و دست مأمون بگرفت و بیاورد و در صدر بنشاند و نزد او بهخدمت ایستاد. مأمون او را نشستن فرمود. به دو زانو درآمد و سر در پیش آورد و چشم بر بساط افکند. مأمون واله گشت، دل در باخته بود، جان بر سر دل نهاد، دست دراز کرد و از خلال [میان] قبا هیجده دانه مروارید برکشید و نثار کرد. دختر بدان جواهر التفات نکرد و سر از پیش برنیاورد. مأمون مشعوف تر گشت، دست بیارید و در انبساط باز کرد تا مگر معانقه کند، عارضه ی شرم استیلا گرفت و آن نازنین چنان منفعل شد که حالتی که به زنان مخصوص است،(2) واقع شد و اثر شرم و خجالت بر صفحه ی رخسار او ظاهر گشت، بر فور گفت: یا امیر المؤمنین! أتی أمر الله فلاتستعجلوه (3)، فرمان خدا در رسید، پس در آمدن آن شتاب مکنید! مأمون دست باز کشید و خواست که او را غشی افتد [بی هوش شود] از غایت فصاحت این آیت و لطف به کار بردن او در این واقعه، نیز دیگر از او چشم برنتوانست داشت و هژده (هجده ) روز از آن خانه بیرون نیامد و به هیچ کاری مشغول نشد الا بدو.(4) 1- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 26/4-28، به قلم: جناب نوری ها. 2- عادت ماهیانه (حیض). 3- نحل / 1. 4- تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی / 15 - 14؛ به نقل از: چهار مقاله / 36 - 32. 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍♥️یكباره دلم گفت ✨كه بنویس كلامی ♥️در وصف بلند مرتبه ✨و شـــاه مــقــامـی ♥️دستی به ‌روی سینه نهادم ✨ونـــوشــتـــم....✍ ♥️از مــــن بــــه ‌ ✨حسین بن علی(ع) ♥️عــرض سـلامـی ♥️اَلسلامُ علی الحُسین ✨وعلی علی بن الحُسین ♥️وَعلی اُولاد الـحسین ✨وعَلی اصحاب الحسین 👳 @mollanasreddin 👳
قرآن مجسم آورده اند: سعد بن هشام علاقه داشت از اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آگاه شود؛ اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت کرده بودند؛ از این رو تصمیم گرفت نزد عایشه به همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) - برود تا از او در این باره سؤال کند. سعد می گوید: نزد عایشه رفتم و از اخلاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال کردم. عایشه گفت: «أما تقرأ القرآن؟»؛ آیا قرآن نمی خوانی؟ جواب دادم: آری! می خوانم. گفت: «کان خلق رسول الله القرآن»؛ اخلاق و خلق و خوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همانند قرآن بود!(1) همچو زمین، خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد(2) 1- قصه های قرآن / 134، به نقل از: المحجة البیضاء 120/4 . منظور از این جمله که «اخلاق رسول خدا، قرآن بود» این است که رسول خدا((صلی الله علیه و آله)) مصداق اولیه و بارز تمامی آیات اخلاقی قرآن بودند که آداب اجتماعی و مکارم اخلاق را آموزش می دهند؛ یعنی رسول خدا((صلی الله علیه و آله)) نخستین فردی بودند که به این گونه آیات عمل می کردند. به همین دلیل خداوند در قرآن مجید، اخلاق عالی پیامبر گرامی اش را این گونه می ستاید:( و إنک لعلی خلق عظیم) ؛ و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری. (قلم / 4) 2- سعدی 👳 @mollanasreddin 👳
بیهوده مخور غصه ے این دار فنا را دریاب همین لحظه ے ڪوتاه بقا را از فلسفه ے زندگے و مرگ چه دانیم؟ باید بپذیریم قوانین قضا را بے هیچ گناهے همه محڪوم حیاتیم در بند ڪشیدست جهان تک تک ما را آن ڪس ڪه تو را ڪرده فراموش رها ڪن یک عمر نڪن خرج جفا گنج وفا را اندیشه ے فردا نڪن اے بے خبر از عمر شاید ڪه نباشیم جز این یڪشبه ما را هرڪس ڪه مُنزه"بُوَد این چرخ فسونگر صد جرعه به او بیش دهد جام بلا را 👳 @mollanasreddin 👳
