فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید
تکه تکه قلب را می داد و مهلت می خرید
تا سحر بیدار بود و با زبانِ عاشقی
جرعه جرعه شعر می نوشاند و لکنت می خرید
لابلای دوزخِ شبهای حسرت زای خویش
در خیالاتش، کنارِ یار، جنّت می خرید
در کنارِ سفره ی خالی، برای عشقِ خود
از خدای مهربانِ خویش برکت می خرید
لحظه لحظه ساعتش را می شکست و بعد از آن
لحظه ها را می شمرد و باز ساعت می خرید
قسمتش چیزی به جز تنها شدن گویا نبود
از قضا، در کوچه ی تقدیر، قسمت می خرید
متهم می شد میانِ خلق، اما باز هم
آبرو می داد و جایش، بارِ تهمت می خرید
نامِ شاعر را نگویم تا نباشد غیبتش
بینوا در شهر می گشت و محبت می خرید
👳 @mollanasreddin 👳
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!
دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ...
اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید.
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند...
دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود...
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!
هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت...
کمی شیرین زبان تر باشیم!
👳 @mollanasreddin 👳
من روضهی تو را شنیدم و زنده ام هنوز؟!
اين شرط عاشقی نَبُوَد خاک بر سرم ...
#محرم
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آینهها بگو
صبح بخیر
و خودت را در آغوش بگیر
فنجان چایت را
با دو حبه ماهِ چشمهایت بنوش
و روزت را بامهربانیات روشن نگه دار
امروزتان روشن از آفتاب عشق❤️
💙🍃
👳 @mollanasreddin 👳
.قناعت
به حکیمی گفتند: «چیزي برتر ازطلادیده اي؟»گفت: «بله! قناعت».(4)
جمعی از یاران عیسـی علیه السـلام که ایشان آب و غذاي آنها را تأمین میکرد، پرسـیدند: «یا عیسـی!وقتی تشنه وگرسنه میشویم، تو به ما آب و غذا میدهی و درسـفرها نیز همراه توییم و عجایب فراوان میبینیم. درجهان چه کسی بهتر از ماست؟»
فرمود: «کسـی که از دست رنـج خودش بخورد.» آنـان از آن پس،شـغل گازري(1 (برگزیدنـدو از مزد آنبا قناعت زنـدگی کردند.(2(
مردي بر عارفی گذشت که نان و سبزي و نمک میخورد.به اوگفت: «اي بنده خدا! از دنیا، به همین خرسندي؟»گفت: «میخـواهی کسـی را بـه تـو نشـان دهم که به بـدتر از این خرسـند است؟»گفت: «آري.»گفت: «آنکه به عـوض آخرت، به دنیا خرسند است».(3(
ازسقراط پرسیدند: «علت خوشحالی فراوان و اندوه کم تو چیست؟»گفت: «زیرا به غم خوردن، آنچه را از دست داده ام، نمی یابم».(4(
مردي،حکیمی را دیـد که کنـار جویبـاري نشسـته است و برگهایی راکه از درخت میافتـد، میخورد.گفت: «اي حکیم! اگر پادشاه راخـدمت میکردي، نیازمنـد نمیشـدي.»حکیم گفت: «نه، بلکه اگر توقناعت میکردي، به خدمت پادشاه نیاز نداشتی و بنده کسی هم چون خودت نمیشدي».(5(
به رنجوري(6(گفتند: «دلت چه میخواهد؟»گفت: «آنکه دلم چیزي نخواهد».(7(
حکیمی گفته است: «انسان قانع در دنیا، عزیز است و در آخرت، ثواب کار».(1(
پادشـاهی براي شخصـی انعـامی معین کرده بود که هر روز میگرفت وخرج میکرد. آن شـخص روزي به پادشاه نوشت که این انعام بسـیار اندك است و به خرج او نمیرسد. پادشاه نوشت: «انعام اندك که هر روز باقی است، بهتر از انعام بسیار است
که یکباره برسدو قطع شود».(2(
1 . -رخت شویی.
2. -گزینه روض الجنان و روح الجنان،ص178.
3. -کشکول،ص319.
4 . -همان،ص449 ،اشاره به آیه 23سوره حدید.
