جهیزیه ای بی نظیر!
آورده اند. یکی از دانشمندان به نام امام محمد که امور خود را در منتهای فقر می گذراند، روزی نزد فُقاعی (آبجو فروش)(2)آمد و گفت: اگر مرا یک شربت از فقاع بدهی، تو را دو مسئله می آموزم. فقاعی جواب داد: من مسئله را می خواهم چه کنم، از پی کار خود برو.
قیمت در گرانمایه چه دانند عوام
حافظا گوهر یکدانه مده جز به خواص
پس از مدتی اتفاقا مرد فُقاعی روزی قسم یاد کرد که اگر به دختر خود هر چه در دنیا هست جهیزیه ندهد، زنش سه طلاقه باشد. در این باب به علما رجوع کرد که من چنان عهدی کرده ام، همه گفتند:گناهی را مرتکب شده ای. بالاخره نزد امام محمد آمد و مسئله را با وی در میان گذاشت. امام محمد گفت: به یاد داری که از تو یک شربت خواستم، ندادی حالا این مسئله را به تو می آموزم و در مقابل، هزار دینار می گیرم. آن مرد هزار دینار به وی داد. امام محمد گفت: اگر به دخترت قرآن بدهی، قسم تو صحیح است و به آن عمل کرده ای. آن مرد پاسخ امام محمد را به تمام علمای بزرگ عرضه داشت. علما همگی پاسخ او را پسندیدند و گفتند: پاسخی بهتر از این، نمی توان گفت؛ زیرا قرآن مقابل تمام دنیا و مافی ها، بلکه زیادتر از آن است!(3)
2- آبجوی حلال (ماء الشعیر)
3- رنگارنگ 2/ 419. مناقب العارفین 433/1.
👳 @mollanasreddin 👳
مادَرَمْ گُفْت:حُسِینْ تِکِه کَلامَتْ باشَد؛
هَر وَقْت شُدے مَسْتِ رُخَش شیرَمْ حَلالَت باشَد!
مِثلِ یِک مُردِه کِه یِکْ مَرتَبه جان میگیرَد؛
دِلَم اَز بُردَنْ نامَت هَیِجان میگیرَد!
🖤🖤🖤🖤🖤🥀🥀🥀🥀🥀
صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
👳 @mollanasreddin 👳
لا ولابخور!
مریضی به ابن سیرین گفت: در عالم خواب کسی به من گفت: برای شفای خود «لا ولا بخور»، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین گفت: زیتون بخور؛ زیرا خداوند در باره ی آن می فرماید: « لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ »(1)، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی!(2)
1- نور / 35.
2- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 14 / 36.
👳 @mollanasreddin 👳
❤️ما تشنه عشقیم و
🖤شنیدیم که گفتند
❤️رفعِ عطشِ عشق
🖤فقط نامِ حسین است
عزاداری هاتون قبول🖤
👳 @mollanasreddin 👳
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...💔
👳 @mollanasreddin 👳
#پندانه
🔴بازيهای کودکی حکمت داشت
گل یا پوچ: دقت در انتخاب
لی لی: تمرین تعادل در زندگی
الاكلنگ: ديدن بالا وپايين زندگی
هفت سنگ: تمرین نشانه گرفتن به هدف
سرسره: سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن!
🙂🙂
👳 @mollanasreddin 👳
اذان تا اذان!
آورده اند: مردی به ابن سیرین(4) - خوابگزار معروف - گفت: در خواب دیدم که اذان می گویم، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین پاسخ داد: تو به مکه خواهی رفت. پس از مدتی مرد دیگری به او گفت: من نیز در خواب دیدم که اذان می گویم، تعبیرش چیست؟ ابن سیرین پاسخ داد: تو دزد هستی؛ از این کار دست بردار. حاضران علت دو تعبیر متفاوت را از ابن سیرین پرسیدند. وی پاسخ داد: در چهره ی مرد اول آثار نیکوکاری ظاهر بود، به این جهت من از آیه ی شریفه ی «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»(1) برای تعبیر خواب او استفاده کردم؛ ولی در چهره ی مرد دوم، آثار خلافکاری نمایان بود و من از آیه ی شریفه ی «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ»(2) تعبیر خواب او را گفتم.(3)
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا(4)
4- نام وی «محمد بن سیرین بصری» و کنیه اش «ابوبکر» است. او از کبار تابعین و فردی عالم، زاهد، عابد، ثقه و عادل بوده و در سال صد و دهم از هجرت در سن هفتاد و هفت سالگی وفات یافته است و بعد از یوسف پیامبر((علیه السلام))در علم تعبیر، مثل او کم بوده است. کتاب «جوامع التعبیر» از او است. هدیة الاحباب 7/2
1- حج / 27، ترجمه: و مردم را به حج دعوت کن.
2- یوسف / 70، ترجمه: سپس کسی صدا زد: ای اهل قافله! شما دزد هستید.
3- ترجمه ی روضات الجنات 8/ 75؛ لطائف الطوائف /218
4- حافظ
👳 @mollanasreddin 👳
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبا ترین متن دنیا
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…❤️❤️
👳 @mollanasreddin 👳
.
صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز می کنم؛
و به شکرانه هرآنچه
خدایم داده است شادمانم؛
مهرومحبت را
در سبد عشق می گذارم
و به دوستانم هدیه می کنم... 🌿
صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
بد و خوب جهان در چشم ما هرچند یکسان است
چه بازیها که پشت پرده تقدیر پنهان است
اگر بر تن هزاران زخم دارم، این جراحتها
شمارِ روزهای رفته بر دیوار زندان است
من از آن روز از دلبستگی دیگر نمیترسم
ِکه فهمیدم دل از مهر تو کندن نیز آسان است!
چه غم، گر در وفاداری کسی چون من نمییابی
برای بی وفایی مثل تو عاشق فراوان است
بنازم باغبانی را که فصل چیدن گلها
خود از شرمندگی چون غنچهها سردرگریبان است
#علی_مقیمی
👳 @mollanasreddin 👳
.
صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز می کنم؛
و به شکرانه هرآنچه
خدایم داده است شادمانم؛
مهرومحبت را
در سبد عشق می گذارم
و به دوستانم هدیه می کنم... 🌿
صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
شاعری در ستایش خواجه ای بخیل قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد.
یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد.
پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم اعتنایی نکرد.
شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست.
خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است،
گفت: ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟
شاعر گفت: به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم!
خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید.
#عبیدزاکانی
👳 @mollanasreddin 👳