صبحها مےڪنم ازعشق نگاهے بہ حسین مےڪنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین ڪردم امروزسلامے ز سر دلتنگـے مُردم از حسرٺ شش‌گوشه الهےبہ حسین سلام‌ارباب‌خوبم 👳 @mollanasreddin 👳
🥀افتادی از بلندی و آقا سرت شکست ته مانده های زخمی بال وپرت شکست 🥀وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد تیر کمان میان دو چشم ترت شکست 🥀با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست 🥀در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست 🥀بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست 🥀یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست 🍃مرتضی پوررجب 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی «داستان آتش» روایت شده: هنگامی که امام حسین صلوات الله علیه خندق را حفر کرد (امام گودالی پشت خیمه ها کند و آن را پر از آتش کرد که دشمن از پشت حمله نکند) و آن را پر از آتش نمود، مرد ملعونی به اسم جبیره کلبی به امام گفت: ای حسین قبل از آتش روز قیامت به آتش این دنیا مبتلا گردیدی. امام علیه السلام فرمود: مرا به آتش مسخره می کنی در حالی که پدرم تقسیم کننده آتش دوزخ و پروردگارم آمرزنده و مهربان است. و فرمود: خدایا! او را قبل از آتش روز قیامت به آتش دنیا بسوزان. کلام امام تمام نشده بود که اسبش حرکت کرد و او را به رو در وسط آتش انداخت و سوخت، امام تکبیر گفت و منادی از آسمان ندا کرد: ای پسر پیامبر اجابت سریع دعایت گوارایت باد. 👳 @mollanasreddin 👳
🔰دلیل سیاه پوشیدن برای آیت الله برای علیه السلام ✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: "فکرنمیکنید با این وضعیت سر تا پا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سر تا پا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم. 🔹پرسیدم: چطور؟ ☘فرمود: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود. همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمی شدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او می گوید: "آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش می کنید چرا خودتان متوسل نمی شوید تا بچه دار شوید؟" 🔹پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ 🔺مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، اصلا شما نذر کن که امسال تمام دو ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سر تا پا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار می شود و 7ماه نیز از بارداری اش می گذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند، پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. ◾️پدرم می‌گوید بپرس. ▫️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ◾️ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔷ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن می کند و می‌گوید: در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی، این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ می کنیم و او سالم می ماند و ما او را بزرگ می کنیم و او را فقیه و عالم در دین می گردانیم و به او شهرت می دهیم. او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار... ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما 👳 @mollanasreddin 👳
کدامین آتشین‌سیما به این ویرانه می‌آید؟ که از دیوار و در بوی ِپَرِ پروانه می‌آید 👳 @mollanasreddin 👳
‌ نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت ❣هوشنگ ابتهاج ‌ 👳 @mollanasreddin 👳
زمان صاحب عزاے ماتم کرب‌وبلا بيا تنها اميدخلق جهان يابن فاطمه بيش از هزارسال تو خون گريه ڪرده‌اے اے خـون جـگر ز قامـت زينـب بيـا بيـا اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بحق سيدتنا الزينب علیها السلام 👳 @mollanasreddin 👳
