eitaa logo
مولتی خبر_بدون سانسور
3.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
5 فایل
@moltikhabar/3118137573C21a5abba7f آیدی ادمین👇 https://eitaa.com/Gozareshgar51 تبلیغات ارزان👇https://eitaa.com/joinchat/2831483182Cba5ffa0ff3 l
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۲ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 02 September 2024 قمری: الإثنين، 28 صفر 1446 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، 11ه-ق 🔹شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، 50ه-ق 🔹آغاز امامت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام، 11ه-ق 🔹شروع غصب خلافت امیرالمومنین، 11ه-ق 🔹مجبور کردن مردم برای بیعت با ابوبکر، 11ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️7 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️10 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️11 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️19 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
⚫️رحلت یا شهادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)؟ 🍀معتبرترین اسناد برای شهادت پیامبر اکرم به وسیله "سَم" ،از زبان امام مجتبی علیه السلام است   🌷امام حسن مجتبی علیه السلام به اهل خود فرمودند: ◾️من به وسيله سَم شهيد مي شوم، همان طور كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شهيد شدند◾️ ⚡️ گفتند: چه كسى شما را مسموم مي نمايد؟ 🌹فرمودند: جعده دختر اشعث بن قيس، زيرا معاويه وى را تحريك مي كند و اين دستور را به او مي دهد. گفتند: پس جعده را از خانه ‏ات خارج و از خودت دور كن! 🌸فرمودند: چگونه او را خارج كنم در صورتى كه هنوز عملى انجام نداده است؟ 💥اگر من وى را خارج كنم باز هم مرا مي كشد علاوه بر اينكه نزد مردم عذرى خواهد داشت.. 📗 قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص241 مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص175 بحار الانوار، ج44، ص153 التماس دعای ظهور🤲🏻 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
agha-shenideam-gegarat-shole-var-shode.mp3
2.69M
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده بی کس شده و ناله ی تو بی اثر شده پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش خون لخته های رویت بیشتر شده یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین طشت طشت بر خون جگر شده از ناله هات زینب. تو هول کرده است گویا که باز واقعه ی پشت در وای از مصیبت تابوت و دفن تو وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده می گفت با حسین ابوالفضل وقت دفن این تیرها برای تنش دردسر شده موی سپید و کوچه و تابوت و زهر. و تیر دوران غربت حسن این گونه سر شده یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد یک اتفاق بود که او را شهید کرد. اگر داغی قطره اشکی بر گونه ات نشست مارو هم دعا کنید یاامام حسن(ع)🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 03 September 2024 قمری: الثلاثاء، 29 صفر 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️6 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️9 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️10 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️18 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
روز های در و در روز شنبه 17شهریور ماه در ساعت 08:50دقیقه شروع شده ودر روز دوشنبه 19شهریور ماه در ساعت 20:55دقیقه به پایان می رسد مهرماه در روز جمعه۱۳مهرماه در ساعت ۱۴:۵۴ شده ودر روزدوشنبه۱۶مهرماه در ساعت۰۳:۰۴ به پایان می رسد 〽️به فرموده امام صادق هرکس در این روز ها کند یا کند خیری نمیبیند🤯 البته اگر سفرتون ضروری هست با صدقه باشد، 🌓🦂 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
سلام خدمت دوستان عزیز روزتون عالی "روایت مظلوم ترین مادر شهید" رو شنیدید من امروز قسمت اول این روایت رو از زبان مادر شهید براتون میذارم. این حکایت در عین ناراحتی و تاسف، انقلابی در وجود نازنینتون ایجاد میکنه که مطمئنا خواسته خود شهید هست ولا غیر قسمت اول👇
