💢من رفیق خوبی بودم ولی وکیل خوبی...؟
بعد سالیان رفتم دیدن دوست دوران راهنمایی
شرکت پدرش رو دست گرفته و شکر خدا وضع خوبی داره
فهمید وکیل شدم، گفت بیا اینجا مشغول شو
+مگه وکیل ندارید؟
-چرا، قبلا آقایی بود باهاش به مشکل خوردیم، ۳ساله خانم فلانی اومده
+ایشان هم مشکل داره؟
-نه اتفاقا خیلی راضی هستیم.
+پس چرا میخوای...
...عوضش کنی؟
-چون با تو راحتترم
گفتم این خانم هم تجربهاش از من بیشتره و در مقابل من مقام استادی داره،
هم ازش راضی هستید و خوب شرکت رو جمع کرده
با همین ادامه بدید،
من رفیق خوبی بودم، معلوم نیست وکیل خوبی باشم.
از خدا میخوام هیچوقت به کاری که دست همکار هست چشم نداشته باشم.
👳 @mollanasreddin 👳
💢موشها و گربه کرمانی
از قضای فلک یکی گربه ، بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینهاش چو سپر ، شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن، شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای ، شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی ، از برای شکار موشانا
در پس خم نموده بود کمین ، همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری ، جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید ، مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم ، پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد ، که شود روبرو به میدانا
گربه این را شنید و دم نزدی ، چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت ، چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام ، عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گُهی خوردم ، گُه فراوان خورند مستانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد ، سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید ، ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من ، ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق ، من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی ، تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر ، زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد ، زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال ، در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان ، همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند ، هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر ، هر یکی تحفههای الوانا
نزد گربه شدند آن موشان ، با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب ، کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی ، کردهایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند ، رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم ، رزقم امروز شد فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید ، قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند ، تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان ، چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت ، هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال ، یک به دندان چو شیر غرانا
🔰داستان موش و گربه کرانی عبید زاکانی نقدی بر حکومت امیر مبارزالدین محمد بن مظفر میبدی حاکم کرمان و یزد است.
که فردی تنومند و قوی بود ، خود را اهل شریعت میدانست ، و بسیار خونریز بود .
طوریکه در توصیف وی شرح دادند در وسط نماز وقتی بهش خبر دادند تعدادی از مخالفانت را دستگیر کرده ایم با حرکت دست به بریدن گلو اشاره کرد و گردن مخالفان زده شد.
بعد از فتح اصفهان و شیراز و تبریز و عراق ، سرانجام دو پسران وی که بیم قتل داشتند ،شاه شجاع و شاه محمود علیه پدرشان توسئه می چینند و حکومت از دست وی می گیرند و میل بر چشمان وی کشیده کورش می کنند .
موش توصیف شیخ ابو اسحاق والی فارس و اصفهان است که وقتی مست میشد هل من مبارز می طلبید .
سرانجام در حمله محمد بن مظفر میبدی به شیراز کشته شد.
عبید زاکانی و حافظ شیرازی هر دو در قرن هشتم زندگی می کردند
حافظ در توصیف محمد بن مظفر میبدی میگه:
شاه غازی خسرو گیتیستان
آنکه از شمشیر او خون میچکید
گه به یک حمله سپاهی میشکست
گه به هویی قلبگاهی میدرید
از نهیبش پنجه میافکند شیر
در بیابان نام او چون میشنید
سروران را بیسبب میکرد حبس
گردنان را بیخطر سر میبرید
عاقبت شیراز و تبریز و عراق
چون مسخّر کرد وقتش در رسید
آنکه روشن بد جهانبینش بدو
میل در چشم جهانبینش کشید
کاظم نادرعلی
👳 @mollanasreddin 👳
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
این فایل سه پیرمرد ثروت و ... خیلی مسخره بود
چرا وقتی شوهر نبود نیامدند
یعنی زن به تنهایی بدبخت است
✍️مطالب رو درست مطالعه کنید. ربطی به زن تنها ندارد، آدم تنها به چه کسی می خواهد عشق بورزد؟
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام من نویسنده هستم
سلام در همین لینک هم خودتان را معرفی کنید هم آثارتان را ارسال کنید. در صورت مناسب بودن استفاده می کنیم. آیدی هم بگذارید
الهی!
