به آنچه پس از تلاشت
خواهی بود،
بیندیش؛
تا به اندازه کافی
انگیزه و اعتماد به نفس
داشته باشی ✨💚
👳 @mollanasreddin 👳
بشرحافی میگفت؛
در بازار بغداد می گشتم که ناگهان دیدم مردی را تازیانه می زنند.
ایستادم و ماجرا را پی گرفتم .
دیدم که آن مرد، ناله نمی کند و هیچ حرفی که نشان درد و رنج باشد از او صادر نمی شود.
پس از آن که تازیانه ها را خورد، او را به حبس بردند.
از پی او رفتم .
در جایی، با او رو در رو شدم و پرسیدم:
این تازیانه ها را به چه جرمی خوردی؟ گفت: شیفته عشقم. گفتم:
چرا هیچ زاری نکردی؟
اگر می نالیدی و آه می کشیدی و می گریستی، شاید به تو تخفیف می دادند و از شمار تازیانه ها می کاستند.
گفت: معشوقم در میان جمع بود و به من می نگریست .
او مرا می دید و من نیز او را پیش چشم خود می دیدم .
در مرام عشق، زاریدن و نالیدن نیست .
گفتم: اگر چشم می گشودی و دیدگانت معشوق آسمانی را می دید، به چه حال بودی!؟
مرد زخمی، از تأثیر این سخن، فریادی کشید و همان جا جان داد .
در این معنا، مولوی گفته است:
عشق مولا کی کم از لیلا بود
گوی گشتن بهر او اولی بود
📓حکایت پارسایان
👳 @mollanasreddin 👳
خوشست بر دل آزادگان جراحت دوست
به حکم آنکه همش دوست مینهد مرهم
سعدی🌱
👳 @mollanasreddin 👳
📚سنگِ وجودمان را بشکافیم تا مهر خدا را ببینیم
چوپانی عادت داشت در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه با استفاده از آنها آتش درست میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است، سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود، شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی، پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
👳 @mollanasreddin 👳
امام علی علیه السلام
در بیانی زیبا و کوتاه می فرماید:
سبب درستی ایمان، تقواست.
📚میزان الحکمه، ج ۱۴، ص ۶۹۹۵
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از شاه بیت مقاومت ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 همه ایرانی ها به این کمک افتخار کنند.‼️
این ۲ دقیقه به اندازه مطالعه چندین کتاب، محتوا دارد!
❓ماجرای خاورمیانه جدید چه بود؟
💣میزان خسارت ناشی از جنگ جهانی دوم
💥بودجه #نظامی ایران چقدر است؟
💰چه ميزان ایران به کشورهای محور مقاومت کمک کرده؟
#حجتالاسلامراجی
#روزقدس
به کانال "به سوی قله ها" بپیوندیم👇
https://eitaa.com/joinchat/3117023246Cf96f41a7fb
#کپیهمهمطالبآزاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یک علت فشار قبر
🎙سخنران استاد دانشمند
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تقلید کورکورانه
🎙دکتر انوشه
👳 @mollanasreddin 👳
طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند.
بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت:.چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم.
چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت: ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم.
بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم.
طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت:مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟
👳 @mollanasreddin 👳
شرمندهی رسم انتظارم
جانی که نبود بر لب آمد
بیدل دهلوی 🌱
👳 @mollanasreddin 👳
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
آمرزش خواهی در نامه اعمال
مانند نور می درخشد
📚میزان الحکمه، ج 9، ص 4349
👳 @mollanasreddin 👳
زندگی نمیتواند
به هیچ طریق دیگری
خودش را نشان دهد
جز آن طریقی كه
خود شما تصور كنید
شما با فكر كردن
می توانید خالق زیبایی ها
در زندگیتان باشید
پس همیشه به بهترینها فكر كنید
👳 @mollanasreddin 👳
بيا! كه بر سر كويت بساط چهرهی ماست
به جاى خاک كه در زير پايت افكندهست
سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
🤩خبر ویژه برای کسانی که به سلامتی بدن خود اهمیت میدهند 🤩
🌷 بهبودی _ انواع سردرد ها
🌷 بهبودی_پوکی استخوان
🌷بهبود_چاقی و لاغری
🌷بهبود_دیسک کمر
🌷بهبود_زخم معده
🌷بهبود _عفونت ها
🌷بهبود_سرماخوردگی
🌷بهبود _تیروئید
🌷بهبود_کبد چرب
🌷سم زدایی و پاکسازی بدن
داخل کانال بیش از ده هزار رضایت بیمار داریم
بیا خودت ببین 🤩🩺👇
https://eitaa.com/joinchat/2330394828C824c7fe6a9
https://eitaa.com/joinchat/2330394828C824c7fe6a9
بزن روی پیوستن😉☝️
پیامبر گرامی اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ وَ سلّم فرمودند:
جهنم را دری است که کسی از آن وارد نمیشود مگر با معصیت خدا خشم خود را فرو نشانده باشد.