5. -گلستان سعدي، باب قناعت ص110 با دخل و تصرف.
6 . -بیمار.
7. -گلستان سعدي، باب قناعت،ص113.
👳 @mollanasreddin 👳
گذرم گر به در خانهات افتاد حسین،
خانه آباد شدم؛ خانهات آباد حسین..
👳 @mollanasreddin 👳
ای حسین جانم
ای حسین جانم برایت شور ناب آورده ام
شورشی جانانه از حالی خراب آورده ام
سوز بسیاری به عشق تو شده پر دردلم
در خروش چشم هایم جوی آب آورده ام
در شبی زیبا ولی لبریز آه کربلا
ناله های پر زغم در وقت خواب آورده ام
چون خبر دارم زطفل شیر خواره ای دریغ
من پیامی از دل داغ رباب آورده ام
گفته بودی کیست؟ای مردم ! مرایاری کند
از دیار کوفه ی نادان جواب آورده ام
خون تو دریای اشک من شده ای نازنین
از برایت سینه و دل را کباب آورده ام
ای حسین جانم زدشت لاله های نینوا
من به عشق بوی تو عطر و گلاب آورده ام
از نوای پر زسوز و ماتم دشت بلا
شعرهای آشنا در صد کتاب آورده ام
در هوای عشق و جانبازی حدیثی دلربا
از لب تشنه به زیر آفتاب آورده ام
آن چنان تنهایی ات آتش زده جان و دلم
دردوچشم خویش اشکی بی حساب آورده ام
داستان های فراوان از زمین خون وغم
همره تن های بی سر با شتاب آورده ام
گفته بودند از وفا و با تو بیعت ها بشد
لیک اخبار از جفای پر عذاب آورده ام
در میان کنج میدان ای دریغا جام اشک
از دوچشم ذوالجناح خوش رکاب آورده ام
قصه ی جانبازی یاران نازت را کنون
با نوای خوش به ایام شباب آورده ام
آب را بستند و لب تشنه شهیدت کرده اند
داستان ها از دل دشت و سراب آورده ام
(دلنشین) من ! شب و روزم شده دراشک وآه
لیک با عشق پر از شور تو تاب آورده ام
دلنشین شالی
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین جانم
ای حسین جانم برایت شور ناب آورده ام
شورشی جانانه از حالی خراب آورده ام
سوز بسیاری به عشق تو شده پر دردلم
در خروش چشم هایم جوی آب آورده ام
در شبی زیبا ولی لبریز آه کربلا
ناله های پر زغم در وقت خواب آورده ام
چون خبر دارم زطفل شیر خواره ای دریغ
من پیامی از دل داغ رباب آورده ام
گفته بودی کیست؟ای مردم ! مرایاری کند
از دیار کوفه ی نادان جواب آورده ام
خون تو دریای اشک من شده ای نازنین
از برایت سینه و دل را کباب آورده ام
ای حسین جانم زدشت لاله های نینوا
من به عشق بوی تو عطر و گلاب آورده ام
از نوای پر زسوز و ماتم دشت بلا
شعرهای آشنا در صد کتاب آورده ام
در هوای عشق و جانبازی حدیثی دلربا
از لب تشنه به زیر آفتاب آورده ام
آن چنان تنهایی ات آتش زده جان و دلم
دردوچشم خویش اشکی بی حساب آورده ام
داستان های فراوان از زمین خون وغم
همره تن های بی سر با شتاب آورده ام
گفته بودند از وفا و با تو بیعت ها بشد
لیک اخبار از جفای پر عذاب آورده ام
در میان کنج میدان ای دریغا جام اشک
از دوچشم ذوالجناح خوش رکاب آورده ام
قصه ی جانبازی یاران نازت را کنون
با نوای خوش به ایام شباب آورده ام
آب را بستند و لب تشنه شهیدت کرده اند
داستان ها از دل دشت و سراب آورده ام
(دلنشین) من ! شب و روزم شده دراشک وآه
لیک با عشق پر از شور تو تاب آورده ام
دلنشین شالی
👳 @mollanasreddin 👳
جهیزیه ای بی نظیر!
