برای دیدن آن روز
فقط چشم انتظار خواهیم بود
و صبح یک روز
شکوفههایی را به رنگ سبز خواهیم دید
مثل این است که آسمان و کرانهاش
و دریا و کرانهاش
در حالِ آماده شدن هستند
و صبح یک روز
بهار تمامی بهارها بر سر و روی ما خواهد ریخت
این بهار تنها روزهای خوشبختی را به این سو به آن سو می کشد
در ساحل یک رودخانه خواهیم بود و
تا جایی که چشم کار میکند
چمنزار پایانناپذیر
و در حین آن خوشبختی
گوسفندی که در سکوت میچرد
در این بهار با شادمانی از ته دل خواهیم خندید
فرشته ای از آنجا دست خود را به سوی ما دراز خواهد کرد
تو مرا رها مکن ای قلب من!
و تو ای قلب من!
از زیباترین امیدها به من بگو
#شعر_ترکیه
#ضیا_عثمان_صبا
مترجم: #ابوالفضل_پاشا
👳 @mollanasreddin 👳