مُنیب .
بعد از اینکه طی روز دورهاش و میزنه و خوشیهاش تموم میشه ، میاد و با خستگی میشینه وسط قلبم ؛ هر
میگه : « شماها دیگه نخواهید توانست اسمهای قشنگ مذهبی رو بچههاتون بذارید . چون همین الانش هم چندسالی هست که گذاشتن اسم اهلبیت رو بچهها از رونق افتاده ؛ تا شما پدر و مادر بشید و بچههاتون بزرگ بشن ، دیگه کسی اسم اهلبیت نداره » میخندم و ميگم : « اگه فقط یه دونه علی تو کل دنیا باقی بمونه ، میخوام اون آخرین علی ، پسر من باشه . »
مُنیب .
؛ سلاٰم برای وقتی که فراموشت میکنم . . # أین بقیة الله ؟
ــ ـ ای مزرعه گل نرگس ، قطرهٔ شبنم روی برگ ، تك درخت سبز وسط کویر ، تنها نخل ایستاده در نخلستان سوخته ، جزیرهٔ آرام میان اقیانوس طوفانی ، ای تنها مرد یکتاپرست قبیله ، زیباترین پسر طایفه ، ته تغاری بیت رسولان ، ای آخرین شمشیرزن باقی مانده از سپاه ، آخرین تیر در چله کمان ، ستاره قطبی درخشان در تاریك آسمان ، وقتش نرسیده که از آن دور دورها برگردی ؟ وقتش نشده که دیدبان طایفه با هیجان فریاد کشد که سواری تنها و رشید در میان غبارهای دشت میبینم که به سمت ما میآید ؟ : )
ـــــ ــ اما برای کودکان
کفنهایشان را آماده کنید !
به دنیا اعلام کنید :
« غزه گرسنه است .. »
و سختترین مرحله جنگ را میگذراند .
احمدوائلحمدان | خبرنگارساکنغزه .
4.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بغل بگیر مرا ، احتیاج ِمن بغل است ..
من فقط یکم از خستگی ِراه طی شدهٔ
اربعین رو میخوام ،
یکم از تلخی چای عراقی توی ِراه
کربلا رو میخوام ،
یکم از اشکایی که با دیدن ضریح ِ
امامحسین ریخته میشه رو میخوام ،
یکم از اون روزایی که میشه توی بینالحرمین
خیره بشم به گنبد رو میخوام ،
یکم از اون روزی که با خوشحالی
کوله بار ِسفرمو میبندم رو میخوام ،
یکم از خستگی راه ِکربلا و
رسیدن بهش رو میخوام ،
یکم ذوق دیدن ِکربلا رو میخوام ،
یکم تنفس ِخنکای ِعطر حرمین رو میخوام ،
یکم درد و دل زیر گنبد طلای ِ
آقا ابوالفضل رو میخوام ،
یه شبجمعه موزائیکهای خیسشده
از بارون ِکربلا رو میخوام ،
یه دلسیر گریه پایین ِشیش گوشه و
بغل ِآقای امامحسین رو میخوام ،
من از تمام دنیا یکم ، فقط یکم
[ موندن توی کربلا رو میخوام ، همین . ]