آورده اند. یکی از دانشمندان به نام امام محمد که امور خود را در منتهای فقر می گذراند، روزی نزد فُقاعی (آبجو فروش)(2)آمد و گفت: اگر مرا یک شربت از فقاع بدهی، تو را دو مسئله می آموزم. فقاعی جواب داد: من مسئله را می خواهم چه کنم، از پی کار خود برو.
قیمت در گرانمایه چه دانند عوام
حافظا گوهر یکدانه مده جز به خواص
پس از مدتی اتفاقا مرد فُقاعی روزی قسم یاد کرد که اگر به دختر خود هر چه در دنیا هست جهیزیه ندهد، زنش سه طلاقه باشد. در این باب به علما رجوع کرد که من چنان عهدی کرده ام، همه گفتند:گناهی را مرتکب شده ای. بالاخره نزد امام محمد آمد و مسئله را با وی در میان گذاشت. امام محمد گفت: به یاد داری که از تو یک شربت خواستم، ندادی حالا این مسئله را به تو می آموزم و در مقابل، هزار دینار می گیرم. آن مرد هزار دینار به وی داد. امام محمد گفت: اگر به دخترت قرآن بدهی، قسم تو صحیح است و به آن عمل کرده ای. آن مرد پاسخ امام محمد را به تمام علمای بزرگ عرضه داشت. علما همگی پاسخ او را پسندیدند و گفتند: پاسخی بهتر از این، نمی توان گفت؛ زیرا قرآن مقابل تمام دنیا و مافی ها، بلکه زیادتر از آن است!(3)
2- آبجوی حلال (ماء الشعیر)
3- رنگارنگ 2/ 419. مناقب العارفین 433/1.
👳 @mollanasreddin 👳
مادَرَمْ گُفْت:حُسِینْ تِکِه کَلامَتْ باشَد؛
هَر وَقْت شُدے مَسْتِ رُخَش شیرَمْ حَلالَت باشَد!
مِثلِ یِک مُردِه کِه یِکْ مَرتَبه جان میگیرَد؛
دِلَم اَز بُردَنْ نامَت هَیِجان میگیرَد!
🖤🖤🖤🖤🖤🥀🥀🥀🥀🥀
صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
👳 @mollanasreddin 👳
لا ولابخور!
مریضی به ابن سیرین گفت: در عالم خواب کسی به من گفت: برای شفای خود «لا ولا بخور»، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین گفت: زیتون بخور؛ زیرا خداوند در باره ی آن می فرماید: « لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ »(1)، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی!(2)
1- نور / 35.
2- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 14 / 36.
👳 @mollanasreddin 👳
❤️ما تشنه عشقیم و
🖤شنیدیم که گفتند
❤️رفعِ عطشِ عشق
🖤فقط نامِ حسین است
عزاداری هاتون قبول🖤
👳 @mollanasreddin 👳
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...💔
👳 @mollanasreddin 👳
#پندانه
🔴بازيهای کودکی حکمت داشت
گل یا پوچ: دقت در انتخاب
لی لی: تمرین تعادل در زندگی
الاكلنگ: ديدن بالا وپايين زندگی
هفت سنگ: تمرین نشانه گرفتن به هدف
سرسره: سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن!
🙂🙂
👳 @mollanasreddin 👳
اذان تا اذان!
آورده اند: مردی به ابن سیرین(4) - خوابگزار معروف - گفت: در خواب دیدم که اذان می گویم، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین پاسخ داد: تو به مکه خواهی رفت. پس از مدتی مرد دیگری به او گفت: من نیز در خواب دیدم که اذان می گویم، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین پاسخ داد: تو دزد هستی؛ از این کار دست بردار. حاضران علت دو تعبیر متفاوت را از ابن سیرین پرسیدند. وی پاسخ داد: در چهره ی مرد اول آثار نیکوکاری ظاهر بود، به این جهت من از آیه ی شریفه ی «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»(1) برای تعبیر خواب او استفاده کردم؛ ولی در چهره ی مرد دوم، آثار خلافکاری نمایان بود و من از آیه ی شریفه ی «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ»(2) تعبیر خواب او را گفتم.(3)
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا(4)
4- نام وی «محمد بن سیرین بصری» و کنیه اش «ابوبکر» است. او از کبار تابعین و فردی عالم، زاهد، عابد، ثقه و عادل بوده و در سال صد و دهم از هجرت در سن هفتاد و هفت سالگی وفات یافته است و بعد از یوسف پیامبر((علیه السلام))در علم تعبیر، مثل او کم بوده است. کتاب «جوامع التعبیر» از او است. هدیة الاحباب 7/2
1- حج / 27، ترجمه: و مردم را به حج دعوت کن.