فیروزه شجاعی مادر شهید یوسف داور پناه
شهید یوسف داور پناه
قسمت اول روایت مادر: سال‌ها از شهادت پسر جوانش می‌گذرد و داغ فراغی که بر دلش نشسته مثل روز اول جسم و جانش را می‌سوزاند. انگار خیال ندارد این آتش گر‌گرفته در وجود مادر رو به افول بگذارد؛ به‌خصوص حالا که سن و سالی از او گذشته و پا به دوره سالخوردگی گذاشته است. هر روز که می‌گذرد گویی دردی که به جانش افتاده بیشتر بی‌تابش می‌کند. می‌گوید: «من مظلوم‌ترین مادر شهیدم.» حق دارد برای گفتن این ادعا. چرایی‌اش به کابوس شبانه‌ای برمی‌گردد که 39سال هر شب به سراغش می‌آید. او تنها مادری است که مثله‌شدن جگرگوشه‌اش به‌دست کومله‌ها را با چشم‌های خود دیده است. فیروزه شجاعی، مادر شهید یوسف داورپناه از 5شهریور سال 1362 این درد جانسوز را با خود یدک می‌کشد. اما نکته دردناک‌تر اینکه کمتر کسی او را می‌شناسد و خبر از حال بدش دارد. مادر شهید داورپناه اسطوره‌ای است برای زنان این سرزمین؛ کسی که صبر را به زیباترین وجه خود معنا کرده است. پای صحبتش می‌نشینیم. شرایط روحی مناسبی ندارد و همچنین حوصله چندانی برای گفت‌وگو. اما عطوفت وجودی‌اش مانع از این می‌شود که درباره یوسف حرفی نزند. با همان لهجه زیبای کردی لب به سخن باز می‌کند. به سال‌های پیش برمی‌گردد؛ زمانی که در محله چاهی ارومیه ساکن بودند. خودش می‌گوید: «یوسف بیشتر مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع) می‌رفت. محصل که بود وارد سپاه شد. چون درس می‌خواند نیمه‌وقت در سپاه کار می‌کرد.» سال‌62 بود و جنگ در اوج خود. یوسف وقتی به خانواده‌اش گفت می‌خواهد به جبهه برود مادر روی خوشی نشان نداد. دلش به این کار رضا نبود. به او گفت: «یوسف تو دانش‌آموز ممتازی هستی دوست دارم دانشگاه بروی درست را ادامه بدهی.» اما یوسف جواب داد: «جنگ که تمام شد دانشگاه هم می‌روم.» او مرتب جبهه می‌رفت و هر بار هم زخمی برمی‌گشت. یک‌بار که آمدنش طول کشید مادر دل‌نگران به مقر سپاه رفت و گفت: «خبری از بچه‌ام ندارم. خیلی وقته خانه نیامده است.» مسئول مقر سپاه ساعتی از این پایگاه به آن پایگاه پرس و جو کرد و آنچه دستگیرش شد اینکه یوسف در بیمارستان تبریز بستری است. مادر سراسیمه به آنجا رفت. یوسف را دید که به عصا تکیه داده و به دوستان مجروحش کمک می‌کند. او تا مادر را دید گفت: «اینجا چه می‌کنی؟ برای چه آمدی؟» اما مادر به جای پاسخ‌دادن پسر را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه‌باران کرد. یوسف خود را کنار کشید و گفت: «مادر خیلی از مجروحانی که اینجا هستند از خانواده خود دورند یا مادر ندارند. این کار را نکن. مبادا دل شکسته شوند.
🔹 تظاهرات اعتراضی مردم ترکیه به پهلوگرفتن کشتی آمریکایی دربندرازمیر 🔹صدها نفر از شهروندان ترکیه در ازمیر در اعتراض به پهلو گرفتن کشتی آمریکایی که برای محافظت از رژیم صهیونیستی در بندر ازمیر لنگر انداخته است، دست به تظاهرات زدند. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخوند فرقه شیرازی: یک دقیقه برای شهدای رژیم صهیونیستی سکوت کنید..‌. پناه می‌بریم به خدا برای عاقبت بخیر شدن. ببینید چه ظاهر موجهی دارد!!! در باطن شیطانی مجسم است. برای همین است که می‌گویند در برای حفظ دین، زیاد دعای غریق را بخوانید. از این بهتر می شد دلیل آورد که بعضی از مدعیان عشق امام حسین (ع) تفکر یهودی و صهیونیستی دارند؟! 🔹بیچاره نادان‌هایی که پای شبکه‌های اینها و روضه‌خوانی صهیونیستی برای امام حسین (ع) اشک می‌ریزند. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 04 September 2024 قمری: الأربعاء، 30 صفر 1446 🏴🏴🏴🏴🏴 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام 🏴🏴🏴🏴🏴 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت حضرت سلطان ابالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام، 203ه-ق 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️8 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️9 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️17 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️34 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3118137573C21a5abba7f
