eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
216.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 سلام خدا و من را به برسان ▪️ ابوسعید خدری می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی که در شب معراج، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد، هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم: «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: «حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرا به خدیجه سلام الله علیها برسانی.» پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی که به زمین رسید، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه سلام الله علیها ابلاغ کرد، خدیجه سلام الله علیها گفت: «ان الله هو السلام، و منه السلام، و الیه السلام، و علی جبرئیل السلام؛ همانا ذات پاک خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام به سوی او باز گردد و بر جبرئیل سلام باد.» 📚کشف الغمه، ج 2، ص 133- بحار، ج 16، ص 7، ج 18، ص 385 ▪️ 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
⚫️ خواندن توسط " سلام الله علیه " و قتل استاندار مدینه ▪️پس از آن كه داوود بن علىّ استاندار مدینه از طرف خلیفه ، مُعلّى بن خُنیس ‍ را احضار كرده و به قتل رسانید، امام جعفر صادق سلام الله علیه با او قطع رابطه نمود و به مدّت یك ماه نزد او نرفت . روزى داوود بن علىّ، ماءمورى را فرستاد كه امام علیه السلام را نزد او ببرند؛ ولى حضرت قبول ننمود. محمّد بن سنان گوید: در حضور امام جعفر صادق " سلام الله علیه " بودم و با عدّه اى از دوستان ، نماز ظهر را به امامت آن حضرت مى خواندیم كه ناگهان پنج نفر ماءمور مسلّح وارد شدند و به امام صادق علیه السلام گفتند: والى مدینه دستور داده است تا شما را نزد او ببریم . امام فرمود: اگر نیایم ، چه مى كنید؟ ماءمورین گفتند: والى دستور داده است كه چنانچه نیامدید، سر شما را جدا كنیم و نزد او ببریم . حضرت فرمود: گمان نمى كنم بتوانید فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله را به قتل رسانید. گفتند: ما نمى دانیم تو چه مى گوئى ، ما فقط مطیع امر والى هستیم و دستور او را اجراء مى كنیم .حضرت فرمود: منصرف شوید و بروید، كه این كار به صلاح شما نخواهد بود. گفتند: به خدا سوگند، یا خودت و یا سرت را باید ببریم . امام "سلام الله علیه " چون آن ها را بر این تصمیم شوم جدّى دید، دست هاى مبارك خویش را بر شانه ها نهاد؛ و پس از لحظه اى ، دست هایش را به سوى آسمان بلند نمود با انگشت سبابه اش دعائى خواند، كه فقط ما این زمزمه را شنیدیم : ((السّاعه ، السّاعه )) ؛ پس ناگهان سر و صداى عجیبى به گوش ‍ رسید. در این هنگام حضرت به ماءمورین حكومتى فرمود: هم اكنون رئیس ‍ شما هلاك شد؛ و این داد و فریاد به جهت هلاكت او مى باشد؛ و ماءمورین با شنیدن این سخنان از كار خویش منصرف شدند و رفتند. بعد از رفتن مامورین ، من به حضرت عرض كردم : مولایم ! خداوند، ما را فداى تو گرداند، جریان چه بود؟ حضرت فرمود:داوود بن علىّ دوست ما مُعلّى بن خُنیس را كشت ؛ و به همین جهت ، مدّتى است كه من نزد او نرفته ام بنابر این ، او به واسطه افرادى پیام فرستاد كه من پیش او بروم ؛ ولى من نپذیرفتم تا آن كه این افراد را فرستاد تا مرا به قتل برسانند. و چون من ، خداى متعال را با اسم اعظم دعا كردم تا او را نابود گرداند، خداوند نیز ملكى را فرستاد و او با نیزه ای به شرمگاه او زد و او را به هلاكت رسانید. پس پرسیدم: دلیل بالا بردن دستانتان چه بود؟ فرمود: «ابتهال». پس پرسیدم دلیل قرار دادن دست ها بر شانه چه بود؟ فرمود: «تضرع». و پرسیدم دلیل بالا بردن انگشت سبابه چه بود که فرمود:«تملق خدا و حالتی بین خوف و رجاء». 📓 بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم،ج‏1،218     📓بحارالا نوار: ج 47، ص 67،ح 9 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
⚫️ حکایتی شنیدنی از سلام الله علیه در مجلس " علیه لعائن الله " رحمَهُ الله مینویسد ؛ وقتی منصور دوانیقیِ ملعون به إمام گفت تو بر علیه من توطئه کرده‌ای و توسط غلام خود معلّی بن خُنیس سلاح و یار جمع می‌کنی ، حضرت تکذیب کردند‌ . منصور فرستاد و آن بدبخت را که به دروغ چنین مطلبی گفته بود طلبید و در حضور حضرت از او پرسید. گفت بلی چنین است و آنچه در حقّ او گفته‌ام صحیح است. حضرت به او گفت سوگند یاد می‌کنی؟ گفت بلی و شروع کرد به قسم خوردن و گفت و الله الّذی لا إله الّا هو الغالب الحیّ القیّوم . حضرت فرمود در سوگند تعجیل مکن و به هر نحو که می‌گویم سوگند یاد کن. منصور گفت این سوگند که او یاد کرد چه علّت داشت؟ حضرت فرمود حقّ تعالی صاحب حیا و کریم است ، کسی که او را مدح کند به صفات کمالیّه و به رحمت و کرم ، او را معاجله به عقوبت نمی کند. پس حضرت فرمود بگو بیزار شوم از حول و قوّت خدا و داخل شوم در حول و قوّت خودم اگر چنین نباشد. چون آن بدبخت چنین سوگند یاد کرد ، در حال افتاد و مُرد و به عذاب الهی واصل شد. منصور از مشاهده این حال بر خود لرزید و خایف گردید و گفت دیگر سخن کسی را در حقّ تو قبول نخواهم کرد. 📓جلاء العیون / باب ۸ ، فصل ۲ . 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️
⚫️ سلام الله علیه و رسیدگی شبانه به فقرا ▪️عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ کَانَ أَبُو عَبْدِ الله علیه السّلام إِذَا أَعْتَمَ وَ ذَهَبَ مِنَ اللَّیْلِ شَطْرُهُ أَخَذَ جِرَاباً فِیهِ خُبْزٌ وَ لَحْمٌ وَ الدَّرَاهِمُ ، فَحَمَلَهُ عَلَی عُنُقِهِ ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إِلَی أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ ، فَقَسَمَهُ فِیهِمْ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ . فَلَمَّا مَضَی أَبُوعَبْدِالله علیه السّلام فَقَدُوا ذَلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ کَانَ أَبَاعَبْدِالله علیه السّلام. هشام بن سالم میگوید ، وقتی تاریکی شب همه جا را فرا میگرفت ، إمام صادق سلام الله علیه کیسه‌ای از نان و گوشت و پول برمی‌داشت و بر دوش خود گذاشته و نزد مستمندان مدینه می‌برد و در میانشان تقسیم می‌کرد ، ولی آنان او را نمی‌شناختند . وقتی امام صادق علیه السّلام بشهادت رسید ، دیگر آن صدقات شبانه را ندیدند و فهمیدند که آن مَرد ، إمام صادق سلام الله علیه بوده است. 📓 کافی ۴ / ۸ ، باب صدقة الليل ، حديث ١ . 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️