2- یوسف / 70، ترجمه: سپس کسی صدا زد: ای اهل قافله! شما دزد هستید.
3- ترجمه ی روضات الجنات 8/ 75؛ لطائف الطوائف /218
4- حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا ترین متن دنیا
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…❤️❤️
👳 @mollanasreddin 👳
.
صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز می کنم؛
و به شکرانه هرآنچه
خدایم داده است شادمانم؛
مهرومحبت را
در سبد عشق می گذارم
و به دوستانم هدیه می کنم... 🌿
صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
بد و خوب جهان در چشم ما هرچند یکسان است
چه بازیها که پشت پرده تقدیر پنهان است
اگر بر تن هزاران زخم دارم، این جراحتها
شمارِ روزهای رفته بر دیوار زندان است
من از آن روز از دلبستگی دیگر نمیترسم
ِکه فهمیدم دل از مهر تو کندن نیز آسان است!
چه غم، گر در وفاداری کسی چون من نمییابی
برای بی وفایی مثل تو عاشق فراوان است
بنازم باغبانی را که فصل چیدن گلها
خود از شرمندگی چون غنچهها سردرگریبان است
#علی_مقیمی
👳 @mollanasreddin 👳
.
صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز می کنم؛
و به شکرانه هرآنچه
خدایم داده است شادمانم؛
مهرومحبت را
در سبد عشق می گذارم
و به دوستانم هدیه می کنم... 🌿
صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
شاعری در ستایش خواجه ای بخیل قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد.
یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد.
پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم اعتنایی نکرد.
شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست.
خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است،
گفت: ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟
شاعر گفت: به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم!
خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید.
#عبیدزاکانی
👳 @mollanasreddin 👳
🔅ملانصرالدین وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد!
🔅گفتن: ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی؟
🔅ملا میگه: اون خره ولی من آدمم، من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم، بذار اون نفهمه!
❗️حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود، ناراحت نباشید، شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید، بذار اون نفهمه
👳 @mollanasreddin 👳
💰شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد.
💰در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید.
💰پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»😂
👳 @mollanasreddin 👳
🔆 #پندانه
🔻روزی خلیفه وقت، کیسهای پر از طلا بهمراه بندهای نزد ابوذر غفاری فرستاد.
🔸خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این را از تو بستاند، آزادی».
🔹غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.
🔹غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است.
🔸ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من نیز در آن است».
🔺گاهی ثروت های مادی آدمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.
👳 @mollanasreddin 👳
🔅ملانصرالدین وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد!
🔅گفتن: ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی؟
🔅ملا میگه: اون خره ولی من آدمم، من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم، بذار اون نفهمه!
❗️حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود، ناراحت نباشید، شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید، بذار اون نفهمه
👳 @mollanasreddin 👳
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت
دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون، روی یک متکا میذاشتن....
عاشقانههاشون رو جار نمیزدن .....
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت و قانع بودن افتخار میکردند.......
مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب و ماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل میانداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد...........
مادرهای ما با کم و زیادِ زندگی
ساختن و دَم نزدن ...
صبور بودن...
کیک تولد و کادو ولنتاین و سالگرد ازدواج نداشتن اما خندههاشون عمیق و از ته دل بود.......
مادرهای ما هود و ماکروفر و ظرفشویی نداشتن اما خونههاشون همیشه بوی تمیزی میداد.....
عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....
سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود .....
شیشههای ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند ......
با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ......
مادرهای ما واقعی بودند ......
زندههاشون موندگار و با عزت
رفتههاشون در بهشت جاودانه..
👳 @mollanasreddin 👳