برخی نقل کردهاند؛
بعد از اینکه خبر شهادت سیدالشهداء به مدینه رسید، مردی کهنسال و نابینا از اصحاب پیامبر و دوستان حسین به نام #جابر، بیتابانه از مدینه بیرون زد و به قصد کربلا، راه صحرا در پیش گرفت.
چهل روز از قتل حسین و یارانش گذشته بود که جابر پسر عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری از قبیلۀ خزرج، به کربلا رسید.
جابر ابتدا در آب رودخانۀ فرات، گردِ سفر از خود برگرفت، جامهای تمیز و عطرآگین به تن کرد و آنگاه از راهنمایش خواست تا او را به سر قبر حسین برساند.
جابر چون به قبر حسین رسید، از شدت اندوه مدهوش شد و چون به هوش آمد، سه بار فریاد زد: حبیبی یا حسین!
بعد به شکوایه گفت: دوست من! چرا پاسخ دوست خود را نمیدهی؟
سپس خود پاسخ خود را داد: چگونه پاسخ مرا بدهی در حالی که رگهای گردنت را بریدهاند، خونت را بر زمین ریختهاند و سرت را از بدنت جدا کردهاند!
این حرکت و سوگواریِ جانسوز این پیرمردِ نابینایِ دلشکسته برای امام حسین در تاریخ ماندگار شد. و شد آنچه باید میشد ...
اگر این نقل درست باشد، #جابر زمینهساز حرکت عظیم و جهانی شده که شاید در روز نخست به آن فکر نمیکرده. یک عمل خالصانه از یک دل شکسته. حرکتی که بیشک زمینهساز ظهور منجی است ...
👈 و خدا چه خیر عجیبی به #جابر عطا کرده. عمل خالصی که تا هزار سال بعد از او ادامه دارد و امروز، میلیونها دلداده به تأسی از او، پیاده به سوی حسین میروند. زهی سعادت ... به حال بعضیها فقط باید قبطه خورد