eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
238.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
زکوی دوست ، بادی بر من افتاد چه بادست این ، که رحمت ها بَروباد به من آورد از آن دلبر ، پیامی چنان شیرین ؛ که شوری در من افتاد بدو گفتم ، اگر آنجا روی باز دل غمگین ما را ، شادکن شاد بگویش ، بی تو او را نیم جانیست وگر در دست بودی ، می فرستاد دلِ چون مومش از مِهرت ، جدا نیست چو نقش از خاتَم و ، جوهر ز پولاد که یادِ بی فراموشیست ، اینجا وزآن جانب ؛ فراموشیست بی یاد چو جانِ او. ، دلِ شهری خرابست ز جورِ هجرت ای سلطانِ بی داد نگویم کز پری زادی و ، لیکن بدین خوبی ، نباشد آدمی زاد مرا شیرینی تو کشته و ،تو چو خسرو ، شادمان از مرگِ فرهاد... 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از ایتایار
💢تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد. با بی قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد. روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست. آن کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد:«چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!» 👌آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم، زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت باشد.🌺 👳 @mollanasreddin 👳
💢یک معلم به هر دانش آموزی یک بادکنک داد که باید آن را باد کرده، نام خود را روی آن بنویسد و در راهرو پرتاب کند. سپس معلم تمام بادکنک ها را با هم مخلوط کرد. سپس به دانش آموزان ۵ دقیقه فرصت داده شد تا بادکنک خود را پیدا کنند. در این جستجوی سخت، هیچ کس بادکنک خود را پیدا نکرد در این لحظه معلم به دانش آموزان گفت که اولین بادکنک را که پیدا کردید بردارید و به کسی که نامش روی آن نوشته شده بود بدهید. در عرض ۵ دقیقه، هرکس بادکنک مخصوص به خود را داشت. معلم به دانش آموزان گفت: این بادکنک ها مانند شادی هستند. ما هرگز آن را پیدا نخواهیم کرد اگر هر کسی به دنبال خود باشد. اما اگر به فکر خوشبختی دیگران باشیم، خوشبختی خود را هم پیدا خواهیم کرد.🌺 👳 @mollanasreddin 👳
💢مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید . مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم میگویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد… چوپان ناگهان و بی مقدمه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند ! بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کسی !!! صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت . سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد خداوند پژواک کردار ماست … 👌آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است.🌺 ✍مترلینگ 👳 @mollanasreddin 👳
شب فرصتی ست💫🌸 که به آمال و آرزوهـای دست نیافتنی فکر میکنید بـه امـیـد فـردایـی کـه محال ترین آرزوهایتان بــرآورده شــود ... شبتون بخیر آرامش شـب نصیبتان🌸🍃 👳 @mollanasreddin 👳
سلام به پنجشنبه خوش‌ آمدید😊 🍃خدایا نا امیدے ها راخط بزن 🍃و عشق و امیدرا برما 🍃ببخش و تقدیر دوستانمان 🍃را چنان زیبابنویس 🍃که گویی دربهشت 🍃زندگی می‌کنند 🌸الهی آمین🙏🏻 👳 @mollanasreddin 👳
💢استادی در شروع کلاس درس ، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟ شاگردان جواب دادند ۵۰ گرم ، ۱۰۰ گرم ، ۱۵۰ گرم …….. استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا’ وزنش چقدر است . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد . استاد پرسید :خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟ یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد. حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟ شاگرد دیگری با جسارت گفت : دست تان بی حس می شود . عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا’ کارتان به بیمارستان خواهد کشید ……. و همه شاگردان خندیدند . استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟ شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟ در عوض من چه باید بکنم ؟ شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت : دقیقا’ مشکلات زندگی هم مثل همین است . اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد . اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند. هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید! پس همین الان لیوان هاتون رو زمین بذارید زندگی کن…. زندگی همینه🌺 👳 @mollanasreddin 👳
💢پادشاهی تاجش را گم کرد از حکیم دربارش پرسید آیا بدون تاج می تواند پادشاهی کند. حکیم گفت: اگر پادشاه دلها بودی به تاج احتیاجی نداشتی ولی چون تو پادشاه چشمهایی بدون تاج نمیتوانى پادشاهى کنى.🌺 👳 @mollanasreddin 👳
💬 | متن پیام: سلام ببخشید چرا دیگ داستان صمصمام رو نمیذارید خیلی آموزنده و خوب بود ✍️سلام داستان ایشان به پایان رسید میتونید با جستجوی اسمشون داستان رو مطالعه کنید. کتابشونم تو کانال بارگذاری شد
در این دنیای بزرگ جایی هم آخر برای تو هست، راهی هم آخر برای تو هست. در زندگانی را که گِل نگرفته‌اند! 👳 @mollanasreddin 👳
💢حکایت دو برادر دو برادر بودن که کت و شلوار می‌فروختن. یکی مسئول جذب مشتری بود و دیگری قیمت می‌داد و همیشه آخر مغازه می‌نشست. مشتری که میومد اولی با زبان بازی جنس رو نشون می‌داد و قیمت رو از دومی می‌پرسید: داداش قیمت چنده؟ برادرش میپرسید کدوم یکی؟ می‌گفت که: کت شلوار مشکی دکمه طلایی جلیقه‌دار. می‌گفت: 820 تومن. ولی برادره باز می‌پرسید: چند؟ دوباره بلندتر می‌گفت: 820 تومن. برادر به مشتری می‌گفت: 520 تومن. مشتری که خودش قیمت 820 رو شنیده بود با عجله 520 میداد و میخرید. همه فکر میکردن این برادره کَر هست. اما در حقیقت قیمت کت و شلوار 320 بود و مردم به خیال یک خرید خوب زود می‌خریدن. 👳 @mollanasreddin 👳