eitaa logo
زندگی مومنانه
51.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
12 فایل
✨ ﷽ ✨ 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 💠خادم کانال: @abozar_zaman 💠فروشگاه کانال: @tebshia_store 💠تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2574319627C71f3adb31c
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅ ۲۴ ساعت عمر بیشتر ✍اسكندر مقدونی به روايت تاريخ، فرد بسيار جاه طلب و جهان گشایی بود كه در ۳۳ سالگی درگذشت. روزی كه مرگ وی فرا رسيد، آرزو داشت كه فقط یک روز ديگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببيند. او نيازمند ۲۴ ساعت زمان بود تا بتواند فاصله ای را كه سفر، ميان او و مادرش ايجاد كرده بود از بين ببرد و به نزد او بازگردد. به ويژه اينكه به مادرش قول داده بود هنگامی كه تمام دنيا را تصرف كرد، به پيش او بازگردد و همه جهان را به او هديه كند. بنابراين، اسكندر از پزشكان خواست تا ۲۴ ساعت مهلت برای او فراهم كنند و مرگش را به تأخير بيندازند. پزشكان به وی پاسخ دادند كه بيش از چند دقيقه به پايان عمر او باقی نمانده است و آنها نمی توانند كاری برايش انجام دهند. اسكندر گفت من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را يعنی نیمی از دنيا را در ازای فقط ۲۴ ساعت بدهم. آنها گفتند اگر همه دنيا را هم به ما بدهيد، نمی توانيم كاری برايتان انجام دهيم، اين كار غير ممكن است. آن لحظه بود که اسکندر، بيهوده بودن تمامی کوشش ‌هايش را به‌ طور عميق درک کرد. او با تمام دارایی ‌اش که کل دنيا بود، نتوانست حتی ۲۴ ساعت را بخرد. ۳۳ سال از عمرش را به هدر داده بود، برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريد ۲۴ ساعت هم نبود. متوجه شد که به ‌خاطر اين دنيای واهی، بايد با نااميدی و محروميت کامل، جهان را ترک کند. 📚 زندگی به روايت بودا، صفحه ۸۶ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد فاطمی نیا 🎬موضوع: هدف اصلی از دعا چیست؟  ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
✨﷽✨ ✍استاد فاطمی نيا مي گويد :علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان. به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم. 💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.» ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
✅وصیت امام علی (ع) به پسرشان امام حسن مجتبی (ع) ✍پسرم هرگز ازتاخیردعا ناامید مباش زیرابخشش الهی به اندازه نیت است چه بسادراجابت دعاتاخیر می شود تاپاداش درخواست کننده بیشتر وجزای آرزومندکامل تر شود.گاهی چیزی خواسته ای ولی آن رابه تونداده اندودرعوض بهترازآن رادرجهان یاآن جهان به توداده اند وگاهی دعایت به اجابت نرسیده است زیراچیزی طلب کرده ای که اگرداده شودمایه تباهی دین توخواهدبود.پس چیزی بخواه که نیکی وزیبایی اش برایت ماندگارباشد ورنج سختی اش ازتوبرکنار. 📚 نهج البلاغه 💠: @momenane🌷
✨﷽✨ ✅امانت داری ✍عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم. قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند. هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود: عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛ بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم. 📚 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384 ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
✅حلوافروش و مشتری ✍مردی، حلوافروش را گفت که کمی حلوایم به نسیه ده. حلوافروش گفت: بچش، حلوای نیکی است. گفت: من به قضای رمضان سال پیش روزه دارم. حلوافروش گفت: پناه به خدا! اگر با چون تو معامله کنم تو قرض خدا را سالی به دیگر سال عقب اندازی با من چه خواهی کرد؟ 📚 کشکول شیخ بهایی 💠: @momenane🌷