🖤🥀🖤🥀🖤🥀 هزار مرتبه گر سر برند از بدنم خدا نیاورد آن دم کـه از تـو دل بکنم تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟ کـه وقت مرگ بود نامت آخرین سخنم گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم در آشیانه ی تن با تـو بوده ام مانوس مباد بی تـو از این آشیانه پر بزنم سری کـه خاک تـو نبوَد بـه دورش اندازم دلی کـه بر تـو نسوزد در آتشش فکنم بـه خاک کربلا سجدهِ کرده ام عمری کـه بوی تربت پاک تـو خیزد از کفنم بـه چشم مـن نگهی کن کـه وقت جان دادن تـو را نگه کنم و جان برآید از بدنم سید محمد امین جعفری 🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🏴 👳 @mollanasreddin 👳
پسر جوانی مریض شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت. حکیم به او عسل 🍯تجویز کرد. جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت. حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نمی‌دانم. حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخت گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سخنان خود سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور.. 👳 @mollanasreddin 👳
🍃عارف و گدا روزی ” عارفی” در جاده ای می رفت. او با برخورد کرد که زیر درختی خوابیده بود. لباس های مرد گدا پاره و کثیف و پاهایش گل آلود بودند. سادو واسوانی با دست های خود بدن آن مرد را شست و پیراهنش را به او بخشید. مرد گدا به کلاهی که بر سر عارف بود اشاره کرد و بدون کو چکترین درنگ و تردیدی کلاهش را نیز به آن مرد بخشید و گفت:” این پیراهن، کلاه و هرچه دارم همه به من امانت داده شده تا آنان را به کسانی که بیش از من به آنها هستند بدهم.” به راستی که هر چه در تملک ماست، زمان، استعداد، تحصیلات، قدرت، ثروت، دارایی هایمان، سلامت، نیرو و حتی خود زندگی امانت هایی هستند که به ما سپرده شده اند تا به کسانی بدهیم که بیشتر به آنها نیاز دارند. 🍃🍃🍃🍃🍃 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید تکه تکه قلب را می داد و مهلت می خرید تا سحر بیدار بود و با زبانِ عاشقی جرعه جرعه شعر می نوشاند و لکنت می خرید لابلای دوزخِ شبهای حسرت زای خویش در خیالاتش، کنارِ یار، جنّت می خرید در کنارِ سفره ی خالی، برای عشقِ خود از خدای مهربانِ خویش برکت می خرید لحظه لحظه ساعتش را می شکست و بعد از آن لحظه ها را می شمرد و باز ساعت می خرید قسمتش چیزی به جز تنها شدن گویا نبود از قضا، در کوچه ی تقدیر، قسمت می خرید متهم می شد میانِ خلق، اما باز هم آبرو می داد و جایش، بارِ تهمت می خرید نامِ شاعر را نگویم تا نباشد غیبتش بینوا در شهر می گشت و محبت می خرید 👳 @mollanasreddin 👳
پادشاهی در خواب دید تمام دندان‌هایش افتادند! دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ... اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید. پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند... دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود... پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد! هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت... کمی شیرین زبان تر باشیم! 👳 @mollanasreddin 👳
من روضه‌ی تو را شنیدم و زنده ام هنوز؟! اين شرط عاشقی نَبُوَد خاک بر سرم ... 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آینه‌ها بگو صبح بخیر و خودت را در آغوش بگیر فنجان چایت را با دو حبه ماهِ چشم‌هایت بنوش و روزت را بامهربانی‌ات روشن نگه دار امروزتان روشن از آفتاب عشق❤️ 💙🍃 👳 @mollanasreddin 👳