هر که تو را شناخت
و عَلَم مِهر تو افراخت،
هر چه غیر از تو بود، بیانداخت.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
👳 @mollanasreddin 👳
کمی عاشقانه . . .
•°•°•°•°•°•°•°•°•💙•°•°•°•°•°•°•°•
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی؟
اگه نیمه شب بیای بیرون شهر کنار فلان باغ می بینمت
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت : ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم .
افسرده و پریشون برگشت به شهر.
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت :
این که عالیه ! آخه نشونه اینه که ، لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه : تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی همون بهتره بری گردو بازی کنی !
وقایع و یا سخنان دیگران به تفسیر ی است که ما از آنها می کنیم
و گاهی حقیقت غیراز تفسیرماست
👳 @mollanasreddin 👳
💢فقر بهتر است یا عطر؟
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های
کلاس گفتم انشایی بنویسند با این
عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را
انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است
چون چشم و گوش آدم را باز می کند
و او را بیدار نگه می دارد...
ولی عطر آدم را بیهوش
و مدهوش می کند.
"عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند
چون نصیبشان شده بود!
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم
بیدار می کند که فقر آنها را
خاموش کرده است"...!🌺
👳 @mollanasreddin 👳
هیچ شبی💫
پایان زندگی نیست
از ورای هر شب دوبارہ
خورشید طلوع میڪند🌸🍃
و بشارت صبحی دیگر میدهد
این یعنی امید هرگز نمیمیرد
شبتون بخیر ودر پناه حق🌟
👳 @mollanasreddin 👳
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام وخداقوت
ممنون از محتواهای خوب کانالتون.
از اونجایی که واقعا دوست دارم کانالتون روز به روز عالی تر از دیروز بشه،خواستم به عنوان هدیه نکته ای رو خدمتتون عرض کنم.
بعضی اوقات مطالب کانال تکراری است و شوق و ذوق مطالعه مطالب کانال رو کم میکنه.
چند نمونه ای رو می خواستم خدمتتون ارسال کنم که متاسفانه فعلا سامانه قبول نمیکنه
✍️سلام اسامی داستانها یا موضوع انها را در همین پیام بنویسید کافی است، البته منظورمان از تکراری تکرار شدن در یکسال گذشته است.
سلام
صبح زیباتون بخیر 🌸
امیدوارم خدا
به زندگَیتون برکت🍃🌸
به قلبتون مهربانی
به روحتون آرامش
به جانتون سلامتی بده
و از نعمتهای بیکرانش
همیشه بهره مندتون کنه
در پناه لطف خدا
دوشنبه تون زیبا 🌸
👳 @mollanasreddin 👳
💢گریه نوح
☘روزی حضرت نوح (علیه السلام) به سگی برخورد کرد. بر زبان نوح (علیه السلام) گذشت که این سگ چه زشت است و چه صورت ناخوشی دارد.
☘در این هنگام از سوی خداوند، عتاب آمد که: ای نوح! بر آفریده ما عیب می گیری. نوح از این عتاب، گریه کرد و روزگار درازی بر خود نوحه می کرد تا نام وی را نوح نهادند. وحی آمد: ای نوح! چقدر ناله می کنی!
☘نوح با عمر درازی که داشت یک بار کلمه ای گفت که مورد رضایت خداوند نبود و آن همه گریست. پس خود را بنگر، که با این همه لغزش ها و مصیبت های بی شمار چه باید کرد
📚 داستان های کشف الاسرار، ص 305
👳 @mollanasreddin 👳
آدمی از عالم خاکی نمیآید به دست!
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ..
#حافظ
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