🔻 کسی که سالها در یک کشور تنگ و محصور #کمونیستی زندگی کرده و به کمبودها، قحطیها و یکدستی جامعه عادت کرده حتماً سفر به #نیویورک برایش مثل یک خواب و رویا میماند.
➖ تنوع و زرق و برق فیلمها و آگهیهای تبلیغاتی آمریکایی برای ساکنین اروپای شرقی (بلغارستان، رومانی، مجارستان، یوگسلاوی، لهستان، آلمان شرقی، آلبانی، چکسلواکی) که در همسایگی دنیای کاپیتالیستی غرب زندگی میکردند دنیای بدون نقصی از زندگی در کشوری #کاپیتالیستی ساخته بود.
💬 گفتگوی جالب دو شهروند اروپای شرقی که از دنیای بسته کمونیستی گریختهاند و در خیابانی در نیویورک مشغول قدم زدن هستند را اینجا بخوانید:
◾️در نیویورک دوست بلغاریام اولینا را دیدم. میگفت «فکرش را بکن، همین شش ماه پیش اصلاً خوابش را هم نمیدیدم که یک روز #نیویورک را ببینم ... یک روز که داشتیم در ویاج قدم میزدیم گفت: «دیدی چقدر #فقیر اینجا زیاده؟ دست خودم نیست، بی هوا نگاهشون میکنم» ...
◾️اولینا میگفت گمونم به خاطر تلویزیون و سینماست. ما آمریکا رو اول توی فیلمها دیدیم اما فیلمهای قشنگ و تر و تمیز که خبری از کثافت و فقر واقعی که پایان خوشی نداره توشون نبود. اشتباهمون این بود که اونها رو باور کردیم. هیچ دقت کردی که رنگهای توی فیلم چقدر متفاوته؟ دیدی همه چیز چقدر براقتر و درخشانتر از واقعیته؟ فکر میکنم توی ذوقم خورده چون این کالا یعنی زندگی، با آگهی تبلیغاتیاش که قبلاً دیدیم جور در نمیآید ...
◾️به خصوص در آگهیهای تلویزیونی نه تنها رنگها بلکه آدمها هم متفاوت به نظر میرسند. میتوانستم ساعتها آگهیها را تماشا کنم؛ مثل سریالی آبکی درباره سیارهای دیگر بودند. اما در خیابان خبری از این آدمهای بیعیب و نقص خندان درخشان و آراسته نبود. این آدمها هیچ کجا نیستند و آنچه واقعاً میبینی اغلب آدمهای معمولیاند و از آن بیشتر، آدمهای ترسناک. پس بله، باید هم توی ذوقمان بخورد، چون درست نمیتوانیم فیلم را از واقعیت تشخیص بدهیم ...
📂 برشی از کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیدم و حتی خندیدیم».
منادی زمان
☑️ https://eitaa.com/joinchat/926416915Cbf389c9b03