.قناعت به حکیمی گفتند: «چیزي برتر ازطلادیده اي؟»گفت: «بله! قناعت».(4) جمعی از یاران عیسـی علیه السـلام که ایشان آب و غذاي آنها را تأمین میکرد، پرسـیدند: «یا عیسـی!وقتی تشنه وگرسنه میشویم، تو به ما آب و غذا میدهی و درسـفرها نیز همراه توییم و عجایب فراوان میبینیم. درجهان چه کسی بهتر از ماست؟» فرمود: «کسـی که از دست رنـج خودش بخورد.» آنـان از آن پس،شـغل گازري(1 (برگزیدنـدو از مزد آنبا قناعت زنـدگی کردند.(2( مردي بر عارفی گذشت که نان و سبزي و نمک میخورد.به اوگفت: «اي بنده خدا! از دنیا، به همین خرسندي؟»گفت: «میخـواهی کسـی را بـه تـو نشـان دهم که به بـدتر از این خرسـند است؟»گفت: «آري.»گفت: «آنکه به عـوض آخرت، به دنیا خرسند است».(3( ازسقراط پرسیدند: «علت خوشحالی فراوان و اندوه کم تو چیست؟»گفت: «زیرا به غم خوردن، آنچه را از دست داده ام، نمی یابم».(4( مردي،حکیمی را دیـد که کنـار جویبـاري نشسـته است و برگهایی راکه از درخت میافتـد، میخورد.گفت: «اي حکیم! اگر پادشاه راخـدمت میکردي، نیازمنـد نمیشـدي.»حکیم گفت: «نه، بلکه اگر توقناعت میکردي، به خدمت پادشاه نیاز نداشتی و بنده کسی هم چون خودت نمیشدي».(5( به رنجوري(6(گفتند: «دلت چه میخواهد؟»گفت: «آنکه دلم چیزي نخواهد».(7( حکیمی گفته است: «انسان قانع در دنیا، عزیز است و در آخرت، ثواب کار».(1( پادشـاهی براي شخصـی انعـامی معین کرده بود که هر روز میگرفت وخرج میکرد. آن شـخص روزي به پادشاه نوشت که این انعام بسـیار اندك است و به خرج او نمیرسد. پادشاه نوشت: «انعام اندك که هر روز باقی است، بهتر از انعام بسیار است که یکباره برسدو قطع شود».(2( 1 . -رخت شویی. 2. -گزینه روض الجنان و روح الجنان،ص178. 3. -کشکول،ص319. 4 . -همان،ص449 ،اشاره به آیه 23سوره حدید. 5. -گلستان سعدي، باب قناعت ص110 با دخل و تصرف. 6 . -بیمار. 7. -گلستان سعدي، باب قناعت،ص113. 👳 @mollanasreddin 👳
گذرم گر به در خانه‌ات افتاد حسین، خانه آباد شدم؛ خانه‌ات آباد حسین.. 👳 @mollanasreddin 👳
ای حسین جانم ای حسین جانم برایت شور ناب آورده ام شورشی جانانه از حالی خراب آورده ام سوز بسیاری به عشق تو شده پر دردلم در خروش چشم هایم جوی آب آورده ام در شبی زیبا ولی لبریز آه کربلا ناله های پر زغم در وقت خواب آورده ام چون خبر دارم زطفل شیر خواره ای دریغ من پیامی از دل داغ رباب آورده ام گفته بودی کیست؟ای مردم ! مرایاری کند از دیار کوفه ی نادان جواب آورده ام خون تو دریای اشک من شده ای نازنین از برایت سینه و دل را کباب آورده ام ای حسین جانم زدشت لاله های نینوا من به عشق بوی تو عطر و گلاب آورده ام از نوای پر زسوز و ماتم دشت بلا شعرهای آشنا در صد کتاب آورده ام در هوای عشق و جانبازی حدیثی دلربا از لب تشنه به زیر آفتاب آورده ام آن چنان تنهایی ات آتش زده جان و دلم دردوچشم خویش اشکی بی حساب آورده ام داستان های فراوان از زمین خون وغم همره تن های بی سر با شتاب آورده ام گفته بودند از وفا و با تو بیعت ها بشد لیک اخبار از جفای پر عذاب آورده ام در میان کنج میدان ای دریغا جام اشک از دوچشم ذوالجناح خوش رکاب آورده ام قصه ی جانبازی یاران نازت را کنون با نوای خوش به ایام شباب آورده ام آب را بستند و لب تشنه شهیدت کرده اند داستان ها از دل دشت و سراب آورده ام (دلنشین) من ! شب و روزم شده دراشک وآه لیک با عشق پر از شور تو تاب آورده ام دلنشین شالی 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین جانم ای حسین جانم برایت شور ناب آورده ام شورشی جانانه از حالی خراب آورده ام سوز بسیاری به عشق تو شده پر دردلم در خروش چشم هایم جوی آب آورده ام در شبی زیبا ولی لبریز آه کربلا ناله های پر زغم در وقت خواب آورده ام چون خبر دارم زطفل شیر خواره ای دریغ من پیامی از دل داغ رباب آورده ام گفته بودی کیست؟