✨﷽✨ ♨ طلا کردن سنگریزه ✍ازْدی به طواف کعبه اشتغال داشت و شش دور را انجام داده بود و می خواست دور هفتم را انجام دهد، که چشمش در سمت راست کعبه، به گروهی از حاجیان افتاد که گرد جوانی خوشرو و خوشبو حلقه زده اند. او دارای هیبتی مخصوص بود و برای حاضران سخن می گفت. ازدی به حضورش مشرّف می شود و سخنانش را می شنود. ازدی می گوید: خوش سخن تر از او کسی ندیدم و زیباتر از کلامش، کلامی نشنیدم، پرسیدم: این کیست؟ گفتند: فرزند رسول خداست که سالی یک روز، برای دوستان خاص خود، ظاهر می شود و سخن می گوید. ازدی به حضرتش عرض می کند: مرا هدایت کنید.حضرت سنگریزه ای کف دستش می نهد. ازدی دستش را می بندد. کسی از او می پرسد: چه به تو داد؟ ازدی می گوید: سنگریزه. ولی وقتی که دستش را باز می کند، می بیند طلاست. سپس حضرت به وی می فرماید: حجت بر تو تمام شد و حق بر تو آشکار گردید. آیا مرا می شناسی؟ ازدی می گوید: نه. فرمود: انَا الْمَهْدی وَ انَا قائِم الزَّمان؛ من مهدی قائم زمانه هستم که زمین را از عدل و داد پر خواهم کرد، وقتی که از ظلم و جور پر شده باشد. زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند و مردم هرگز بدون رهبر نیستند. این امانتی است نزد تو که بجز برای برادران حق جوی خود، به کسی نگو. 📚كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 177. ↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
✍امام علی علیه السلام: ✅خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگاري هستيد كه: گوينده حق اندك و زبان از راستگويي عاجز و حق طلبان بي ارزشند مردم گرفتار گناه و به سازشكاري هم داستانند جوانشان بداخلاق و پيرانشان گناهكار و عالمشان دورو و نزديكشان سودجويند نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مي نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مي گيرند. 📚خطبه ٢٣٣نهج البلاغه 💠: @momenane🌷
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.» زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.» زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.» شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است. عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ _____________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
✍پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله : هركه خود را از شرّ سه چيز حفظ كند ، خويشتن را از هر شرّى حفظ كرده است : 👈زبان 👈 شكم 👈شهوت 📚كنز الفوائد 💠: @momenane🌷
✨﷽✨ ✅اعتراض کوبنده معاويه عده اي از صحابه و تابعين دروغگو را با پول خريده بود تا آنها بر ضد امام علي (علیه السلام)، حديث جعل كنند، مانند ابوهريره، عمروعاص و مغيره بن شعبه از صحابه، و مانند عروه بن زبير از تابعين. ابوهريره بعد از شهادت علي (ع) به كوفه آمده بود، و با طرفندهاي عجيبي،(با حمايت از قدرت معاويه) مطالبي را كه با شأن علي (ع) نامناسب بود، مي بافت و به پيامبر(ص) نسبت مي داد، شبها كنار باب الكنده مسجد كوفه مي نشست و عده اي را با اراجيف خود منحرف مي كرد. شبي يكي از جوانان غيور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس ‍ از شنيدن گفتار بي اساس او، خطاب به او گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم آيا شنيده اي كه رسول خدا در مورد علي (ع) اين دعا را كرد: اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه: خدايا دوست بدار، كسي را كه علي (ع) را دوست بدارد و دشمن بدار كسي را كه علي (ع) را دشمن دارد. ابوهريره (ديد نمي تواند اين حديث روشن و قاطع را رد كند) گفت: اللهم نعم: خدا را گواه مي گيرم آري شنيده ام. جوان غيور گفت: بنابرين، خدا را گواه مي گيرم كه تو دشمن علي (ع) را دوست مي داري و دوست علي (ع) را دشمن داري (پس مشمول نفرين رسول خداص هستي)، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بي اعتنائي آن جلسه را ترك نمود. 📚داستان دوستان(نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: نکته جالب در مورد قلب  ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ http://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e