سلام خدمت دوستان عزیز روزتون عالی "روایت مظلوم ترین مادر شهید" رو شنیدید من امروز قسمت اول این روایت رو از زبان مادر شهید براتون میذارم. این حکایت در عین ناراحتی و تاسف، انقلابی در وجود نازنینتون ایجاد میکنه که مطمئنا خواسته خود شهید هست ولا غیر قسمت دوم👇
فیروزه شجاعی مادر شهید یوسف داور پناه
شهید یوسف داور پناه
قسمت دوم: قربانی کین کومله‌ها شهریور سال1362 بود. یوسف در عملیات والفجر2 غوغا کرده بود برای همین فرمانده‌اش مهدی باکری برایش چند روز مرخصی تشویقی درنظر گرفت. او هم بی‌فوت وقت ساک خود را بست و راهی ارومیه شد تا بتواند مادر را ببیند. اما وقتی به آنجا رسید متوجه شد پدر و مادرش برای برداشت محصول به روستایشان در سقز رفته‌اند. به خانه خواهرش رفت تا خستگی راه از تن بگیرد و به روستای آبا و اجدادی‌شان برود. از ظهر گذشته بود که به روستا رسید. انتظار داشت مادر با دیدن او خوشحال شود اما اینطور نشد. مادر دلیل برخورد خود را تعریف می‌کند: «وقتی یوسف را با لباس سپاهی دیدم دلم آشوب شد. به او گفتم شما با لباس سپاه به اینجا آمدی؟ نمی‌دانی روستا پر از کومله است؟ یوسف از حرف ما جا خورد. گفت مامان ناراحتی برگردم. گفتم نه مادرجان نگران تو هستم. وگرنه از دیدنت خوشحالم.» مادر مرغ و پلویی برای شام درست کرد. اما یوسف خستگی را بهانه کرد و بدون خوردن شام خوابید. به مادر هم سپرد که برای نماز صبح او را بیدار کند. یوسف خوابید اما مادر نه. خوابش نمی‌برد. دلهره دست از سرش برنمی‌داشت. حق هم داشت. صدای پای آدم‌هایی که در کوچه رفت‌وآمد می‌کردند لحظه‌ای قطع نمی‌شد. برای همین بالای بام رفت تا نگاهی به کوچه بیندازد. دید کومله‌ها با چراغ قوه به هم علامت می‌دهند. دلش هری ریخت. بی‌تابی‌اش بی‌دلیل نبود. با مرور این خاطرات، حالش دگرگون می‌شود انگار که کابوس تلخ هر شبش را دیده باشد. ادامه می‌دهد: «چیزی به روی خود نیاوردم و یوسف را برای نماز بیدار کردم. وضو گرفت و مشغول نماز شد که ناگهان از بالای دیوار کومله‌ها مثل مور و ملخ داخل حیاط ریختند. با اسلحه بالای سرمان ایستادند. یکی‌شان به یوسف گفت: «برای خمینی نماز می‌خوانی؟!» یوسف هم جواب داد: «اولا خمینی نه و امام‌خمینی. دوما من برای خدا نماز می‌خوانم.» یکی از کومله‌ها اسلحه را روی سینه من گذاشت و گفت: «تو هم که حزب‌اللهی هستی؟ برای سپاهی‌ها نان درست می‌کنی.» آنها همه‌‌چیز زندگی ما را می‌دانستند.» یک نفر کشته شود بهتر است تا ده‌ها جوان یوسف که پریشانی مادرش را دید به کومله‌ها گفت: «شما با من کار دارید مادرم را رها کنید.» آنها بی‌رحمانه یوسف را جلوی چشم خانواده کتک زدند. پدر بی‌تاب شد و مادر هم دست کمی از همسرش نداشت. شجاعی یاد آن شب شوم می‌افتد؛ «منافقان دست‌های یوسف را بستند و همین که می‌خواستند از داخل حیاط بیرون ببرند یوسف به آنها گفت من را از داخل روستا نبرید. گفتند ترسیدی؟! گفت نمی‌خواهم زنان و دختران اینجا فکر کنند شما به روستا احاطه دارید. بچه‌ام را با خودشان بردند. دلم آرام نگرفت مقداری طلا با خودم برداشتم و به مقر کومله‌ها بردم. با خودم گفتم شاید طلاها را ببینند یوسف را آزاد کنند.» مادر وارد ساختمان مقر شد. رو به فرمانده‌شان گفت: «یوسفم را بردید حداقل بگذارید یک لحظه او را ببینم.» بعد از اصرار زیاد اجازه دادند داخل اتاق شود. او یوسف را در حالی دید که دورتادورش کومله‌ها با اسلحه ایستاده بودند. نزدیک پسر شد و آرام در گوش او نجوا کرد: «می خواهم جای کومله‌ها را به بچه‌های سپاه بگویم تا به کمک بیایند. مقداری طلا هم آورده‌ام به آنها بدهم تا تو را آزاد کنند.» یوسف ابروانش را در هم گره داد و گفت: «طلا به اینها بدهید تا پولش را صرف خرید اسلحه برای کشتن رزمنده‌ها کنند؟ به نیروی سپاه هم حرفی نزن چون برای بچه‌ها کمین گذاشته‌اند. می‌خواهند همه را قتل‌عام کنند. یک نفر کشته شود بهتر از این است که ده‌ها جوان این مملکت شهید شوند.»