ای مردم ! مرایاری کند از دیار کوفه ی نادان جواب آورده ام خون تو دریای اشک من شده ای نازنین از برایت سینه و دل را کباب آورده ام ای حسین جانم زدشت لاله های نینوا من به عشق بوی تو عطر و گلاب آورده ام از نوای پر زسوز و ماتم دشت بلا شعرهای آشنا در صد کتاب آورده ام در هوای عشق و جانبازی حدیثی دلربا از لب تشنه به زیر آفتاب آورده ام آن چنان تنهایی ات آتش زده جان و دلم دردوچشم خویش اشکی بی حساب آورده ام داستان های فراوان از زمین خون وغم همره تن های بی سر با شتاب آورده ام گفته بودند از وفا و با تو بیعت ها بشد لیک اخبار از جفای پر عذاب آورده ام در میان کنج میدان ای دریغا جام اشک از دوچشم ذوالجناح خوش رکاب آورده ام قصه ی جانبازی یاران نازت را کنون با نوای خوش به ایام شباب آورده ام آب را بستند و لب تشنه شهیدت کرده اند داستان ها از دل دشت و سراب آورده ام (دلنشین) من ! شب و روزم شده دراشک وآه لیک با عشق پر از شور تو تاب آورده ام دلنشین شالی 👳 @mollanasreddin 👳
جهیزیه ای بی نظیر! آورده اند. یکی از دانشمندان به نام امام محمد که امور خود را در منتهای فقر می گذراند، روزی نزد فُقاعی (آبجو فروش)(2)آمد و گفت: اگر مرا یک شربت از فقاع بدهی، تو را دو مسئله می آموزم. فقاعی جواب داد: من مسئله را می خواهم چه کنم، از پی کار خود برو. قیمت در گرانمایه چه دانند عوام حافظا گوهر یکدانه مده جز به خواص پس از مدتی اتفاقا مرد فُقاعی روزی قسم یاد کرد که اگر به دختر خود هر چه در دنیا هست جهیزیه ندهد، زنش سه طلاقه باشد. در این باب به علما رجوع کرد که من چنان عهدی کرده ام، همه گفتند:گناهی را مرتکب شده ای. بالاخره نزد امام محمد آمد و مسئله را با وی در میان گذاشت. امام محمد گفت: به یاد داری که از تو یک شربت خواستم، ندادی حالا این مسئله را به تو می آموزم و در مقابل، هزار دینار می گیرم. آن مرد هزار دینار به وی داد. امام محمد گفت: اگر به دخترت قرآن بدهی، قسم تو صحیح است و به آن عمل کرده ای. آن مرد پاسخ امام محمد را به تمام علمای بزرگ عرضه داشت. علما همگی پاسخ او را پسندیدند و گفتند: پاسخی بهتر از این، نمی توان گفت؛ زیرا قرآن مقابل تمام دنیا و مافی ها، بلکه زیادتر از آن است!(3) 2- آبجوی حلال (ماء الشعیر) 3- رنگارنگ 2/ 419. مناقب العارفین 433/1. 👳 @mollanasreddin 👳
مادَرَمْ‌ گُفْت:حُسِینْ‌ تِکِه‌ کَلامَتْ‌ باشَد؛ هَر وَقْت‌ شُدے مَسْتِ‌ رُخَش‌ شیرَمْ‌ حَلالَت‌ باشَد! مِثلِ‌ یِک‌ مُردِه‌ کِه‌ یِکْ‌ مَرتَبه‌ جان‌ میگیرَد؛ دِلَم‌ اَز بُردَنْ‌ نامَت‌ هَیِجان‌ میگیرَد! 🖤🖤🖤🖤🖤🥀🥀🥀🥀🥀 صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 👳 @mollanasreddin 👳
لا ولابخور! مریضی به ابن سیرین گفت: در عالم خواب کسی به من گفت: برای شفای خود «لا ولا بخور»، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین گفت: زیتون بخور؛ زیرا خداوند در باره ی آن می فرماید: « لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ »(1)، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی!(2) 1- نور / 35. 2- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 14 / 36. 👳 @mollanasreddin 👳
❤️ما تشنه عشقیم و 🖤شنیدیم که گفتند ❤️رفعِ عطشِ عشق 🖤فقط نامِ حسین است ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌عزاداری هاتون قبول🖤 👳 @mollanasreddin 👳
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...💔 ‌ 👳 @mollanasreddin 👳
🔴بازيهای کودکی حکمت داشت گل یا پوچ: دقت در انتخاب لی لی: تمرین تعادل در زندگی الاكلنگ: ديدن بالا وپايين زندگی هفت سنگ: تمرین نشانه گرفتن به هدف سرسره: سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن! 🙂🙂 👳 @mollanasreddin 👳