#شعر
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق،
تجدید نظر کنیم.
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست،
تا کجاها مرز غمهای من.
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوهای از عشق
به توافق برسیم.
#نزار_قبانی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
دلم گرفته برادر، هوای تازه بیاور!
برای حنجره هامان، صدای تازه بیاور!
برای خستگی من، برای خستگی تو
برای این من و ای تو، دو چای تازه بیاور!
لب قنوت تو بسته، شکسته پای رکوعم
برای پر زدن از خود، دعای تازه بیاور!
کنار خویش نشستم، چه گفتگوی غریبی
چقدر واژه حقیر است، هجای تازه بیاور!
گلو بریده و دل خون، شکایتی ست به جانم
بدم به نای سکوتم، نوای تازه بیاور!
مریم مروج
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
نیست هستیجز دمی ناچیز و آندم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#ملکالشعرابهار
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم
چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم
که او را بر سر بالین خود یکبار میدیدم
به من لطفی نداری ورنه میکردی سد آزارم
که میماندم بسی تا من ترا بسیار میدیدم
به مجلس کاش از من غیر میشد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار میدیدم
عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار میدیدم
#وحشی_بافقی🪴🌸🪴🌸🪴🌸🪴
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
از تو دل کندم که تمرین شکیبایی کنم
تا خودم را تشنهٔ روزی که میآیی کنم
آبرویی را که کمکم جمع کردم حاضرم
روز دیدار تو یکجا خرج رسوایی کنم
از کتاب گیسوانت صفحهای را باز کن
تا برایت مو به مو تفسیر زیبایی کنم
میپذیرم عشق هم تنها دروغی بیش نیست
گر در آغوش تو هم احساس تنهایی کنم
صبر کن تا مثل رودی بر فراز پرتگاه
مرگ را در دیدهٔ مردم تماشایی کنم
#فاضل_نظری
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
فروغی بسطامی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی
صبح تا نیمهی شب منتظری
همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران
خبر گمشدهای میجویی
راستی گمشدهات کیست؟
کجاست؟
قیصر امین پور
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
مکش منت به هر نامرد و مردی
مده دل را به ذلت دست فردی
اگر او را به تو مهر و وفا نیست
اگر او بر جراحاتت دوا نیست
رهایش کن مرنجان خویشتن را
مبر هرگز ز یادت این سخن را...
#صائب تبریزی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
ای مرغک خرد، ز اشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی، رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم، دیدن آموز
شو روز بفکر آب و دانه
هنگام شب، آرمیدن آموز
پروین اعتصامی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
هر که در خانه چنو سرو روانی دارد
کافران از بت بیجان چه تمتع دارند
باری آن بت بپرستند که جانی دارد
ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر
کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد
علت آنست که وقتی سخنی میگوید
ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد
حجت آنست که وقتی کمری میبندد
ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد
ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش
با کسی گوی که در دست عنانی دارد
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد
سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
〇🍂
🍂
در باز بود اما،
بسیار دور بود.
ما با نقیبِ قافله میرفتیم
و خونِ ما که بوی سرخِ حماسه داشت
مار و سراب را،
تا انتهای حافظه میبرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه با ما مبادلهی رؤیا میکرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه شطِ خشک نفهمیدنی میشد
در انتهای حافظه از هیچکس سؤال نمیکردیم
در انتهای حافظه لبخند میشدیم
ما را نقیبِ قافله با بادهای کاهل میبرد
و بوی سرخ جرعه در باد
رفتار ابرهای کاهل را
مست میکرد.
شن را سکونت شادیهای قدیمی بود
و ما میانِ شنهایی مستعمل
و چیزهایی از شن میرفتیم
پخشِ سکوت بود و حریقِ دقیقههای کویری.
■شاعر: #یدالله_رویایی [ ۱۴۰۱ - ۱۳۱۱ ]
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
من به آمار، به این جمع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
نکند هیچکسی اینجا نیست
من به آمار زمین مشکوکم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
من که میگویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم فرسودست
یا که رنجور و غریب
خسته و مانده و در مانده به راه
پای در بند و اسیر
سرنگون مانده به چاه
خسته و چشم به راه
تا که یک آدم از آنجا برسد
همه آنجا هستند
هیچکس آنجا نیست
وای از تنهایی
همه آنجا هستند
هیچکس آنجا نیست
هیچکس با او نیست
من به آمار زمین مشکوکم
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت:اگر اشک به دادم نرسد میشکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
بر لب کلبه محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا میشکنم
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
سهراب سپهری
👳 @mollanasreddin 👳