مثال: کسی که غیبتی پشت سر خود شنیده است و خشمگین شده و برای فرونشاندن خشم خود به بردن آبروی آن فرد متوسل شده است، یا رئیس ادارهای یکی از کارکنان شرکت را در حالت چرت زدن دیده است و برای نشان دادن ابهت و فرو نشاندن خشم خود آن فرد را از کار اخراج کرده است. پس هر گونه مجازات غیرمتناسب و به حق برای فرونشاندن خشم ما است و این امر برای حق تعالی بسیار سنگین است طوری که یکی از درهای جهنم مختص چنین افرادی است.
📚میزان الحکمه
👳 @mollanasreddin 👳
بزرگی گفته است:
سازگاري با خوي مردم،
آدمی را از آسیب هاي آنان در امان می دارد.
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر گناه هم کردید از ما رو برنگردونید
🎙استاد عالی
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت امام زمان علیه السلام نسبت به شیعیان آخرالزمان
▫️بخشی از داستان تشرف #محمد_بن_مهزیار خدمت امام زمان (عج)
👳 @mollanasreddin 👳
مرد بزّازی بود که برای فروش پارچه به دهات اطراف میرفت و آنها را می فروخت. یک روز بزّازِ ، داشت از یک ده به ده دیگر میرفت، وقتی از آبادی خارج شد و به راه بیابانی رسید، سواری را دید که آهسته آهسته میرفت.
مرد بزّاز که بستهی پارچه ها را به دوش داشت، بسیار خسته بود پس به سوار گفت: "آقا، حالا که ما هر دو از یک راه میرویم، اگر این بسته را روی اسب خودت بگذاری از جوانمردی تو سپاسگزار خواهم بود ."
سوار جواب داد:"حق با تو است که کمک کردن ، کار پسندیده ای است امّا از این متأسّفم که اسب من دیشب، کاه و جو نخورده و تاب و توان راه رفتن ندارد."
مرد بزّاز گفت: "بله، حق با شماست." و چند قدم دیگر پیش رفتند که ناگهان از کنار جاده، خرگوشی بیرون دوید و پا به فرار گذاشت. اسب سوار وقتی خرگوش را دید، شروع کرد دنبال خرگوش تاختند.
مرد بزّاز وقتی دویدن اسب را دید به فکر فرو رفت و با خود گفت:"چه خوب شد که سوار،کوله بار مرا نگرفت وگرنه ممکن بود به فکر بدی بیفتد و پارچه های مرا بِبرد و دیگر دستم به او نرسد".
اسب سوار هم پس از اینکه مقداری رفته بود به همین فکر افتاد و با خود گفت:"اسبی به این خوبی دارم که هیچ سواری هم نمیتواند به او برسد، خوب بود بستهی بار بزّاز را میگرفتم و میزدم به بیابان و میرفتم".
سپس سوار، اسب را برگردانید و آرام آرام برگشت تا به بزاز رسید و به او گفت: "راستی هنوز تا آبادی خیلی راه داریم، خدا را خوش نمیآید که تو پیاده و خسته باشی و من هم اسب داشته باشم و به تو کمک نکنم، حالا بستهی پارچه را بده تا برایت بیاورم."
مرد بزّاز گفت : "برو ، آنچه که تو به آن اندیشیده ای ، من هم از آن غافل نبودهام."
👳 @mollanasreddin 👳
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست
سعدی✨
👳 @mollanasreddin 👳
بزرگی گفته است:
دانا را نشاید که با نادان درآمیزد،
همچنان که هوشیار را نشاید با مست بنشیند.
👳 @mollanasreddin 👳